آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

بیست و ششمین جمعه ی انتظار

درود و سلام بر مهدی صاحب زمان


فکر کن... تو صاحبِ زمان خواهی بود... صاحبِ تمامِ انسان های این کُره ی خاکی... یا بهتر بگویم تو از طرفِ یگانه معبودِ بی همتا صاحبِ آدمیانی گشته ای که زبانت را می فهمند و تو را با چشمان دنیایی شان زمانی خواهند دید... چه زیباست خدایمان از جنسِ ما آدمیان، مَلکی چون تو را به هستی هدیه داده است...


اما دلم می خواهد به خدا بگویم مهربانِ بی منتهایم کدام هدیه دهنده ای هدیه اش را پس می گیرد؟؟؟ اما نه! پروردگارم بخشنده تر از این حرف هاست.... می دانم هدیه اش را پس نگرفته فقط آدمیان را به جرمِ قدرنشناسی و ناسپاسی،سالیانِ سال است که محکوم کرده است....و تو را در عمیق ترین صدف دریای هستی پنهان نموده تا زیباترین مرواریدِ انسانیت را در پناهِ خودش و در آغوشِ پُر از عشقِ نابِ الهی اش به عمل آورد...


چه قدر دلم برای هدیه ی خداوندی مان تنگ گشته است.... برای تو مهدی جان!


هر چه روزها می گذرد آمدنت را بیشتر از قبل تمنّـا می کنم.... انگار این روزها خوب حس می کنم تا چه اندازه به فقط و فقط بودنِ پر صلابتـت با آرامش عمیق الهی نیازمندیم...


مهدی جان!

می بینی زمین و زمان و آدمیان را؟؟؟می بینی دریاچه ها آنقدر در راهِ آمدنِ تو از آسمان ها تا زمین رفتند و آمدند تا دیگر قطره ای در بستر زیبایشان برجا نماند؟و برای همیشه رفتند و دیگر در بسترشان باز نگشتند؟!

و تو آنقدر از این روزهای آدمیان دلگیری که هر قطره تا به آسمان ها می آید، آن را در کنارِ تکه ابرهای خانه ی آسمانی ات می دوزی تا دیوارِ آن ضخیم تر از قبل گردد... تا دیگر ظلم و جور و بیخیالی مردمان زمینی را نبینی... تا دلت با هر گناهِ ما تکه تکه نشود...


چقدر دلم برای قطره های دریا... برای بارانی از جنسِ تو تنگ گشته است آقای خوبی ها!


می ترسم تمام قطره های دریاچه ها خبرِ ماندن در محضرِ خدایی تو را به قطره های دریاها و اقیانوس ها برسانند! آنوقت می دانی چه می شود؟؟؟ تمامِ دریاها و اقیانوس ها به آسمان ها می آیند...و زمین خشک می شود... همه ی درختان و جانوران و هستی می میرد... تمامِ انسان ها... حتی من ... حتی دوستانم... و اینجاست که می گویند «تَــر و خُشک با هم می سوزند!!!»

حتی آدم های خوب، در حسرتِ لحظه ای بودن در هوای نفس های خدایی ات تن به خاک می سپارند و روح به صاحبشان ...

و آن روز که تو بیایی چشم های خفته در خاک، شرمسار تر از همیشه می شوند... چرا که دلشان می خواست با دیدنِ تو تا ابد درخشان بمانند... و تا ابد در میان دوستانشان مژه بالا کنند که ما مهدی را دیده ایم.... و ریه ها تا ابد از فرط شادی اکسیژن کم نمی آوردند چرا که در نفس های تو می زیسته اند...


چه حس خوبی ست... حتی تصوّرش هم به برقِ چشمانم می افزاید چه رسد به تحقّق آن...


دلم می خواهد جای قطره ی آبی می گشتم... می آیند تا حریمِ تو...و چقدر خوب است از زمین،دل که هیــچ، پاهـایت را هم بِکَـنی...

رسمِ پرواز را خواهم آموخت... یا روزی دامنِ قطره ای را خواهم گرفت و تا تو خواهم آمد مهدی جان...

چقدر مشتاقِ دیدارِ تو گشته ایم یگانه مردِ مردانِ عالم...



تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


نظرات 13 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 15:29

منتظر بودم تا بیای...
باورت میشه؟


شرمنده بانوی من
تا رفتن مهمونامون منم فورا اومدم اینجا تا بنویسم

محمد جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 15:29

اول؟

نچ

فقط چند ثانیه...

شدی دوم

حسین رضایی جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 15:30 http://rezaei307.blogsky.com

اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج
--------------------------------
سلام دوست عزیز
حال شما
من بار اولی بود که به وبلاگ شما اومدم
لطفا بیایید تبادل لینک کنیم
من شما رو اد کردم
به کلبه من سر بزنید

آمین

سلام
اد
باشه بذارین بیام ببینم در چه حالیه خونتون بعد به لینکم میرسیم!

من تو کار تبادل و این حرفا نیستم! خوشم اومد لینک میکنم

محمد جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 15:30

وای نه باورم نمیشه فقط چند ثانیه تا اول شدن فاصله داشتم

منم باورم نمیشه

ولی خیلی باحال بودا

محمد جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 15:31

نیگا شانس منو از درُ دیوار داره نظر در میاد

آره یکی در میون میان تو دست و پاهات

فاطمه جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 15:32

خوبه که اومدی...
فقط همین...
و این که:
اللهم عجل لولیک الفرج...

خوشحالم که تو بودی فاطمه

آمین

محمد جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 15:32

منم مشتاق دیدارش هستما
اللهم عجل لولیک افرج

پس تو رو هم بنویسم تو خوبا محمد؟

پارتی بازی می کنم می نویسمت اون اولا

آمین

فاطمه جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 16:13

من هنوز اینجام....امروز بی کار شدم همش هی میرم هی میام نت...
راستی من کونگ فو خیلی دوس دارم...از استیل ورزش کاراش خوشم میاد...
ولی فوتسال یه چیز دیگست...هیجان گل زدنامو دوس دارم...
ما با افتخار انگار اول شدیم...
ولی ما بی خیال جایزه میشیم...چون به فکر جیب دوستمون هستیم بانو...
داشتی مرامو...

راستی پات چی شده مگه؟

آره اسمشم خیلی خوبه

نه دیگه خانومی... هیچ چی کونگ فوی ما نمیشه

آره خیلی بامرامی بانو... آخه خبر نداری امروز باید هدیه بیاری

حالا تا شب میفهمی واسه چی

این دو سه روزه خیلی کار کردم پام از ناحیه مچ به پایین چلاق شده

بستمش الان.... وقتی دست تنهای باشی همین میشه دیگه

میشی چلاق

مهران جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 17:06 http://rozhaibigharari.blogfa.com/

سلام آبجی گلم

بازم مثل همیشه پستت قشنگ بود آبجیم اما به نظرت امام زمان واقعآ تو زمان ما ظهور میکنه؟!

نمی خوام نا امیدت کنم آبجیم ولی فکر نکنم تو این دنیای ۶ میلیاردی ما ۳۱۳ نفر آدم مخلص توش پیدا

بشه نمیدونی محرم که میاد چیزایی رو می بینم که از همه چیز نا امید میشم کسایی که میان سینه

میزن طبل میزن این کارا رو بخاطر هر چیزی انجام میدن الا امام حسین شاید تو یکی از آدمای مخلص

باشی اما آبجیم یه دست صدا نداره واقعآِ آبجیم دور از حضور تو به نظرت چند در صد از آدمایی که مهدی

مهدی میکنن واقعآ یار مهدین و دلشون واقعآ با حضرت مهدیه؟۱؟۱؟۱؟؟!؟!!؟!؟؟!؟!!؟؟!!؟؟!

سلام به داداش مهران گل

نمی دونم... اگه الان ۳۱۳ تاکه نه ولی اگه ۱۳ تاشون پیدا بشن الان مطمئن باش چند سال دیگه همونا هم دیگه پیدا نمیشن


آره محرمو که واقعا ازش ناامید شدم! حتی نذری ها هم چشم و هم چشمی شده دیگه چه برسه به آدم هایی که مثلا عزادارن

نه منم مخلص نیستم... خودم میدونم چه قدر روزانه گناه میکنم... یه دست صدا نداره اما اگه دست دیگه ای پیدا بشه میتونم بگم منم اون لنگه ی دستم که دنبالش میگرده...

نه واقعا اینطوری نیست!
اما گاهی یه بهونه مثل همین نذر من که چهل جمعه مینویسم پیدا میشه که لااقل هر چمعه یادت بیوفته یکی هست که هنوز نیومده و میتونی به اومدنش این روزای پر از ظلمو تحمل کنی

آدما یه دفه یار واقعی نمیشن... اینقدر باید بگی تا حقیقی بشی....
مگه نه؟

مهران جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 17:15 http://rozhaibigharari.blogfa.com/

راستی آبجیم تو کامنت قبلی گفتی رزمی کارم؟!

نه بابا منو چه به کارای رزمی ههههههههه

راستش من تو کار تئاتر بودم که الان چند وقتیه که برای ارشد دارررررررررم می خونم کار تئاتر رو فعلآ

تعطیل کردم چون خیلی وقت گیره... وقتی تو پستت انجوری نوشتی یهودلم پر کشید یاد تئاتر افتادم آخه عاشق این کارم...

فعلآ آبجی[گل][گل]

هستی؟
پس چرا گفتی دلت تنگ شده؟

آهان پس تو بازیگری اونم بازیگر تئاتر

مهران بعد ارشدت که ایشالله قبول میشی اگه تئاتر داشتی منو دعوت کن قول میدم بیام ببینم

البته بلیط vip می دی به منا

روز و شبت خوش... خودت گلی مهران

tanha جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 17:17 http://www.tanha26.blogsky.com

ممنون از حضور ونظر زیبایت عزیزم
_______________##________##
_______________###*_______*###
___________.*#####__سلام___#####*.
__________*######_دوست عزیز_######*
________*####### ___________#######*
_______*########___________.########*
______*#########.__________.#########*
______*######@###*_______*###@######*
_____*#########*###____###*#########*
____*##########*__*####*__*##########*
__*###########_____*_*______###########*
_############___وبلاگم رو ____############
*##*#########_____آپ کردم____#########*##*
*_____########_خوشحال می شم########
_______#######_یک_سر_به_____#######
________*######__وبلاگم بزنی__######*
_________*#####********** *#####*
___________*####*موفق باشی####*
_____________*####______####*
_______________*##*____*##*
_________________*##__# #*
__________________*####*
_________________.######.
_______________.#########*
____ _________.###########*
_____________.####*__*######

سلام بر تنهای تنها

خوبی؟

چشم حتما میام

نازی جمعه 25 شهریور 1390 ساعت 18:23

چرا نظر من نیستهمش تقصیر توئه آجی

چرا عزیزم نظرای تو هم بود... واسه پستای پایینی بود اتفاقا

ندا شنبه 26 شهریور 1390 ساعت 12:31 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

دلت همیشه پر نور

به همچنین ندا جونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد