آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

خیسم کن..خـ یـ سـ خـ یـ سـ خـ یـــ س

ببار بارانم

خیس کن تمام وجودم را

خیس کن خاطراتم را...

ببار بر قلبم بارانِ من

ببار بر خوابم

بر رویاهای شبانه ام

ببار بر روحم بارانم

ببار بر دستان خالی ام

بر دعاهای بارانی ام بارانم...

ببار به حرمت چشمانش...

ببار به حرمت دل پاکش..

ببار تا دوباره میانبری زنم به زلالِ پاکِ دریایش..

ببار و خورشیدمان را نور چشمانش کن...


ببار بارانم..

ببار تا اشک هایم گم شود در لابه لای تو

ببار و لبریز از طراوتم کن..

ببار و مرا خیس ِ سخاوتش کن..

خیس ِ خدایی اش...

خیس ِ مهربان ِ بی منتهایم زلالم


ببار بارانم

تا دوباره با بارانی پاییزی همان شوم که بوده ام

دخترکی با دلی بارانی...در محفل دل های بارانی


روزها بود دلم در گرمای خورشید، یادش رفته بود از جنس باران است

ببار و مستم کن از عطر ِ خوشت بارانم


می چرخم و می خندم و می پرم

شاد ِشاد ِشاد

دخترکی که‌ آهویی می پرد در این باران...

و خیز می رود تا دل چاله های پر از آب

با کوله ای بر پشت

و قلبی پر از خدا...پر از عشق...پر از زلالیِ باران


ببار بارانم

ببار تا گم شوی در آبشار خروشان موهایم...

ببار و شیرجه بزن تا اعماق مغزم مگر بارانی گردد این سرسرای جبر و محاسبات و اعداد روزمره ...

ببار و برو... جویباری شو در پیچ و خم افکارم... و بشوی هر آنچه ناپاکی ست..

بشوی تمام کینه ها را

بشوی تمام وابستگی ها را

تمام بغض ها را

تو فقط ببار و بشوی و برو...

برو تا برسی به دریایم... دریای دلِ بارانی ام زلالِ من...



http://s2.picofile.com/file/7185160000/16112011447.jpg



یادت نرود بارانم


خیسم کن...


خــ یــ ـســـ ِ

خــ یــ ـســـ ِ

خــ یـــــ ـس



http://s2.picofile.com/file/7185165050/16112011445.jpg


رگبار۱:

اولی عکس کوچمون

دومی عکس کوچه بغلی مون

امروز ظهر.بارون شدید...

داشتم رانندگی می کردم عکسم می گرفتم خدمات وبلاگ نویسان جوان , قالب وبلاگ               www.bahar-20.com

نظرات 54 + ارسال نظر
مقداد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 15:08 http://shaperak.blogsky.com

اول شدم

آفرین

مقداد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 15:08

دوم

مقداد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 15:09

و از همه مهمتر سومم شدم

تو میــــــــــــــ تو نی مقداد

مقداد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 15:09

سلام آجی

سلام داداشی
خوش اومدی

مقداد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 15:12

تو عکس اول نزدیک بود با ماشین بری تو دیوارا عوضش اینجا همه آفتابه، چند شب پیش تا خود صبح بارون زد

نه دیوار چیه!

از تو ماشین داشتم رانندگی می کردم عسک گرفتم

بستونه شماها بارون
فعلا نوبت ماست

مقداد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 15:14

تو کوچتون کسی ماشین نداره!!! یا اینکه دزد زیاده از ترس ماشیناشونو میرن تو خونشون!

عسکای ماشین دارشو نذاشتم که ریا نشه

آخرشم یکیش از دستم در رفت

ر ف ی ق چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 15:41 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

باران می بارد و تو با دستهایت چتری از دعا برای بهترین آدم روی زمین ساخته ای
چه خوب !! که تو می توانی نبض باران را بگیری و با چشمهای روشنت حجم سپید مهربانی را ببوسی
چه خوب !! که تو می توانی با باران (( سوری )) بزنی بر شب هایی که رنگ درد دارد
چه خوب !! که تو دلت به وسعت آلاله های سرخ است و چه خوب !! وجود آبی احساسِ تو پاک و بارانی است
راستی سلام فریناز جان

چه خوب!! که تو خوب می فهمی گریه هایم زیر باران و دعاهایم برای چیست و برای کیست...

چه خوب!! که آدم های خوب هیچ وقت یادشان در یادمان کم رنگ نمی شود...

روزهای بارانی دستانت را پر از باران کن و خالی در برابر بخشندگی خدایمان... تا با امن یجیب هامان بازگردد خورشید پر فروغش یار قدیمی...

سلام بر دل بارانی تان... که می دانم تنگ و تار گشته برای ذره ای میانبری در دریای زلالش...

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:01

آجی کوچتون چه درازه

ما کوچمون دراز نیست خو

یه هفت هشت تا خونه بیشتر تو این کوچه نیست
یعنی کوچه خودمون

آجی میگم لاغر کردم دوتایی بپریم تو آسمون
چطوره با فنر بریم...راحت تر میرسیم اون بالا

آخ که چه کیفی میده با لباس ابریمون هی همو بغل کنیم هی بارون بباره...تمام مردم خوشحال شن

حال کن با آجی رمانتیکت

کوچمون بهشته آجی

با فنرم فکر خوبیه ها

آجی دارم فکر میکنم تو نری دانشگاه و فیلم نامه نویسی،‌پس کی باید بره

واقعا لیاقت قبول شدنشو داری و استعدادشو نانازی

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:03

تا چند روز پیش هوا هم خیلی سرد بود اینجا هم بارون میومد..اما الان خیلی هوا گرمتر شده

اما یزد معمولا تو دی ماه خیلی سرد میشه...واسه همین به من میگن بانوی برفی

آجی...دلم واسه بارون تنگ شده...بیا بغلم بارون بیاد

خب ابراتونو دزدیدیم

حتما به منم می گن بانوی بهمن

اون بهمنای برفی یا نه این بهمن ماهی یا

بدو بیااااااااااااااااااا آجی

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:04

آحجی شیطونه میگه منم برم عسامو بذارما..همه هی عسای خودشونو میذارن...اما یه مشکلی هست...حسش نیست حلش کنیم

حسش نیست حلش کنی؟
چی رو حلش کنی؟

مشکوکی یا

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:05

چرا من تو نظر قبلی هی نوشتم عسا؟

منظورم عسک بود

ببخشید

خواننده کاملا عاقله آجی

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:06

آجی میگم کوشی پس؟

من هی وراجی میکنم از تو خبری نیستا

صابخونه من رفتما

در خدمت نظرات پست قبلی بودیم خب

هستیم زیر سایه تون

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:09

آجی میگم واسه مامانیمو باباییم دعا کردی؟

مامانم شدید کمرش گرفته آجی...تکون نمیتونه بخوره

همش میخوابه...خیلی کار کنه یه قدمی بزنه

بابامم همینطور این چند شب که شب عید بود بابام کارش بیشتر میشد خو...اونم کمرش گرفته

الان همش بشور و بپز شده واسم...به درس نمیرسم که
شوخی میکنم....الهی خدا آجیامو نگه داره...خیلی کمکم میکنن آجی...

فقط دعا کن مامانم و بابام زودتر خوب شن...مخصوصا مامانم

ایشالله خوب خوب می شن

هم به درسات برس هم به خونه...
کارایی که داری انجام می دی رو نذر قبولیت کن عزیزم...
اونوقت مفیدترم درس میخونی

چشم عزیزم... خوب خوب می شن
خیالت راحت

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:10

خو دیگه آجی من برم که میخوام بآپم

کاری باری؟

نداری

خو دیگه فهلا آجی

میام پیشت

به سلامت عزیزم

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:11

آجی بابت نظر اولی که گفتی همین امروز یه بحثی شد که حالا آپش میکنم

شاید نرم فیلم نامه نویسی

هی روزگار
زنبیلو بردار و بیا...

چشم میام میخونم...

زنبیلمو دیشب گذاشتم تو صف

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:13

جدیدا دست به نظرم خیلی خوب شده ها

بزن به تخته آجی بدووو

شدم نازی قدیمی
ولی با گفتن یه حقیقت بهتر میشه

جمله آخریتو نفهمیدم

چه حقیقتی آجی؟

آره کلا خیلی اکتیو شدی

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:14

خو من دیگه رفتم که بآپم

منم میام دنبالت

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 16:47

آجی میگم یه عسک از ماشینتونم میگرفتی اینقدر به اون قسمت پایین عسکت کنجکاو نشیم خو

هی نیگا میکنیم به هیچ نتیجه ای نمیرسیم

خو چیه ماشینتون...بگو منم میگم

دیگه دیگه
بذار تو خماریش بمونی

محمد یه حدسایی زده انگار

محمد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 17:41

هنوز مونده تا این درختها مثله درختهای پارک وی بشن

پارک وی رو ندیدم! اما می دونم خیلی مونده تا درختاش بلند بشن...

کوچه خونه قبلیمون اما جنگل شده

محمد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 17:42

یه جا نوشتی با کوله ای بر پشت
یه کوله دارم خیلی وقته دارمش
بدون اون هیچ جا نمیرم
سلطان قلبمه

دیروز تو دانشگاه کوله هامون رو دوشمون بود تو بارون شدید داشتیم میدویدیم

آخه دیروز کلا خیلی دانشگاه خلوت بود! فقط یه آزمایشگاهامون رو لغو نکرده بودن... ما هم با کوله پشتی از دانشکده خودمون تا دانشکده شیمی رو آهویی پریدیم

شادشادشاد

ولی محمد فقط به خیر گذشت که کسی ما رو ندید

تو که همه چیزات مثل همون اتودته

محمد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 17:44

این که آئودی آر ۸ نیست؟

آر ۲۰ شه

تازه اومده تو بازار

هنوز تو نت و متم نیست محمد

نگردی دنبالشا

بانوی شرق چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 18:55 http://royavash.blogsky.com

جانم بارووووووووووووووووون
فرینازی
بابا باید زیر بارون باشی
تو ماشین که صفا نداره
در ضمن
آدم پشت فرمون فقط رانندگی میکنه
نه عکاسی

ولی قشنگه
خیلی....

جاااااااااااااااااااااااااااان من
رویایی

تو محوطه دانشگاه حسابی خیس شدیم

جات خالی رویایی اینقد می دویدیم مثل این بارون ندیده ها

ما همه کاری میکنیم

به قول گل مریم انتظار نداشته باش دو دستی فرمونو بچسبیما

اصلا کیف رانندگی تو بارون به همین کاراشه

بانوی شرق چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 19:05 http://royavash.blogsky.com

پنجره باز است
و آسمان پیداست
گل به گل ابر سترون در زلال آبی روشن
رفته تا بام برین٬چون آبگینه پلکان٬پیداست.
من نگاهم
مثل نوپرواز گنجشک سحرخیزی
پله پله رفته بی پروا به اوجی دور و ٬ زین پرواز
لذتم چون لذت مرد کبوتر باز

پنجره باز است
و آسمان در چارچوب دیدگه پیدا٬
مثل دریا ژرف٬
آب هایش ناز و خواب مخمل آبی٬
رفته تا ژرفاش
پاره های برف همچون پلکان برف
من نگاهم
ماهی خونگرم و بی آرام این دریا

چه پنجره ی زیبایی

ممنون رویایی...
چه به حال بارون و هوای من می خوره

ممنون


گل مریم چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 19:14

سلام

بالاخره بارون یه سری هم به اونجا ها زد...
میگما نازی! جون تو لوله کشی بی خود نبوده، همون حدست درست بود

سلام به روی ماهت
آره دیگه داشت خیلی زشت می شد
ما هم شبونه ابراتونو دزدیدیم

می گما من که به حساب تو و نازی می رسم آخر
زورو زِد زورویی

گل مریم چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 19:17

کوچه به این خلوتی، پهنی، ظهر یا بعد از ظهر... تازه بارونم که زده!
با این حساب عکس گرفتن که سهله من دور پلیسی می زنم
نکنه فکر کردی موقع رانندگی باید دو دستی فرمونو چسبید

دور پلیسی که هیچ! دور کانگستری هم زدم

می دونم فرمون دو دستی تو رو می چسبه

ولی من و فرمون که کلا دافعه داریم عجیب

گل مریم چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 19:20

پارک وی تا یه جاهایی از ولیعصر..... خب معلومه درختاش سه برابر این بلندن

حالا محمد چرا در مورد درختُ کولت نظر میدی! متفرقه نظر گذاشتن ممنوع

ما هم از اینجا های بلند بلند داریما

عباس آباد و مرداویج و شیخ بهایی و ...
بازم بگم؟

آخه مگه نخونی و ندیدی کوله و درختو گلی؟

محمد کارشه دیگه
نکته بینه

نازی چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 20:19

گلی پیشرفت کردیا

آره منم تعجب کردم

به سلام
میدونی که من مسافر شهر بارانم پس الان مسافر شهر توام .. عکس کوچتون رو هم که اینجا هست پس ما فردا اومدیم........

میگم من از روی برف پاکن ماشینت میخوای بگم ماشینت چیه؟ چون ما کارخانه مون تنها قطعه ساز خودرو در ایرانیم که برف پاک کن تولید مینماییم...
راستی گلی سلام
راستی اینم لینک آهنگ عابر شب کورش یغمایی
روی کل لینک کپی کن بعدش پیست کن و اجرا و سیوش کن
گوش دادی نظرت رو بگو...
یه کار راک هاس موزیک هست

http://10.teh-song.in/Hosein/1390/Shahrivar/Persian%20Music/Album/Koroush%20Yaghmaei%20%96%20Back%20From%20The%20Brink/Koroush%20Yaghmaei%20%96%20Back%20From%20The%20Brink-%20CD%20II%5B320%5D/12.Aabere%20Shab%20%28Night%20Passenger%29.mp3

به به علیک سلام
آره مسافر شهر منی
ولی از اون مسافرای نامرئی

آره بگو ببینم

اگه درست گفتی بهت جایزه میدما

گلی خطو بگیر
آقا فرشاده

یکتا چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 21:50

وای جه کوجه قشنک و شاعرانه ای
اکه کوجه ی ما به این زیبایی بود
هرروز براش شعر میکفتم

بارونش اما عادیه
بس که اینجا بارون می باره
این همه کفتی خیس خیس خیس
بعد رفتی نشستی تو ماشین؟

آره تااااازه خودش خیلی قشنگ تر از عکسشه

نه من هر روز شعر نمی گم نارون

بارونش اما اینجا همه رو ذوق زده کرده بود...
یک روز کامل! اونم تو اصفهان! بی سابقه بود ناری

نه بابا قبلش موش آبکشیده شده بودم

نگین چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 22:08

سلام
فکر کردی فقط خودتون بارون داشتین؟؟

امروز که من هزار جا کار داشتم انقدر بارون بارید که دیگه از رفتن منصرف شدم و موندم خونه

ولی بارون ِ خیلی قشنگی بود.دیشب که فکر کردم داره تگرگ میباره رفتم توی حیاط متوجه شدم که قطره های بارون خیلی درشته و تگرگ نیست. حیف که عکس نگرفتم

سلام خانومی

آره دیگه

ولی من رفتم همه کارامم انجام دادم زیر بارون

دیشب بارون اینجا قطع شد! پس شما ها برش داشتین!

الان میاد ازتون پس می گیرم ابرامونو

یالله ببینم

سمیرا چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 22:19

آره امروز از ساعت 3 نصف شب تا الان یکریز داره اصفهان بارون میباره...مثل شمال البته با هوای بهتر از اونجا!
زیر باران ما را هم دعا کن حتما! با بارون دلتو پاک کن و دعا کن ما هم دلمون صاف صاف بشه...
آهنگ وبلاگت هم خیلی قشنگه:*

چرا آدرس وبلاگ نذاشتی؟
راستی سمیرایی که ایمیل داده بود شمایی خانومی؟

میگم شما هم اصفهانی؟


زیر بارون همش دعا میکردم... کلا بارون که میاد یعنی شروع دعاهای فرینازی

آره واسه مازیار فلاحیه
خیلی دوستش دارم

فاطمه چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 22:26

سلام...
به به ...چه خوب...
بارون و رانندگی...چه شود!!!کاملا درکت می کنم...

چه کوچه ی قشنگی دارید...

تنها تنها میری صفا زیر باروون؟ها؟؟

همیشه همین جوری بمون بانو...

شبت قشنگ...

سلام بانو

یادت بودم زیر بارون...

من کلا عاااااااااشق رانندگی هستم اما بارونم بیاد با آهنگای مازیار فلاحی دیگه چه شود

آره کلا محوطه زندگیمون خیلی قشنگه

تنها نبودم اما به یادت بودم...مخصوصا اینکه همون موقع که داشتیم میدویدیم قاصدک نامه آورد از بانو

شبم پر از بارون بود و دعا واسه همتون...
شب و روزت قشنگ باشه ماهی کوچولو

مهرداد چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 22:30 http://Friendly90.blogfa.com

فریناز جان آبجی
مثل بارون صمیمی هستی خودت

ممنون لطف داری
خودت چطوری مهرداد؟

حال و احوال خوبه؟

سایه پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 00:08 http://shadowplay.blogsky.com/

چه کوچه قشنگی . میای بریم یه قدمی بزنیم ؟!

آره عزیزم

میام
تو بیا اصفهان من روزها میبرمت قدم بزنیم

محمد پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 03:01 http://migam.blogsky.com

بالاخره اصفهانم یه بارون زد خدا رو شکر .
کوچتون تو مرداویجه یا عباس آباد ؟ خیلی آشناست واسم

واقعا خدا را شکر

مگه شما اصفهانین؟

خوبه بیشتر عکس نذاشتما
وگرنه میومدین گزامونو می بردین واسه خودتون

فرداد پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 10:19 http://ghabe7.blogsky.com

چقدر عکسات زیبان...تعارف نیست...وقتی تو لحظه ای که دلت باهاش درگیر شده رو ثبت می کنی یعنی عکاسی...باریکلا فریناز عزیز...
بارون
حرفای قشنگ فریناز رو از ته دل بشنو...
راستی...ببخشید:
سلام...

سلام فرداد عزیز

چه تعریف زیبایی بود از عکاسی

ممنون.. شما که تعریف کنی یعنی ایزو رو خورده عکسای من

خوشحالم که آروم می خونین و آروم قدم برمیدارین در رگبار سرای من...

مهرداد پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 13:49 http://Friendly90.blogfa.com

خوبم شکر خدا
حال و احوالم خوبه
یه دوست خوب خیلی تاثیر داره تو حال آدم
فریناز ما که هر روز خیس میشیم تو هم این چند روز حسابی خیس شو

خدا را شکر
خوش به حالتون مهرداد
امروز اینجا آفتابه
دوستش ندارم
این آسمون صافو دوست ندارم

سمیرا پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 14:05

فریناز منو یادته من همون بازدید کننده ی همیشگی وبلاگت هستم...
آری من صدای بارونو برات فرستادم...
من اصفهان هستم اما اصفهانی نیستم...(دانشجو ام اینجا)
منم مثل شما وقتی بارون میباره سعی میکنم اندیشه هامو غسل بدم و تا آخر دعا کنم برا همه ...امیدوارم قبل بارون خاکهای دلمو خوب پاک کرده باشم تا دلم گلی نشه و با چکه چکه بارون ,دلم آروم آروم سبز بشه...

یادمه تو رو سمیرا
فقط آدرس وبلاگتو بذار برام

اصفهان الان با زاینده رود پرآبش خواستنی تر شده
دانشجوی کدوم دانشگاهی؟
البته اگه اشکالی نداره بدونم

به امید سبز موندن دلت سمیرا جان
وممنون از صدای بارانت

سها پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 14:24

سلام. بانو خو بی؟ روزهای بارونیت بخیر.
یادم رفته بود بهت بگم. یکی از دوستام تو اصفهان درس می خونه. ببینم میشه دمش رو دید اومد اصفهان. تو کوچولو رو هم دید. تو که پا نمیشی بیای اینجا
راستی یه اپ هم گذاشتم.
در پناه حق اسمونی باشی

سلام
ممنون تو خوبی؟
من کوچولو نیستم که
فاطمه ماهی کوچولومونه

من که مسیرم به اون طرفا نمی خوره ولی اومدی بهم بگی یا

چشم بانو میرسم خدمتتون
آخخخ عاشق این آخر کامنتاتم

سها پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 14:25

خوب با کوچه ی باصفاتون فخر فروشی می کنی ها

ما اینیم دیگه

تاااااااااازه قشنگ تر از عسکشه

تو که از این کوچه ها نداری
دلت بسوووووووووووووزه

محمد پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 17:33 http://migam.blogsky.com

گزا رو ؟ من عاشق گزم
بله الان یه سه چهار سالی هستم که تو اصفهانم . اینجا درس میخونم


خودتون که اصفهان هستین وگرنه واستون پست می کردم آقا محمد

ایشالله که شما هم دانشگاه اصفهانین به سلامتی
حالا چی می خونین؟

موفق باشین با اون اسم وبلاگتون

ندا پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 18:18 http://neday-zendegi.blogsky.com

من هم عاشق بارونم آخه بچه پاییزم
در ضمن چرا دیگه یادم نمیکنی خانمی

تولدت کی می شه ندا جون؟

بگو بگو تا بیایما

چرا خانومی... من همیشه به یادت هستم...
این هفته وقت نمی کردم بیام پیش دوستای خوبم...
ایشالله میانترمام تموم بشن خدمت میرسم

سمیرا پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 19:49

ممنون به خاطر دعات...
دانشگاه اصفهان

دانشگاه اصفهانم خیلی خوبه ها

موفق باشی خانومی.

سمیرا پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 19:56 http://peacegalaxy.blogsky.com

ببخشید یادم رفت بگم وبلاگ جالبی ندارم...وقتی دلم میگیره می نویسم با چند کلمه ی خیلی ساده فقط احساسمو رها می کنم...نوشته هام بیشتر رو کاغذه! به خاطر همین زیاد آدرس نمیدم چون مثل وبلاگ شما پر محتوا و زیبا و آرامش بخش نیست.همیشه موفق و سرزنده باشی عزیز

اومدم... خیلی هم خوب بود...

همه ی وبلاگ هایی که از دل می نویسن قشنگن و ارزش خوندن رو دارن

سکوت ماهتو دیدم عزیزم.در اولین فرصت عرض ادب می کنم حتما سمیرا جان

فردا میانترم دارم
واسم بدعا

ستوده پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 21:52

سلام دختر اصفهانی
خوبی عزیز
چرا آدرس خونه تون را درست ندادی میترسی بریزی خونه تون

به به ببین کـــــــــی اومده

سلام ستوده جون نمی دونم کجایی

ممنون شما چطوری؟
همون کوچه اولی رو تا آخر که بری میشه خونه ما

آخه کوچه ها و خیابونای محل زندگی مون کلا صاف نیستن... همشون پیچ و خم دارن

ستوده پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 21:54

حالا چرا عکس را اینقدر دور گرفتی
بابا نمیخواستیم بیام خب یه کم میرفتم نزدیکتر از دم خونه تون عکس میگرفتی .
ببینم تو همیشه دوربین باهاته .
موبایله درسته .
خب چرا عکس همسایه را گذاشتی که بریم خونه همسایه

عکس از بن بستمون بود. منتها درازه و پهن و پیچ دار... اینه که اول کوچه ایستادم آخرش و خونه ما پیدا نیست

بله موبایلمه

به قول استاد فرداد اول آدم با موبایل شروع می کنه بعد حرفه ای می شه

بهتر شماست که حتی نمی دونیم کجای ایران سراتونه که
مگه نه؟

کوروش جمعه 27 آبان 1390 ساعت 12:14 http://www.korosh7042.com/

خوب شد دیگه عکس کوچه تون رو پیدا کردم
با کمک همونی که گفت عکس رو دور گرفتی میائیم برای گرفتن گزها

سلام فریناز عزیز
روح بارانی ات همیشه پر طراوت

سلام استاد عزیزم

خیالم راحته نه شما نه ستوده جون نمیاین اصفهان استاد

گرچه بیاین قدمتون رو چشما ولی خب پول گزو نمیشه نداد که زشته

سپاس ِ مزاح های بارانی و زیباتون گرامی

MST جمعه 27 آبان 1390 ساعت 22:53

اولی که تو ماشینی! ولی دومی رو پیاده شدی... اونم از در سمت راست... صندلی شاگرد رو عرض میکنم

تو شهر شما، وسط خیابون توقف آزاده؟

--

حالا یه ذره بارون دیده ببنین داره چیکار میکنه... بی جنبه ی بارون ندیده بارون میخوای بیا اینجا هر روز داره بارون میاد

نه خیرم!
هر آدم عاقلی( توجه کن! عاقل پس از تو انتظاری ندارم)متوجه می شه کیفیت عکس از پشت یه شیشه ی بارونیه نه بی شیشه

اینجا تو کوچه بودا..ظهرا پشه ام نمی پره آدم و ماشین که سهله

اولا لقبای خودتو به من نده
دوما خو اگه بارون دیده بودم که اینقد ذوق نمی کردم الان

هه
ارزونی خودتون

حالا یه امسال خدا ابرای تهرونو زیاد کرده ببین چه بی جنبگی و فخر فروشی راه انداخته اینا

MST دوشنبه 30 آبان 1390 ساعت 01:08

آره، منم از خودم انتظاری ندارم!
البته از تو هم خیلی انتظاری نمیره ها!

--

اولا: احتمالا منظورت از شیشه ی بارونی، لنز دوربین که نیست

دوما: این شد حرف حساب

بالاخره باید از فرصت ها استفاده کرد دیگه

براوو به این همه صداقت

کلا هر چی انتظاره از زیر دست من میره. چی فک کردی پس!

تو هنوز نگرفتی این؟
بیبین
اینا هر جفتش تو ماشین بوده اونم قسمتی رارنده
پس لنز و منز و دوربین و شاگرد ماگردو و اینو رو بی خی یال
افتاد؟


من که کلا حرف حساب می زنم

یاد بگیر از من.نصف تو ام نمی شما

رضا دوشنبه 30 آبان 1390 ساعت 02:07 http://www.sedayekhasteyebaron.blogsky.com

الان که اینو مینویسم داره اینجابارون نم نم میاد..
انگار همین دیروز بود گفتی دلم بارون میخواد
خدا دوست داره هااا

فکر میکنم تهرانی باشی رضا
درسته؟

آره... یه موقع هایی خیلی خیلی حسش میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد