آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

دستهایت را چون خاطره ای سوزان ،در دستان عاشق من بگذار


دستهای کوچکم را می آورم بالا

می شود خودت آن ها را بگیری؟

فقط نترس...بند بند انگشتانم از غصه ی دوریِ تو یخ بسته است...

و دلم ...

نمی دانم چرا سینه ام عجیب می سوزد... انگار گلوله ی آتشی درونش با خاطرات گذشته توپ بازی می کند... و خورشید غبطه می خورد بر آتش افروخته در قلب کوچکم...


آخر به خورشید بگو سوختن هم تماشا دارد؟؟؟


دستهایم را بالاتر می برم.. روی انگشتانم می ایستم تا مگر بیشتر به بودنت نزدیک گردم...

تو خود میدانی رازِ من و تو و شب و ماه و ستاره و سکوت را... وهیچ کس نمی داند چه شب ها که یک به یک خط می خورند از روی تقویم سرنوشتم،بدونِ او که باید باشد...  و با تو که دلم می خواهد تا همیشه با تو باشد و به عشقِ تو خط بخورد و بایستم و به خود بگویم آآآآی بانو جان ببین یک روزِ دیگر هم تمام شد و داری نزدیک می شوی به روزِ وصال ... به روز زیبای آرمیدن در آغوشِ مهربان یگانه معبودت ... و چه وصالی می شود...

من محتاج، تو مشتاق و مرا غرقِ اشتیاقی بی وصف می گردانی مهربان آفریدگار بی همتایم...

چقدر دلم می گیرد این روزها... اشک دیگر میهمان همیشگیِ گونه هایم گشته است...شاید هنوز طاقتِ از کف دادن ها را ندارم... و شاید هنوز جای خالیِ کسی را احساس می کنم...


حالا دستانم را تا خود آسمان تا خودت بالا می آورم...

جز تو جز گرمای بی دریغت چه کسی می تواند رها کند بند بند انگشتانم را از این همه دلتنگی؟؟؟ دلم گاه برای تک تک مفصل هایش می سوزد... هنوز زیر نور خورشید عریان می گردد این سو و آن سو... و چه پناهگاهی امن تر از دستان تو خدای مهربانم...

و دلم را که نمی خواهم در این روزهای گرم، جانم را آتش زند چون جسمم زیر نور آفتابی سوزان..... اما می سوزد.تو خود ببین... تو خود دستت را نزدک تر بیاور تا بنگری که کوره ای اینجا داغ تر از خورشید دارد برای خودش شراره بازی می کند...


. کسی کاش دلش برای سوختنِ من می سوخت...

. کسی کاش می دید همیشه سوختن به نورش نیست که داغی اش طاقت فرصا تر از آن است...

. کسی کاش حس می کرد دلم دریا هم که باشد، در قبالِ این همه داغی می سوزد... تبخیر می شود و جز بلورهای سپید نمک برایش چیزی باقی نمی ماند...

. کسی کاش به چشمانم می فهماند اینجا تابستان است و بارانی نیست!!!

. کسی کاش به قلبم می فهماند اینجا خود آتش است... نیازی به گُر گرفتن و سوزاندن نیست

. وکسی ... کاش کسی دستانم را در دستانش می گرفت تا مگر آرام گیرد از این همه بازی با واژه به واژه ی هستی ....


اینها را ولش کن خداوندا


تو فقط دستانم را بگیر...


و قلبم را بگذار کمی در آغوشت تا مگر از حضور گرم تو آتشش را محار گرداند و سرکشی هایش را تمام کند و کمی معنای خنکای بهار را با وجودم مزمزه کنم و دلم اینقدر نسوزد و نگُدازد و چشمانم اینقدر نبارند و باران را شرمنده ی دانه به دانه شان نکنند...


دستانم را تا تو بالا آورده ام مهربان معبود بی همتایم...

بگیرشان ...

بگذار یکی از این کاش های همیشگی ام، دست در گردنِ یقین اندازد...


و به قول فروغ:


دستهــایــت را چون خاطره ای ســوزان ،

در دستـــان عــاشـق مــن بـگذار


بـــاد ما را با خود خواهـــد بُــرد


             بـــاد ما را با خود خواهـــد بُــرد



بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com


رگبار1: چه قدر دلم گرفته بود... گفتم بنویسم بلکه آروم تر بشه...

رگبار2: از مقداد و مهرناز  ِخوبم خیلی ممنونم.به خاطر دیروز و امروز...


رگبار3: لینک دانلود دکلمه ی *باد مارا با خودخواهد برد* از فروغ فرخ زاد با صدای نیکی کریمی.


عجیب به حال من می خوره...

از سهبای عزیز هم ممنونم که منو با این دکلمه آشنا کرد



نظرات 48 + ارسال نظر
نازی یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 16:21

سلام آجی

انگاری اول شدما

من چقدر از این رگبار دومیه خوشم

اسمای توش خیلی آشناست

من برم متنتو بخونم آجی...طبق معمول

سلام عزیزم

بایدم خوشت بیاد خو

تو اسمت نازی یه نه مهرناز

اول شدنت تبـــــــــریک

نگین (‌همین حوالی) یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 16:30 http://haminhavaly.blogsky.com

سلام فریناز جان

دلت میگیره
میای اینجا
هر چی که تو ذهن و دلته مینویسی
بعدشم میری

اونوقت ما میمونیمو دلمونو نوشته های تو

شد من یدفه بیام اینجا، متنارو بخونم اشکم در نیاد؟

چیکار کنم از دست تو دختر؟؟

خیلی قشنگه.خیـــــــــــــلی
انقدر که دلم نمیاد برم دوس دارم بازم بخونمش

سلام نگین جونم

خب اینجا ننویسم کجا بنویسم؟؟؟

ببخشید خانومی... خب یه کم سطحی تر بخون گریه ات نگیره

چون درد من و تو مشترکه عزیزم

ممنون

نازی یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 16:30

آجی از این متنای مناجات با خدا خیلی خوشم میاد...عجیب به دلم میشینه...الان متنت خیلی به دلم نشسته...

میدونی آجی از اینجاش خیلی خوشم اومد که گفتی...

دلم گاه برای تک تک مفصل هایش می سوزد... هنوز زیر نور خورشید عریان می گردد این سو و آن سو... و چه پناهگاهی امن تر از دستان تو خدای مهربانم...

ممنون نانازیه من

آجی میدونی تک تک جملاتش مفهوم دارن؟
تو فک کنم خوب بگیری بعضی هاشو... زیر نور خورشید

اوهوم... خدا

نگین ( همین حوالی) یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 16:31 http://haminhavaly.blogsky.com

تو خود میدانی رازِ من و تو و شب و ماه و ستاره و سکوت را...


اینو بیشتر از همه ی متنت دوست داشتم البته ادامه شم هست تا آخر پاراگراف
ولی ..

هیچی..

ولی چی خانومی؟

خب منم که همه متنو دوست دارم

نگین ( همین حوالی) یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 16:33 http://haminhavaly.blogsky.com

من یا باید بیام اصفهان ازت نوشتن یاد بگیرم یا اینکه تو میای اینجا بهم یاد میدی

کدومش؟
اولی به صرفه تره واسه من
پس منتظر باش

باورت میشه حوصله نداشتم اصن آپ کنم ولی دلم خیلی گرفته بود...
رفتم این دکلمه رو از وبلاگ سهبا گوش کردم باعث شد بشینم بنویسم و یه دفه دیدم یه عالمه شد

حالا دوباره صدای گل مریم هم در میاد

نه دیگه تو بیا... چرا هی یادت میره من اصفهانی ام؟

نگین ( همین حوالی) یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 16:34 http://haminhavaly.blogsky.com

عجب پی نوشتی زدی واسه تشکر

خوش به حالشونه ها

بچه ها خوش به حالتون

حقشونه

آخه کچلشون کردم حسااااااااابی

مهرنازم که دیگه فقط باید بهش بگم===»

گرچه نگین همین حوالی که تک تکه

نازی یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 16:36

آجی میگم این فروغ خیلی قشنگ گفته ها

به دلم نشست

اوهوم
به دل منم خیلی نشست...

حالا میخوام بقیه شم دانلود کنم... اگه قشنگ بود دوباره میذارم اینجا

مقداد یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 20:05

دوتا غلط املایی ازت گرفتم، چون تویی هر کدومشو 0.25 واست حساب میکنم. سری بعد گذشت در کار نیستا

کدوما مقداد؟
خو میگفتی درستش میکردم

مگه قراره تو بگذری مقداد؟

مقداد یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 20:07

آواتار نازی رو ببین، شبیه این اردکا هستن که وقتی سرت میخوره جایی دور سرت میچرخن ی خورده بیشتر دقت کن


خیلی داری پاتو از موکتت درازتر میکنی یا

نگی نگفتی

سهبا یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 22:16 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

دستانم را تا تو بالاآورده ام مهربان معبود بی همتایم ... تو خود بگیرشان و آرامشت را بر جانم بریز ....

سلام فریناز عزیزم . خیلی زیبا بود مهربانم . اشکهای من هم با نوشتار تو و با این آهنگ زیبا سرازیر شد ... کاش لحظه ای از او جدا نباشیم ... کاش ...

و آرامشت را در جانم بریز....

سلام سهبای نازنینم.ممنون از لطفت
امیدوارم اشک شوق بوده باشه نه غم...

امیدوارم

شازده کوچولو یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 22:28 http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

سلام دوست من
دلگیریتون و خیلی قشنگ احساس کردم
ایشالله که روزهای شادتون نزدیکه دوست عزیز

سلام شازده کوچولو

ممنون ... امیدوارم واسه شما هم همینطور باشه

الیسا یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 22:29 http://www.negahemannegaheto.blogsky.com

سلام
ممنون بابت رمز


کاش خدا دستانم را بگیرد
کاش دستانم را به خدا میدادم برای همیشه

سلام
خواهش میکنم عزیزم

امیدوارم...

میگم امیدوارم واسه اینکه نگم کاش... واسه اینکه امید داشته باشیم که میشه دستامونو بگیره

ر ف ی ق یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 23:08 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من ُ لیک غمی غمناک است
سلام فریناز عزیز
به احترامت و به افتخار قلمت می ایستم
خواندن این پستت باعث شد که در نهفته ترین باغ ها هم ،دستم میوه بچیند ...
و اینک در خمیدگی فروتنی درود می فرستمت ...

خدا نکنه شما غم داشته باشین آقا رفیق

سلامی گرم بر صاحب خونه ی خیالی

شرمنده ی بزرگواریتان مهربان
من و قلمم کجا و شما و کلام کیمیاتون کجا...
سرافرازم می کنین با حضورتون رفیق عزیز


نازی دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 00:26

آواتار مقدادو نیگا شبیه آرم شبکه ۳ میمونه فقط یه تختش کمه...عین خودش

البته جسارت نشه...همینجا عذر میخوام



آجی خیلییییییییییی خوب اومدی

مقداد آستینتو بتکون جواب بریز پایین

مهرداد دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 00:44

سلام
بعد خوندنش حس خوبی پیدا کردم
ممنون که مینویسی فریناز

سلام
خداراشکر
ممنون که می خوانی مهرداد جان

پونه دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 01:13 http://jojo-bijor.mihanblog.com

سلام فریناز جونم
عباداتت قبول عزیزم

وای پونه سلااااااااااااااااااااام
دلم برات یه ذره شده بود

به همچنین عزیزم

نگین ( همین حوالی) دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 01:39 http://haminhavaly.blogsky.com

وقتی چترت خداست
بذار آسمون هرچقدر که میخواد بباره

خوابم نمیبره اومدم تو وبت دارم پیلده روی میکنم.

آواتورشو

نگین تو هنوز یه آواتور ثابت پیدا نکردی به دلت بچسبه؟

مگه وب من چارباغه؟

یا زیر پل کارونه که رژه می ری روش؟

خوش اومدی عزیزم

بــاران دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 01:48 http://the-rain.blogsky.com

مرسی واسه لینک / بشدت دنبالش بودم :*

خیلی وقته لینکی عزیزم

لطف داری باران جون

شکیبا دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 03:24 http://kavirbienteha.blogsky.com

اگه دستانی مهربان تر و نوازشگر تر از خدا پیدا کردی بیا به منم بگو باشه؟

نیست عزیزم...

اما یه جایی می رسه که دلت دست زمینی هم می خواد...

همون قضیه ی رازی که چند تا پست قبل گفتی

بانویی شاید از شرق! دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 03:25

امیدوارم اشک شوق باشه رویا

نگرانتم...

کوروش دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 03:50 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر تو پرفر و باشکوه
وقتی که احساس را چون کبوتری از دستان دل
رها می کنی
واینگونه در اسمان راز و نیاز به پرواز در میاوری
کاری نمیماند برای مثل منی
جز غبطه
واز سوئی غرور بخاطر خواندنش

دست مریزاد فریناز عزیز
به وجد آمدم از اینهمه لطافت کلام

این فرّ رو خیلی دوست دارم استاد

درود بر یگانه استاد وبلاگستان

اگر رهاتر از قبل بال هایم را درآسمان یگانه معبودم به دست باد سپرده ام، به لطف قدرت و قوتی ست که حضور شما مهربان بر جانم نشانده است...

و من با افتخار سر بلند می کنم و میگویم استادی چون شما دارم... به مهربانیه تمام استادان دنیا....

سپاس مهربان... سپاس که همیشه بودنتان را نفس می کشم...



سایه دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 09:18 http://shadowplay.blogsky.com/

سلام
خوبه که وقتی دلگیری می تونی بنویسی و اینقدر خوب ...
گاهی همین نوشتن دل رو آروم می کنه . امیدوارم دیگه دلگیر نبینمت ...

سلام سایه جون

همه چیز با دکلمه ی سهبای نازنین شروع شد...
دل من سخت، گیره... اما با وجود مهربانانی چون شما زمان هایی هست که همه چیز یادم می ره و شادی و آرامش جاشو میگیره

ممنون

مهسا دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 10:45 http://Www.mano-mano-mano-man.blogfa.com

آخ خدا .... چرا باید من همیشه آخر بشم ؟

اینجا عدالت نیست؟ آبجی یه پارتی ای چیزی ... رحم کن به این دل ما

نه عزیزم تقصیر منه!

آخه یه وقت دیدی روزی سه تا آپ کردم یه وقتم دیدی چند روز یه آپم نمیکنم

چشم این دفه واست آف میذارم

مهسا دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 10:49 http://Www.mano-mano-mano-man.blogfa.com

و اما چه ساده و بی ریاااا مینویسی ...

منم مثه همه به نوشته هات معتاد شدم! بیش از حد ... تو خونه ام ازت حرف زدم از بس که دوست دارم و خوبی آبجی

ممنون عزیزم

آجی زشته دختر معتاد بشه ها!
حالا نگفتی چی میکشی؟

مناجات یا شعر یا ...

ممنون عزیزم... شرمندم میکنی

مهسا دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 10:53 http://Www.mano-mano-mano-man.blogfa.com

آبچی چقد نوشته هات آرامش دهنده ست !

همیشه بهترین بودی و خواهی بود!

بازم پیشت میام!

آبجی یه چی بگم ؟؟؟


خیلی ماهی خیلی ... دوست دارم هوار هوار...

مهسا جون اینقدر منو لوس نکن

اونوقت دیگه خیلی پر رو میشما

منم دوستت دارم عزیزم....
هوار تا هزاااااااااااااااااار تا

بــاران دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 10:59 http://the-rain.blogsky.com

لینک دانلود منظورم بود / اون که از لطفته بانوی مهربون من :)



لطف از شماست باران جان

فاطمه دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 11:18

سلام...
این چند روز می خوندمت بانو...

تنها سکوت ماند...و خوشحالم که تنها نیستی ....
برای همین هم ترجیح دادم که سکوت کنم....

سلام بانوی دریا

دلم برات تنگ شده بود

فاطمه هیچ وقت این حرفو نزن...
میدونی که بانوی دریا واسه من تکه...فقط فاطمه

ندا دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 11:46 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

وقتی فکر میکنم یکی با این دل زیبا و مهربون نشسته اینهمه با خدا حرف میزنه واقعا از خدا میخوام به دلش نگاه کنه و بهترین ها را در زندگی بهش بده

وقتی همه کس و کارت خدا باشه خب فقطم با اون حرف میزنی دیگه...

ممنون ندای مهربونم
همیشه واست بهترین ها و قشنگ ترین ها رو از خدا خواسته م...

زندگی که شایسته ی تو باشه

نگین ( همین حوالی) دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 11:49 http://haminhavaly.blogsky.com

آواتور ثابت من همون دختر بچه س که داشت گریه میکرد اما گاهی واسه تنوع عوضش میکنم.
فک کنم هم چهارباغ باشه و هم پل کارون
آخه توی شب هوا خنکه پیاده روی میچسبه!

دیدم 33 پل خشکه به همون کارون نیمه خشک خودمون اکتفا کردم

بابا متـــــــــنوع

مخصوصا اگه چند تا آمپولم نوش جونت کرده باشی آره چرا که نچسبه

کارون آب داره؟
خب از امشب من میام اونجا مسابقه دو

تو هم بشین سرماتو بخور

نگین ( همین حوالی) دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 11:59 http://haminhavaly.blogsky.com

بله داره

میگم فریناز اصفهخانی تو خجالت نمیکشی اومدی عیادت مریض اونوقت بدون کمپوت!!!!!!!

من تو ورودی شهرمون منتظرم که دیپورتت کنم
حالا جرات داری بیا

خوش به حالتون

نه خیلی وقته ترک کردم

خب تو بیا... من از کجا بنزین بیارم تا اونجا بیام تو این گرونی؟

نگین ( همین حوالی) دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 12:02 http://haminhavaly.blogsky.com

اصفهخانی

چی نوشتم من!!

خواننده عاقله

خواننده که همیــــــــــــــشه عاقله

ستوده دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 12:22 http://saba055.blogsky.com/

سلام فریناز جان .
حالت انگاری از من بدتره دختر .
حالا خوب هستی .
خدا را شکر هر وقت حالت بد بود تا میتونی مناجات نامه بنویس ما هم میخونیم عزیز

به ببین کی اومده

سلام ستوده جون
یه جورایی هنوز روبراه نیستم!

شما چطوری خانومی؟

آره نوشتن یه هدیه ست که خدا بهم داده تا یه کم آروم بگیرم...

شما هم که خیلی میای میخونی

ستوده دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 12:26 http://saba055.blogsky.com/

آواترم کو کی برداشتش .
چرا یادم رفت بذارمش من میخوامش خیلی دوسش دارم .
جودی ابوت مثل خودمه شیطون وپر جنب وجوش

دزده بردتش حتما

خب حالا خون خودتو کثیف نکن واسه یه آواتور

خوبیت نداره زشته تو در و همسایه یه زن داد و بیداد راه بندازه

مهسا دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 12:43 http://Www.mano-mano-mano-man.blogfa.com

آبجی از دست تو ....

نیشم تا گوشام باز بود که برم اول شم ... زدی تو ذوق



آخیش دلم خنک شد ...

خب دیگه

ما ایــــــــــــنیم

می توانیــــــــــــــــــــم

مهسا دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 12:44 http://Www.mano-mano-mano-man.blogfa.com

آبجی میگماااااااااااا تو باید به هرچی گیر بدی ؟؟؟

من نبودم ...

خب آره دیگه
من بزرگ ترتم

اصن اسم کی رو میخواستی بنویسی رو ابرا؟

مهسا دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 12:47 http://Www.mano-mano-mano-man.blogfa.com

آبجی من آپـــــــــــــم

دوس داشتی بیاااااااااااا

الان ۱۶ ساعت بعد از اینکه تو آپ کردی من اومدم دارم نظراتو جواب میدم

به نظرت چندمی میشم؟

عرفان دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 14:01 http://ebrahimerfani.blogfa.com

به نام یزدان پاک

سلام بر تو،سلام بر تو که فروغ خوب میدانی

ریبا بود و دل نشین

دلم تنگ است دلم میسوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری نه دستی از سر یاری مرا آشفته میدارد
چنین آشفته بازاری

شاد باشی و سربلند

سلام دوست خوبم

سپاس بابت حضور پرمهرتون

مهتاب دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 14:15

سلام آبجی فرینازی

آبجی چه دل عاشق و پاکی داری

هم چی رفتیم تو حس

خیلی باحال بود گفتی خدایا اینجا رو ول کن فقط دستای منو بچسب

سلام مهتاب جان
همچی رفتی تو حس؟

غرق نشی مهتاب

آره دیگه
خوشم میاد خواننده در حد المپیک ۲۲۰۰ عاقله

مهتاب دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 14:16 http://taghdireshiriin.blogfa.com/

آبجی فرینازی این آدرس وبمه


دوست داشتی بیا

به چشم خدمت میرسیم

مهتاب دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 14:17 http://roman-eibook.blogfa.com

آبجیم این آدرس رمان دانلود

فقط وقتی میای آدرس نذارین مرسی

ممنون مهتاب جان

اونم به چشم

مقداد سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 05:47 http://shaperak.blogsky.com

آره! اینجوریاس دیگه! من پامو رو موکت نمیزارم، رو فرش راه میرم. اگه جرأت دارین یکی یکی بیاین جلو تا بهتون قدرتمو نشون بدم(: چرا وایستادی عقب؟ بیا جلو دیگه(: راستی، ریز میبینمتون((:

بــــــله
همینه که هست

من که جلوتم مقداد! عینکتو برعکس زدی منو نمیبینی با این هیبت

اگه تو ریز میبینی ما اصلا نمی بینیمت

مقداد چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 02:33 http://shaperak.blogsky.com

ی چیزی در گوشم ویز ویز میکنه، تویی فریناز؟(:

مگه نگفتم پاتو از موکتت بیرون نذار مقداد؟؟؟

مقداد چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 06:35

من عادت ندارم با زنا کل کل کنم، برو داداشتو بگو بیاد (شوخی کردم، ی وقت نگی بیاد میزنه مارو لت و پار میکنه)

حالا فک کردی میمومد میتونست حریف تو و هیکلت مردونت بشه؟

مقداد چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 07:10

واقعا؟ خجالتم نده آجی یعنی داداشت از من کتک میخوره؟!

نه خیرم
از هیکل ضعیفت پس میوفته اونوقت حوصله اورژانس و دعوای بعدشو ندارم جون تو

مقداد چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 07:47

یعنی من انقدر ضعیفم! پس واجب شد خودم بیام جلو و رقیب بطلبم ببینم کی میخواد بیاد دعوا

اصن چرا دعوا؟

بیخیال بابا
دعوا واسه بچه هاس
ما دیگه بزرگ شدیم

مقداد جمعه 28 مرداد 1390 ساعت 03:20 http://shaperak.blogsky.com

چه مهربون شدی یهو!! ازین به بعد به صورت مسالمت آمیز مشکلاتمونو حل میکنیم، اگه نشد چاقوکشی میکنیم(:

نه بابا
دیه ها گرون شده!
کجا بیارم ۹۰ میلیون بدم خونوادت آخه

چاقو نیازی نیست
بگم پخخخخ افتادی رو زمین

ziba دوشنبه 31 مرداد 1390 ساعت 23:32 http://zibaaa.blogsky.com/

ای بابا
حسووووووودیمون شد

زیبا و حسودی؟؟؟

عمرااااااااااااااا

ziba دوشنبه 31 مرداد 1390 ساعت 23:33 http://zibaaa.blogsky.com/

راستی یه سر بزن ببین آهنگ وبم خوبه اخه اهنگ بیکلام گذاشتی یکی از دوستام میگفت برا وبلاگ اهنگ بیکلام بزار

ولی من دوست ندارم

چشم خانومی
در اولین فرصت میام وبت

یه موقع هایی از صدای آدم ها خسته میشی
مثل الان من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد