آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

*پنجمین عطش*

السّلام علیک یا ابا عبدالله الحُسین...


بزن سَنج ها را

بکوب طبل ها را

بنواز شیپورها را

که امشب انگار جنس ِغمش فرق دارد...

امشب آسمانت بی وقفه می بارد

و زمین، تیرباران ِداغی ِدل یخ زده ی ابرهاست...

دارد جان می دهد... جان!!!

امشب اینجا دلی تمنّای کربلا دارد...

دارد ذره ذره در بغضی فروبسته می میرد

و چشمان باز ِ بازش انگار می بیند و نمی بیند...

جانش در عطشی دیوانه وار له له می زند از اندوهی گُم و گُنگ..

و چه خوب

که باران

جای تمام اشک های مُرده در کاسه چشمانش

چه مهربانانه، سخت! بر مسیر جاری گونه هایش می آید

و خدا هنوز هم هست....

خونابه های سرخ ِ سرخ

دو گوسفند قربانی ِ باران

و او تمام ِ شب های بی نفسی را بالا می آورد...


ماهی کوچکی بر دست حسین، داغ ِ بی آبی ست

تیری به سه تیغ بر لطیف ترین گلبرگ گلی سرخ می خورد

می پرد

می جَهد

می دود بر دستان خدانشان ِ پدر...

ماهی ِکوچک ِپولک نشانِ سبز و سرخ

به تلزّی می رسد...

آرام آرام جان می دهد

تمام می شود

می میرد

و سال هاست که زمین

در سوزِ معصومیت ماهی ِشش ماهه ای

دارد جان می دهد

جان می دهد

جان می دهد...



# تلزّی آن است که آب را از ماهی گیرند

با لب هایش له له می زند

آن هنگام آبش دهی می میرد

آبش هم ندهی باز می میرد...


## امشب، شبِ جان دادن بود...

شب ِ جان دادن ِ ماه، زیر ِ بغض ِ سنگین ابرها...


### پنجمین عطش

نظرات 15 + ارسال نظر
خوده خودم سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 22:19


این میخواس اول شه ها

یعنی تو نمی خواستی؟

فاطمه سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 22:19

غصه نخور! اختلافتون چند صدم ثانیه س


+:(

خوده خودم سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 22:20


اومدم یه زبون درازی ای کرده باشم بهش فقط!!

فاطمه

بچه ها با هم باادب باشین

تازه شم این تو فرهنگ ما خیلی وقتا بوسه

الان بوسش کردی دیگه؟

فاطمه سه‌شنبه 30 آبان 1391 ساعت 22:24

توام با اون نتت...

اصا امروز اعصابه منو خورد کرد...
با خوده خودم بودما...

فریناز به کسی نگیا یه نته زغالی داره...

اصا قربون همون نته خودم
تازشم قرار بود من اول شم که نظره این زودتر ثبت شد

نت منم که زغالی شده جدیدا

اصن سیاه ِ نت شدیم رفتا

فاطمه
نت مفته !!
تا میـــــــتونی استفاده کن

نازنین چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 01:19

داشتم میخوندمت به تلزّی که رسیدم خواستم بپرسم ینی چی که دیدم خودت توضیح دادی آخرش
چقدر جالبِ
به نظرت توی این حالت باید ماهی رو به آب رسوند یا نه؟ اونکه در هر حالت میمیره!

خودمم تازه شنیدمش راستش
ولی وقتی گفت و برای علی اصغر گفت تموم وجودم آتیش گرفت...

فرقی نداره دیگه... میمیره در هر حالت

نازنین چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 01:20

من که نتم تموم شده واسه همینم فقط شبا میتونم بیام
کار نتِ من از زغالی شدنم گذشته

یادمه پارسال بیشتر توی سکوت میخوندمت
امسال اما دوست دارم هرشبُ باشم
امیدوارم لیاقتِ همراهیتو داشته باشم

پارسال خیلیا توی سکوت می خوندنم کلا

این ده روزه خونه ی من نیس خونه ی امام حسینه

داری که قرآنمونم خورده به محرم نازنین


دلم پر می کشه واسه مشهدا...یعنی پر...

مهرناز چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 03:03


آجی فردا شب منو دعا کنیا
شرایط سختی دارم...
حسابیالتماس دعا



آجی کاش میومدی، خوب بود خوش می گذشت

چشم حتما آجیم

ممنونم واسه شال خوشگلت آجیـــــــــــــــــــم

امید گرمکی چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 07:55 http://garmak.blogsky.com/

ماجور باشید
انشاله که حاجت تان را اخر دهه بگیرید از صاحب آن

ماجور یعنی چی آخه! اوندفه هم همینو گفتین

ممنون... به همچنین...

فاطمه چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 12:36

میاد - نمیاد - میاد - نمیاد - میاد ....

...

..

.

پر پر می شود گلی

برای اعتراف

به یک دروغ ِ دوست داشتنی

زیتون (تغذیه اعصاب) چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 13:00 http://zatun.blogsky.com



ببخشید چیه الان این!؟!

سرزمین آفتاب چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 14:45

زیاد جالب نیست که اغلب وبلاگ ها موضوعات مطرح شده در کامنت اصلا تناسبی با اون پست نداره !!

بگذریم

این شبها همه رو دعا بفرمایید
ما رو هم امسال دعای ویژه !!! برامون کنار بذارید


آزاد حسین است که در مسلخ عشق
هفتاد و دولاله را فدا می سازد

وقتی دوستای عزیز من باشن هر چی بگن برای من جالب و دوست داشتنیه جناب!

مخصوصا اگه دوستای کامنتای این پست باشن

تمام دعاهای من ویژه س!خیالتون راحت

تاباشه از این فداشدن ها...

ستوده چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 16:40

سلام فریناز جان .
ماجور باشید یعنی اجرتان با ابا عبدالله

سلام ستوده جون

ممنون که گفتین

ستوده چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 16:41

خیپب من وظیفه ام پاسخ دادن به سوالات کسانی است که کسی جوابشون را نمیده .
حالا واقعا اجرتان با امام حسین

بله دیگه
مخصوصا اگه نت زده باشن

ممنون بانو

به یادتونم

طهورا پنج‌شنبه 2 آذر 1391 ساعت 00:48

فریناز جان چرا دره خیمه رو قفل زدی؟(عطش ششم)
نکنه می خوای بهشون چای هیات بدی

به ویرایش نیاز داشت بانو جان
به خاطر هیئت امشب خونه مون نتونستم صبح تاحالا بنویسم
الان اما بازه درش
بفرمایین

یکی! پنج‌شنبه 2 آذر 1391 ساعت 13:05

ای وای من از..تلزّی ...ای وای من..

یا علی اصغر(ع)...

تلزّی...
من که مُردم وقتی گفت...
یا علی اصغر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد