آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

سی و نهمین جمعه ی انتظار

سلام آقای خوبی ها


آدینه ای دیگر گشته مهدی جان... از همان آدینه ها که خورشید به عشق آمدن تو، طلوع می کند...همان آدینه هایی که در انتظاریم... در انتظار آمدن او که بوی خدا را می دهد...


امروز هم در صف ایستاده ام...

در صف با پیاله ای پُر از نیاز... پُر از نبودن تو مولای من...

پیاله ی زندگانی ام را بستان

بر تاریکی اش نور ریز

بر سرمایش گرما باش

و بر تَـرَک های کهنه اش، مرحم


امروز پیاله ی نیاز آورده ام در صف انتظار...

نیاز به بودنت... به عدالتت... امروز نیاز من،در تفسیرِ نور،خلاصه گشته مهدی جان!

در تعبیر سرخیِ افق 

در تعلیم ندانسته های غروب...

آری امروز از پس آیه های زندگی، امید می جویم...

و کجاست آن یگانه هدایتگر مانده در این زمین خاکی

کجاست او که فرهنگ هستی، به نیستیِ واژه رسیده است...

کجاست آن یگانه دلاور میدان رزم...

رزمی نرم میان انبوه نادانان به ظاهر دانا گشته...

کجاست تا بدانیم روزنه ها خود از منبعی ست فراتر از تصور متناهی ما آدمیان...

کجاست تا برایمان معنا کند زندگی را... بودن را... خدا را... خدا را... خدا را...

کجاست تا نور بخشد فانوس خاموش صراطی مستقیم را

کجاست تا کشتی شود میان دو مرز غفلت و شبهات شیطانی

کجاست تا مگر سد راه هجوم شیطان صفتان و شیطانیان این پست خاک خاکی گردد...


تو کجایی مهدی جان؟!

کجایی که دیگر نعره های زمین هم از دل آتشینش برخواسته

کجایی که هر آنچه در حرمت سرای پاکی ها بود به زمین لرزه ای مهیب نابود گشته  

لرزش دل ها

لغزش ایمان

و سقوط پاکی

هر روز دنیایی بی خدا می شود...

بی خدا می شود...

بی خدا می شود...

خدایی که می بیند و نمی دانم چرا هنوز برایشان آب و دانه می دهد...

و چشمهاشان در وسعت ذره ای نان و کمی آب و ارضای هرزِ هوس های بی انتها قفل گشته است...

کجایی که هر روز تیغ غفلت، خطوط مقدسی را چه بی رحمانه می شکافد...

کجایی که دل هاشان به چوبی گرم گشته نه خورشیدی عالم افروز در ورای مرئی سرای دیدگانشان...

کجایی که بت هاشان سنگ های در دل کوه هاست... همان ها که با اشاره ای از او باران پنبه می شوند...

نه! اما این روزها بت ها گِل گشته... همان گِل که تو در آن دمیده ای...

تو کجایی که کاسه همه خالی ز قطره ای معرفتِ پروردگارمان گشته است...


انس با تو... عشق به تو... توسل بر خاندان تو به سخره گرفته می شود

و قلب های آدمیانی چون ما، که غوطه ور عشق ازلیست، عجیب از انکار حقیقی ترین حقیقت عالم، به درد می آید...


دنیای ما را ببین و دردی که هر روز بیشتر از قبل می شود...

کاش بیایی

بیایی تا بدانند تو هستی...

کاش بیایی تا مرحمی گردی بر عمق تیغ های تیز...

کاش بیایی که تشنه ی راهی سخت گشته ام...

راهی همگام با یگانه منجی موعود...

راهی سخت تا رسیدن به او که یگانه مقصد موعود است...


تو کجایی مهدی جان؟!

سی و نهمین جمعه هم گذشت و تو نیامدی...

بیا که زمان رفتن ما فرا رسیده انگار...

بیا و  دلیل بودنمان باش...

استواری قدم هامان...

