آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

طلـوع عشق!

دخترکــــ،بارهــا رفته بود

بارها خودش را لابه لای مشغله های دست و پاگیر زندگی محبــوس کرده بود

بارها نگاه گرمش نوازشگر سَرو همیشه سبـز باغچه گشته بود

گل های رُز سرخ و آلاله های هفت رنگ و زنبق های زرد را بوسیده بود

عطر خوش گل های مُحمدی سحرگاه، روحش را تا عرش پرواز داده بود

و در آغوش همیشه بهارهای طلایی رنگ، حدیـث عشـق را زمـزمه کرده بود

بارها دستانش را پشت امن ترین جیب های تنپوشش پنهان کرده بود

تنهایی و بدون چتر زیر باران های بی هوا، خیس خیــس شده بود

و با ابرهای سردرگم ِهمیشه، راز ها و رمــزها گفته بود

بارها به چشمک تمــام ستـاره های شب سلام داده بود

و مــاه را تا دل صبح به دورترین افق عشــق بدرقه کرده بود

اما!

بعد از همه ی این رفتن ها

بعد از همه ی این نبودن ها

دوبــاره بازگشــــته بود

خورشیــد زندگی اش را جا گذاشته بود

دستــ خودشـــ نبـود

دوستـــش داشتـــ !


دختــرکـــ ، عــاشــقـــ خورشیــدشـــ بـود...


http://www.nooronar.com/besmellah/2n8blu0.jpg

نظرات 64 + ارسال نظر
امین اتاقک شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 20:52 http://otaghak.blogsky.com


سلام
فقط نگا میکنی امین؟

نگین شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 20:56

امین بالا رو نگا می کنه
تو پایین رو؟

*ღ* بــ ـهــ ــار *ღ* شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 21:02

آجی؟
چی بگم ؟
اگه مثل دو نظر قبلی اسمایلی بذارم...
میشه این


چرا همه اسمایلین؟

گلی تو چی می ذاری؟

*ღ* بــ ـهــ ــار *ღ* شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 21:05

آجی اسمایلین واسه اون چیزایی که پای گوشی بهت گفتم
ته حرف بچه میشه این
بانو قشنگ نوشتی...
آجی
هیچی
مواظب خودت باش


بچه!
خدااااا
از دست تو نازی

میدونم آجی می خواستی چی بهم بگی...
ولی خب باید بدونی که کاملا اشتباه مکانشو منتشر کردم.بعدشم که تند تند نظر گذاشتین نشد هیچ کاریش کنم
وگرنه جاش یه جای دیگه بود

نگین شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 21:11

خب من سربه زیر بودم از بچگی

اللللهی
تو و سربه زیری؟

مقداد شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 21:19 http://northman.blogsky.com

نیومده ی غلط ازت گرفتم:)) محبوس رو نوشتی مبحوس:))

نگا چه مفیدی و پیدات نمیشه این طرفا مقداد

مرسی
الان درست میشه
من همیشه مبحوسو محبوسو محسوسو با هم قاطی میکنم

*ღ* بــ ـهــ ــار *ღ* شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 21:21

راستی عکستم فیلتره آجی نوشته پرشین بلاگو اینا

إ
حالا عوضش میکنم
واسه خودم که میاد!

مقداد شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 21:21 http://northman.blogsky.com

اگه به جای دخترک میذاشتی پسرک داستان من میشد، خیلی شبیه داستان منه ها

کلا داستانای هممون شبیه همه مقداد
فعلا که داستان منه

مقداد شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 21:23 http://northman.blogsky.com

تو اینجا چیکار میکنی مهرناز؟ نکنه شام امشب افتاده گردن تو؟:)

آخه شام افتاده بود گردن این بیچاره که اینجا نبود الان!
فریناز=»دسته در

نگین شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 21:32

چیه سر به زیری شاخ و دم داره؟

خب سر به زیر بودم دیگه...
ای بابا

خوب شد اومدیم مچتو گرفیتم وگرنه برش میداشتی و ما دستمون به هیچی نمیرسید...

آره دیگه
دو تا شاخ داره با 5 تا دُم!


از دست شماها!
دقه یکم نظر میدن دیگه نمیشه پستو حذف کرد

دورافتاده شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 21:42 http://khe-mesle-khoda.blogsky.com


قبلنا که روز زن تعطیل بود حال و هوای قشنگ تری داشت این روز؛
این همه تعطیلی ورق های تقویم ما رو پر کرده،
فقط تعطیلی روز زن توش زیاد بود ؟!

سلام ...
شما خوبید؟
یکم دیر شده اما ...
روز شما مبارک ... [گـل های محمدی سحرگاه]

دقیقا!
من که خودمو رسما تعطیل نمودم و دانشگاه نرفتم!

سلام
ممنون
چه قدر هم خوشبو هستن این گل های محمدی سحرگاه باغچه ی مامان بزرگم

خوشحالم از دیدنتون جناب

نازنین شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:00

تنهایی و بدون چتر زیر باران های بی هوا، خیس خیــس شده بود

چقدر این قسمتش شبیه من بود
شبیه دیروز من

مثل همیشه گل کاشتی گل دختر

به به
بالاخره شما هم که اومدی

کجایی؟ امروز همه نت بودیم از صبح تا نصفه شب

مرسی عزیزم
امروز داشتم عکسامونو نگاه می کردم
دلم واست یه گنجیشک شده

نازنین شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:01

تبریک میگم امروزو هم به خودت هم به مامان عزیز و مهربونت
حتما بهشون از طرف من سلام برسون
ناسلامتی یه بار همدیگه رو دیدیم



ممنون خانومی
تو هم همینطور.
امروز اتفاقا فیس بودم عکستو دوباره دید
چقدر فرق داری با روسری و مقنعه ها

برو فیس آبشار طلایی هایی که نوشتم ازشو ببین

نگین شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:05

با من بودی گفتی خنگ؟!

دستت درد نکنه... گل گفتی...

ولی باور کن پست رو باز نکردم... رفتم که واسه اولین بار باز کنم که دیدم بدون رمزه...

به نازنین حتمابگو لطفا.. مرسی

وقتی نوشتم خیلی خندیدم
ببخشید

میگما تو چرا جواب خصوصیا رو عمومی میکنی؟
نمیگی از اینجا زن و بچه رد می شن

نازنین جون! همینجا گوش کن قربونت.اینجا دیگه عمومیه:دی
رمزدار نگین پَــر

خب نگین خانوم
خودت نمیتونستی بگی الان؟

خدا صبرت بده امروزت با من سپری شدا

نازنین شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:21

کلا اون دوباری که تو منو دیدی زشت ترین حالت های ممکن بودم
یعنی باو.رت نمیشه دیرو.ز داشتم عکسامونو میدیدم اصلا باورم نمیشد این خودمم

خداییش چطوری اون قیافه رو تحمل کردی
باور کن من اون شکلی نیستم دیگه

تو همه جوره ت قشنگه خانومی

دیگه ما کلا تحمل می کنیم
منتها خوشگل ها رو

نازنین شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:21

قضیه نگین چی بود من نفهمیدم

هیچ چی بابا!
این رمز دارش مشکل پیدا کرده بود
حالا دوباره درست شد
برو وبش

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:40 http://flowerever.blogsky.com/

همه اینجا هستن
منم هستم اگه اینجا هستن!
حالا هستید یا نه من فقط هستم!

چی گفتم

من یکی که هستم
کلا امشب بیخیال امتحان فردا
تازه دارم دوباره هم می نویسم

خوبی گلی جون؟

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:45 http://flowerever.blogsky.com/

+کـــــــــــــــــــــلی حظ
راستش این چند روزه یه مروری تو نوشته هات داشتم
ولی این پستت خیلی برام دلنشین بود فریناز جونم

کلمه به کلمش رو دوست داشتم

+ مرررررررررررسی عزیزم

این سبک نوشته هامو اینجا نمیذارم.دیگه از دستم دررفت
ولی اگه واقعا دوست داشته باشین اینجا هم میذارم

گلی
زیبا می خونی
مثل خودت

امین اتاقک شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:46 http://otaghak.blogsky.com

آخه من اومدم یه چی بگم.. بعد دیدم نوشتۀ تو از اون چیزی که من میخوام بگم قشنگ تره.. بعدش دیگه چیزی نتونستم بگم

تازه همون نگاه من هزاران معنی و مفهوم توش نهفته بود.. چشم بصیرت میخواد تا آدم متوجه بشه دیگه

آهان
پس سکوت فلسفی بود

خوبه یه کلمه چشم بصیرتو یادگرفتینا شما پسرا! هر جا گیر میکنن می گن چشم بصیرت نداری

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:46 http://flowerever.blogsky.com/

مرسی تقریباً واسه فردا هم دردیم
همه کتابام رو تخت ولو شده من اینجام:))
ولی این :)) نه باید بگم:(((((((((((((

چه جالب!
وب نگین اتفاقا گفتم که همه هم دردیم

منم که فردا امتحان دارم خاکم به سره

ولی خب امروز اصلا نمیتونستم بخونم

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:50 http://flowerever.blogsky.com/

به به داداش امین
نه دایی امین
نه عمو امین
میدونی کلاً فامیلمون امین اینجاس
نه که دوست نداره نسبت نداشته باشه
ولی بدم نیست ها
مثلاً چی میشه من بگم داداش امین هم محلی

گلی! قربونت! امین الان می یاد خون میریزه ها

این بچمون عصبانی بشه خطریه ها

با دُم شیر بازی نکن

فاطمه شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:51

دخترک عاشق خورشیدش بود....


قربونت برم که می فهمی

ندا شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:52 http://neday-zendegi.blogsky.com

خیلی وقتها رفتنها برگشت ندارد

هنوز به بی بازگشتی نرسیدم بانو جان!

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 22:55 http://flowerever.blogsky.com/

این سبک نوشته بود فریناز
خب سنگیناش واسه دانشجوهای ادبیات خوبه
انوقت تو نظر دادن کم میاریم

:*

حالا به سنگیناشم می رسیم

کلا بری آرشیو رو ببینی گاهی هنگ می کنی

نه بابا
نهایتش اینه که یه اسمایل میذاری

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:00 http://flowerever.blogsky.com/

فریناز نگو این حرفو یه دونه پسر تو این همه دختر
خفتش میکنیم

خفش می کنیم
اینو هستم اساااااسی

امین حواست به خودت باشه ها
وگرنه به قول مقداد خفتت می کنیم

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:05 http://flowerever.blogsky.com/

آره موافقم وقتی دیگه هیچی نفهمیدیم یه دونه اسمایلی و دیگه حله:))

مث این----------->

حالا یه کم ظاهر سازی کن
مثلا مثل امین
اینو بذار===»


امین منو نکُشی یا
گلی شارژم می کنه

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:13 http://flowerever.blogsky.com/

نه بچه این پستو فهمیده
که اینجوری شده قیافش
زبونش بند اومده:))

رفته تو یه عالم دیگه

فک کنم بدونم تو چه عالمی رفته

تو تو هیچ عالمی نرفتی گلی؟

مریم شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:13 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

تمام مزرعه تردش کرده بودن
گل نورس آفتابگردان را
آخر او
برخلاف همه
عاشق باران شده بود
سلام فرینازی

خدانیاره روزی رو که گل آفتاب گردون!! عاشق بارون بشه

سلام مریمی
خوبی؟

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:14 http://flowerever.blogsky.com/

ینی امین اینقدر ترسناکه

آقا منم بیگناهم

آره
خطرناکه وقتی عصبانی میشه
مثلا میگیره از ساقه به دو نصفت میکنه ها گلی

امین جون
ببخشش گلی رو
دیگه از این کارا نمیکنه

نازنین شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:25

اینجا چه خبره
این گلی کولاک کرده ها

آره بابا خطرناک تر از اونیه که فکرشو بکنی
عصبانی که بشه مورچه رو میکشه چه برسه به آدم

وااااااااای قربون نازنین
امین بیاد منو سر می بُره ها

امین به خدا من بی تقصیرما

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:25 http://flowerever.blogsky.com/

حالشو ببر فریناز بچه کلاً فرار کرد فک کنم الان به سمت مرز عراق در حال فرار باشه

مرز عراق اونم از تهران!
پاکستان نزدیک تره ها

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:29 http://flowerever.blogsky.com/

نازی جون فعلاً که نیستش
خودمونیم تا نیست عرض اندام کنیم اومدش من که نبودم
فریناز بود با نازی

دهن منو بو کنید ببینید بو میده

اونوقت حتما من بودم با اسم گلی نظر میذاشتم فرتو فرتو میگفتم داداش امین دایی امین عمو امین

پیف پیف
مسواکم که نمیزنی دختر!

فاطمه شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:37

اصا تا عنوان آپتو دیدم تا تهش رفتم...

برای خاتمه دادن این بحث باید بگم که آقا این جا فقط خودم می تونم رمز گشایی کنم نوشته های این بانوی عزیز رو...

مگه نه فریناز؟

با اجازه ی بزرگترا: بــــــــــله

میدونستم بانو جان

راستی خودت نخواستیا

Goli شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:37 http://flowerever.blogsky.com/

به جان اودم همین الان مسواک زدم
من فعلا برم فریناز جونم
کلی کارام مونده

حریف طلبیدیم که نبود دیگه
خب میدونی بچه باید زود بگیره بخوابه
قبلشم ....... بله دیگ.........

تا صبح زود بیدار شه بره مهد
واسه همون خبری ازش نبود














ولی کلی داداش =)) امین شوخی بود همش
این خط اخط از ترسم بود

إ پس تو هم میدونی مهدکودکییه

معلومه کاملا!
داره مث بید می لرزه

برو خصوصیتو بخون بچه جون
مسواکم یادت نره
هنوزم بوی آش با یه وجب روغن میده

حبیب... شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:41 http://tekehayedel.mihanblog.com

سلام...نمیدانم چرا میگویمت شایدمیشنوی که آرامم میکند...

سلام
شاید...
کم سعادتیم جناب!

فاطمه شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:45

چیو نخاستم بانو؟

میسم تو راهه بانو...

واسا الانه میسم میاد...

اومد؟

آره اومد
الانم میس من میاد

بهت میگم

فاطمه شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:48

خو بگو دیگه...
حال کن چه زود دارم جواب میدیما

آره
خیلی آنلاینیا

فاطمه شنبه 23 اردیبهشت 1391 ساعت 23:52

دیگه سرعت نت بالا...
الانم که آخر شبه و بیشتر میشه...
دیگه ما اینیم دیگه

اصنم فخر فروشی نبودا
می دونی که این روزها همه ای دی اس دارند...شما چطور؟
میگم خیلی معلومه من زده به سرم فریناز؟
صداشو در نیاریا

واسه من که سرعتش آخر شبا بیشتر نمیشه

ما هم که ای دی اس الو چند ساله داریم
منم که می دونی اصن اهل فخرفروشی و اینا نیستم

نه بابا
احتمالا سرت به یکی زده

مقداد یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 01:27 http://northman.blogsky.com

آیا منظور از دسته در همون چیزه که شباهت زیادی به در داره؟

حالا من یه چی گفتم!
تو جدی نگیر!

مقداد یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 01:30 http://northman.blogsky.com

آخر سر ما نفهمیدیم تو دخترکی یا زنک؟؟ روز دخترو تبریک بگیم یا روز زنو!!

ما کلا مفیدیم و به درد همه میخوریم:)

تو حالا تبریک بگو
دخترو زنش مهم نیست
به قول استادمون ما نیم زنیم

امین اتاقک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 01:31 http://otaghak.blogsky.com

به جون خودم الان ساعت 1:30 بامداده اومدم فقط ببینم کی چی گفته وگرنه زنده نمیزاشتمتون یعنی فردا که از خواب پاشم میام اینجا خون به پا میکنم
همتونو به 12 قسمت متنافر نامساوی تقسیم میکنم میبرم میزارم رو 12 تا قلۀ کوه



یعنی الان فقط دارم می خندم که ببین چه اتفاق مهمی بوده که 1:30 بامداد تو رو بکشونه اینجا

منم یه حدیث می خونم قیامت کبری می شه

امید یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 09:45 http://garmak.blogsky.com/

نمی دانم چرا مدتی است اینجا بوی کیک و شیرینی میاد
انگاری خبری در راه است

انگار کسی به فکر ِ فکرهای جدیدی افتاده است

البت به ما چه مربوط

همان کیک و شیرینی اش فقط به ما می رسد

تولدانه هایی که اینجا برگزار می شه این حس رو بهتون داده امید خان

وگرنه اگه اینجا بوی خوشی میومد که دلیل به رفتن و اومدن ها نبود...

شما مردا فقط فکر شکمین! کلا سیرایی ندارین ها

امین اتاقک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:23 http://otaghak.blogsky.com

آآآآآآآآآی نفس کش.. من اومدم \\""//

با گُرز اومدم بزنم شل و پلتون کنم :

http://www.tienda-medieval.com/en/234-565-large/conan-mace-full-size.jpg

یعنی این گُرز رو به طور عمودی میکنم تو حلقش هر کی اینجا حرف زده پشت سرم

تازه تیغ هم آوردم پوستتونو غلفتی بِکَنَم :

http://images.gittigidiyor.com/5020/DOVO-DUSY-SOLINGEN-GERMANY-GELENEKSEL-USTURA-12__50200556_0.jpg

بعدش با ساطور میزنم شقه شقه تون میکنم :

http://kenanaonline.com/photos/1173777/1173777578/large_1173777578.jpg?1321939706


بعدشم با اره برقی تیکه تیکتون میکنم:

http://myup.ir/images/69520095927631907792.jpg



اگه نمردین دیگه مجبور میشم هفت تیرمو درارم:

http://www.funpatogh.com/uploads/admin/8d5e0f1a78d147692ff224349c51d1d7.jpg


آخرشم جفت پا میپرم تو صورتتون

حالا اگه جرأت دارین بیاین جلو

http://cloobzzz.com/i/attachments/1/1308734292787103_large.jpg

خوش اومدی
یعنی الان فک کردی من می ترسم؟
واااااااااااااای چقد این گرزو دوست دارم
یعنی اونطرفشو میگیرم به خودت بخوره اونوقت

وااااااااااااای من عاااشق ساطورو اره برقی و هفت تیرم

یعنی دمت جوش امین
منم میام تو جبهه ی تو بزنیم ملتو داغون کنیم

راستی دستت درد نکنه!
کلکسیونمو کامل کردی دیگه هیچ آلت قتاله ای کم ندارم

امین اتاقک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:30 http://otaghak.blogsky.com

منو میخواین خفت کنین آره؟؟

گلی من به فامیل پامیل نگاه نمیکنم میزنم میترکونمت بچه

فریناز گلی تورو شارژ میکنه؟؟ ایرانسل یا همراه اول؟

تو بیجا نمودی اصلا که شرایط رو محیا میکنی که اینا بول بگیرن واسه خودشون

من دولت تعیین میکنم.. من تو دهن این دولت میزنم

آره
همراه اول

خب به من چه! اینجا راه بازه جاده هم درازه دیگه ملت میتازن خو

به نظر من که دستای خودتو کثیف نکن! بیخیال دولت

امین اتاقک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:36 http://otaghak.blogsky.com

یه تنه همتونو حریفم

اصلا گلی، فقط کافیه من 2 ثانیه مستقیم تو چشات نیگا کنم اینجوری ---->
اونوقته که خیس کنی خودتو

جذبه رو داری فریناز؟

آخه چی می گی تو فسقلی؟
اصلا میدونی من دان یک کونگ فو دارم؟

دیگه نرو تو سانسوریا دیگه
آفرین پسر خوب

امین اتاقک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:42 http://otaghak.blogsky.com

خلاصه اینکه دُمم درد گرفت دیگه.. پاتونو بر دارین از روش

دهن گلی که بو کوکو سبزی میده

فرینازی توام کاری نکن فیوزتو بزنم دیگه شارژ مارژ نشیا

خب حالا که طلب بخشش کردین..... همتونو میخورم!!

وای یاااااااااا علیییییی
چقدر تو خشنی پسر

گلی! بیا بارمونو ببندیمو دفرار
یا نه! بذار برم با ساطور خودش قیمه قرمه ش کنم

امین اتاقک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:49 http://otaghak.blogsky.com

دیگه نبینم به مقام شامخ من جسارت کنینا

شیرفهم شد؟ یا باز دوباره بیارم سلاحامو؟


حالا که بچه های خوبی شدین، منم دستور میدم که:

بخشش لازم نیست اعدامشان کنید




شامخو خوب اومدی

منو از سلاح می ترسونی
کمدم پره از نانچیکو و سانچیکو و شمشیر دائو و ... بازم بگم

برو بابا
طناب کیلو چند

رها یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 15:35 http://zendooneman.mihanblog.com

«کلیتیو» نام یک دختر است که ماجرای جالبی دارد...

در واقع برای اولین مرتبه در داستان های اسطوره ای به جای این‌که خدایی عاشق دختری شود (که دختر تمایلی به این عشق نداشته باشد) دوشیزه‌ای به عشق خدایی گرفتار می‌شود (که خدا او را نمی‌خواست). «کلیتیو» خدای خورشید را دوست داشت ولی از نظر خدا در وجود دختر چیزی جالب که ارزش محبت و عشق وی را داشته باشد نبود. «کلیتیو» بیرون از خانه روی زمین می‌نشست تا بتواند دائم معشوق خود را ببیند. او مرتب سرش را با حرکت خورشید در آسمان می‌گرداند و با چشم تعقیبش می‌کرد. سرانجام آن‌قدر خیره به خورشید نگریست که به یک گل تبدیل شد. یک گل آفتاب‌گردان که همیشه روی به جانب خورشید دارد و با حرکت آن سرش را می‌چرخاند.

یه موقه هایی دلم واسه آفتابگردون می سوزه رها
نمیدونی چقدر دوست داشتم داستانتو
مرسی

بانوی شرق یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 19:15 http://banoshargi@hotmail.com

سال هاست عاشقی را تجربه کرده ام
ولی همچنان از عاشانه نوشتن گریزانم

نمیدانم

من از وانمودهای تکراری بیزارم
آنجایی که باید وانمود کنیم
چیزی بینمان نبوده
اتفاقی نیفتاده
خاطره ای از هم نداریم

هی باید وانمود کنیم!
وانمودهای تکراری

و چه تلخ است جدایی

و چه تلخ است جدایی...
جانا سخن از زبان ما می گویی...

کاش همیشه می خوندیو بودی رویا

مهدی یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 19:35 http://hatta.blogsky.com

سلام عجب نوشته فوق العاده زیبایی
وبلاگ خیلی خوبی داری ...
فقط یه سوال نویسنده مطلب بالا شما هستی؟؟

سلام
مرسی
بله
نویسنده ی همه ی مطالب خودمم...

نوشته که اون بغل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد