آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

اقتدار پوشالی...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شغل زیبای من!

در کارخانه ی خدا شغل زیبایی بر دوش من نهاده اند...


تا صبح منمُ گیسوی سیاهِ عروسِ ماهُ و تاج نقره ایِ شهاب سنگی بر سرشُ تورِ زری دارِ ستاره بر جای جای سیاهیِ کمند موهایش...


تا شب منمُ لبخندِ سوزانِ خورشیدُ شراره های گاه و بیگاهش...


تا صبح ساقدوشِ عروسِ شب می شوم و صبح که می شود خورشید با انوارِ طلایی اش دستانم را نوازش می دهد تا برای شبی دیگر، پُر از نور گردم... پُر از شور ... پُر از عشق... پُر از خورشید...!


تا شب از عشوه های عروسِ ماه برای خورشید می گویم... از ناز و کرشمه هایش... و دلِ خورشید قنج می رود انگار با هر تعریفِ من...


کارِ شب و روز من این شده است...


همدمِ دو شور    دو نور    دو عشق    دو پاکی   دو قداست    دو زیبا    دو خندان   دو نشانه...


گفتم دو نشانه!


نشانه های بودنِ تو معبود بی همتایم...

نشانه ای از عشقی آسمانی

عشقِ ماه و خورشید

عشقی که همیشه هست و هیچ گاه وصالی نیست


اما 


امیدِ به وصال، این دو را تا جایی فراتر از امروز و فردا و بی نهایت روزِ دیگر،لبریز از عشق و دوستی می کند...


عشقی پــاک

عشقی آسمــانی

عشقی با بوی امـیــ ـد


                                      بوی نــ ـور


                                       بوی زیـبـ ـایـ ـی


                                                           بوی خــ ـدا



ماه عسل...

*

** ¤ **

   **         ***            **

**  آهنگ برنامه ماه عسل۱۳۹۰  **


***

**

*

حس می کنم تو رو تو هر شب خودم

من عاشق همین احســـاس تو شدم


حســّت جهــانمو وارونـــه می کنه

آرامشــت منـــو دیــوونه می کنــه


حس می کنم تو رو یه عمره تو خودم

بازم به من بگو دیـر عاشقـــــت شدم


کُشــتی غـــرورمــو دیوونــگی کنم

بــازم منـو بُــکُش تـا زنــدگی کنــم


می میرم از جنـــون تا گریه می کنی

با بغض هر شبت با من چه می کنی


چشمای خیســـتو رو بغض من ببند

من گریــه می کنـم حالا برام بخنــد


مـــن در کنــار تو دریــای خاطــــره ام

وا می کنــی درو بی تــو کجــا بــرم؟


حس می کنم تو رو تو هر شب خودم

من عاشـــق همین احساس تو شدم


حسّــت جهـــانمـــو وارونـــه می کنه

آرامشــت منـــو دیـــوونــه می کنـــه



بیستمین جمعه ی انتظار


سلام آقا و سَروَرِ زمین و زمان


راستش را بخواهی باورم نمی شود این بیستمین سلام خالصانه ی من به شما باشد...

بیستمین جمعه که با یاد شما می گذرد...

و شاید ساعاتی کم باشد اما هست.. همین که این ساعت ها به عطرِ یادِ تو مزیّن می گردد تمامِ جانِ من بیمه ی ابدی خواهد شد...

می شوم همان سنجاقکی که تمام عمرِخود را روی لطیف ترین گلبرگ های هستی سپری می کند....

یا می شوم زنبور عسلی که جانش را لبالب از شهد خوشبوترین گل های عالم کرده است...

و کدام گلبرگ، لطیف تر از تو

و کدام گل، خوشبوتر از وجود مبارکت آقا جان!

کاش کلمات همین یک بار سر تعظیم فرود می آوردند... کاش از شوقِ حضورِ شما، میانِ پرده های شرم و حیا، پنهان نمی گشتند...

کاش کلامی می آمد و دست در دستِ قلب من می گذاشت تا به حرمت حضور زیبایتان ترانه ها بسراید و هجا به هجای واژه بودنش را در دریای عشق شما شستشو دهد

فکر کن...

کلمات هم بوی شما را می گرفتند...

کلماتِ شاکی از این روزها ... از آدمیان رنگارنگِ هفت رنگِ پُر نیرنگ، همین که نسیم ِ خنکِ بودنت را بر صورت های گُر گرفته شان مزمزه می کنند، با احترام جایشان را با کلماتِ خوبی و مهربانی و محبت و آرامش جابه جا می کنند و می رسم به ابتدای فلسفه ی بودنت که:

غـم از دل بِـــرَوَد چون تـــو بیـایی...


من فهمیده ام کلمات هم جان دارند...

فهمیده ام همین که حرف از تو می شود تمام سرسرای ذهنم را برای از تو گفتن، چراغانی می کنند...


و فهمیده ام حالم نیز جان دارد...

فهمیده ام حال و هوای من، هوای آمدنت را حس می کند...همین که به دروازه ی غروبِ پنج شنبه ها می رسی حالم خوبِ خوب می شود...


و فهمیده ام روزهای جمعه به یُمْنِ حضورِ زیبای تو، در قلبم شیرینی و شکلات پخش می کنند


راستی

می خواهی بدانی دیگر چه ها فهمیده ام؟!


مهدی جان!

من فهمیده ام از فضای اطرافِ یادِ من، جمعه ها بوی خوشبوترین گل ها به مشامِ جانم می رسد...

یواشکی یادم را نگریستم... برای ورود تو هر جمعه راهِ آسمان تا زمین را گلباران می کند...

و سفیدی چشمانم که در طلوع هر آدینه،فرش قرمزی برای آمدنت بر روی زمینِ سپیدش می گستراند...

کاش قدم هایت را روی فرش قرمز چشمانمان می گذاشتی مهدی جان!

...

..

تو که بیایی می دانم بیشتر از این ها خواهم فهمید....بیشتر از اینها عطشِ این روزها را درک خواهم کرد...

تو که بیایی دیگر برای دعوتِ ظهورت نیازی به منّتِ واژه ها نخواهد بود...

پس بیا تا به برکتِ ظهور و حضورِتو دنیا کمی رنگِ خدایی به خود گیرد...


منتظرت هستیــــم آقای خوبی ها



تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

پیچکی ناخواسته!

اومـدے پیـچکــ هاے چسبیـدهـ  بهـ تنهـ ے تنومندے رو باز کنـے...

ارتفاعشــ  اونقدر زیاد بود کهـ خودتـــ  پیچیـــدهـ شدے !


اونــ خواستهــ بـود

اینــ ناخواستـــــهــ


فرقے ندارهـ

مهمــ  نَفـَســِ  درختهـ کهـ باید رهــــا بشهـ  از پیـچکــ هاے چسبیــدهـ شدهـ بهـ تنــهـ اشــ


کســے قیچــے  پیــچکـــ چینـے ندارهـــ ؟ ! ؟ ! ؟



http://pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-60.gif