صلابت دل هامان

بیا و علمدار زندگی مان باش مهدی جان...


بیا و دنیایمان باش آقا جان...


بیــ ا و دنیـــــــ ا یــ مـــ ان بـــــ اش 




تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

نظرات 15 + ارسال نظر
امیرحسین جمعه 25 آذر 1390 ساعت 13:52

برای اول شدن هیچگاه دیر نیست
نوشته هات قشنگه فریناز


خیلیییی باحال بود اول شدنت اونم اینجا


ممنون

فاطمه جمعه 25 آذر 1390 ساعت 16:37

اللهم عجل لولیک الفرج...

داشتم فکر می کردم نوشته ی آخرت چقدر باید باشکوه باشه...
پایان یه نذر قشنگ...۴۰تا جمعه با هم بودیما...
مگه نه؟
راستی جمعه ی آخرت حتما دیگه فقط به نوشتن جمله ی بالا اکتفا نمی کنم و حرف می زنم...آخه بهم گفته بودی که فقط می خونم...
اگه جای حرف بزاری برام با قلم زیبات...

سبز باشی عزیزم...

آمین...
حتما اینطور خواهد بود

و با حرف تو تو فکر رفتم که باید خیلی متفاوت تر از این ۳۹ تا باشه...
اما افتتاحیه ش خیلی ساده بود بانو... شاید اختتامیشم ساده باشه

بااینکه نمیخوام بیاد چرا که آخرین پستشه اما از طرفی هم منتظرم ببینم حرفهای تو چی میتونه باشه

جای تو محفوظه بانو

مهسا جمعه 25 آذر 1390 ساعت 18:15 http://fekreajib.blogsky.com

من خیالم تخت است..که یه روز در خانه من می آیی
من خیالتم تخت است که یه روز به سرانجام همه منتظران می آیی....
---------------



مقسی عالی بود

من خیالم تخت است
اما
کاش برای تخت بودنش تو زودتر بیایی


ممنون

باشو جمعه 25 آذر 1390 ساعت 18:43

سلام انقدرقشنگ می نویسی حاضرم صدباربخونمش ممنون .اگه تونستی بیاگلم


سلام
ممنون باشو جان
به چشم

زهرا جمعه 25 آذر 1390 ساعت 23:31 http://sheydayevesal.mihanblog.com/

سلام
بار اول هست اومدم این سرا
عالی بود
اللهم عجل لولیک الفرح

سلام.
خوش اومدین
و ممنون
آمین

مهرداد جمعه 25 آذر 1390 ساعت 23:40 http://Friendly90.blogfa.com

سلام
من میگم این نذرم مثل خودمون میمونه
وقتی از هم فاصله میگیریم تازه میفهمیم خوبیهای همدیگرو
مطمئنم جمعه ها دلمون تنگ میشه برای این جمعه های انتظار
یه بار یادمه آخر یکی از این جمعه ها گفته بودی
"ساده برایت بگویم:بیا..."
راستی چرا هنوزم میگن صبر ایوب؟امام زمان که صبرش خیلی بیشتره.
همه میگن آدم با امیدش زندس اگه امید نداشته باشه
یه چیز دیگه رو هم مطمئنم اونم اینکه اگه چهل تا جمعه تو نوشتی و ما خوندیم یعنی امام زمان دوسمون داره
حالا یکی مثل تو رو بیشتر و یکی مثل منو کمتر اما به هر حال همین که تو این جمع بودم اتفاقی نیست
چرا اینا رو نمیبینم؟کم سعادتی نیست این به خدا
"کجاست تا برایمان معنا کند زندگی را... بودن را... خدا را... خدا را... خدا را..."
اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج

آره...
خود من دلم نمیخواد این هفته تموم بشه...

نمی دونم!کلا صبر مردای خدا خیلی زیاده

ممنون که بودی تا به الان
خیلی ها خاموش شدن... خواننده های خاموش این پست اما افرادی مثل تو و فاطمه همیشه بودن...

ممنون

آمین

محمد شنبه 26 آذر 1390 ساعت 08:14

بعضی جاهای این متن منو یاد بعضی قسمتهای مکاشفات یوحنا انداخت...

مکاشفات یوحنا!

نشنیده بودم تا حالا

محمد شنبه 26 آذر 1390 ساعت 08:22

http://tarikhema.ir/books/story/bible/Jadid/revelation.pdf
لینک دانلود مکاشفات یوحنا(بخش آخر الزمان)
(مکاشفه آخرین کتاب عهد جدید است این کتاب از رویداد های آینده پرده بر میدارد. رویدادهایی که به زودی رخ خواهد داد. خدا به مسیح اجازه داد تا این حقایق را در یک رویا بر خادم خود " یوحنا" آشکار سازد. آنگاه فرشته ای آمد و معنی آن را بر او بازگو کرد. یوحنا نیز تمام سخنان خدا و عیسی مسیح و هر آنچه خود دیده و شنیده به نگارش در آورد.)

ممنون
می خونم ببینم چیه

ندا شنبه 26 آذر 1390 ساعت 08:52 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

کجائی آقا تا ببینی چی برسر ما آمده چی داره میآد ما دیگه اون انسانها نیستم دلهای پاک و مطیع نداریم وای برما

محمد شنبه 26 آذر 1390 ساعت 09:00

اینو الان یادم اومد بگم یه جاش میگه:
اما به جای شیر یک بره دیدم که در مقابل تخت و موجودات زنده و در میان بیست و چهار رهبر ایستاده است. بر روی بدن او زخمهایی به چشم می خورد که زمانی باعث مرگش شده بود...
آجی تو تفسیر این قسمت میگن منظور از بره همون امام حسین بوده...

تفسیرشون به درد خودشون میخوره!

در این موارد هیچ اطلاعاتی ندارم محمد

رضا شنبه 26 آذر 1390 ساعت 11:04 http://sedayekhasteyebaron.blogsky.com

اول شدم اخ جوووووووووووووووون..
از اخر اول شدم
فری ناز خیلی ناز مینویسی
احساس تو قلبت جزو نشونه های خدا رو زمینه
دوست اسمونیه من

اول!!!
آهان
از آخرو میگی

ممنون...
تو بیشتر آسمونی که رضا

رضا شنبه 26 آذر 1390 ساعت 16:16 http://sedayekhasteyebaron.blogsky.com

میخواستم ببینم نوشته هامو با دقت میخونی یانه ..
فقط تو به اون پی بردی
فکر کنم تو از همه با دقت تر میخونی

تاااازه بیشترم داشتی
اون خیلی ضایع بود که به روت آوردم رضا

نون.الف شنبه 26 آذر 1390 ساعت 19:00 http://takmezrabejavani.blogsky.com/

سلام...
خوبی؟!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و‌ عجل فرجهم...
دل نوشته هات قشنگن...
بازم سر میزنم...
با اجازت لینکت میکنم...

یا علی...

سلام
ممنون

خوش اومدین

محمد شنبه 26 آذر 1390 ساعت 22:18

آجی بخونی میفهمی درست تفسیر کردن
به هر حال خوندنش خالی از لطف نیست ولی تقریبا همه اون چیزایی که دیده تو قرآن هم اومده...
البته خب دین مسیحیت جوریه که همه چیز توش رمز گونه و نمادینه دیگه...

چشم
فرصت کنم حتما میخونمش

کلا خیلی چیزا هست یه بار خوندنش ارزششو داره حالا این که دیگه به مُهر محمد تایید شده

اون که بله
و متاسفانه خیلی هاشو درست تفسیر نکردن!

محمد شنبه 26 آذر 1390 ساعت 23:08 http://moahmoahma.blogfa.com

سلام وبلاگ خوبی داری اگه لایق دونستی با ورزش و زندگی لینکم کن واطلاع بده تا لینکتون کنم[گل]

سلام...
بحث لیاقت نیست
بحث یه چیز دیگه س!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد