آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

یلدای عشقمان


هواللطیف...


دارد تمام می شود...

فصلی که خدا تو را به من داد...

عشق قشنگ مرا...

عشقی که به رنگ تمام ارغوان های عاشق لب کوچه ی دلدادگی بود... عشقی که زیبا بود و مرا زیبا کرد و خودش زیبانگار دیار عاشقی شد... عشقی که تمام لحظه های مرا رنگ و بوی زندگی داد و جانی دوباره دمید بر جای جای تن خسته ی من... عشقی که مرا از تکانه های بی رحم تقدیر، تکاند و بر تمام وجودم بذر محبت کاشت...

و باران بارید.... باران عاشقانه ترین عاشقانه های لبالب از شور و سرور تو...

و خورشید تابید... گرمای عاشقانه ترین صدای لبریز از عشق و محبت و آرامش تو...

من بالیدم و تو بالیدی و عشقمان بالید...


دارد تمام می شود... فصلی که خدا تو را در آغوش من نهاد و خندیدی، آرام و زیبا همچون معصومیت ناز دردانه های گیتی بر لبخند نگاه من باریدی و شدی عشق... شدم عشق... و زندگی زیبا شد... و زمین حتی جای قشنگی برای زندگی شد به یُمن رایحه ی خوشبوی نفس های عاشقانه ات...

و من زنده شدم

و تو زنده شدی

و این آغاز راه میان من و توست...


که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها...


افتاد تمام دلتنگی ها

افتاد تمام خواستن ها

تمام بهانه گیری ها...

افتاد تمام روزهای بی تو زیستن

بی تو زندگی کردن

بی تو حتی چشم دوختن به سیاه ترین بال کلاغی در پاییز

افتاد تمام تنهایی های بی انتها

تمام خالی بودن دستان من

تمام خالی بودن دستان تو

و دل هامان لبریــــــز

لبریــــــــز حضور من

لبریــــــــز حضور تو...

افتاد بی نفسی ها

افتاد درد های بی تو بودن

افتاد و باز هم دارد می افتد

تمام مشکل ها دارد یکی یکی

هر روز می افتد

اما

...

خدا هست

تو هستی

من هستم

عشق هست...


بگذار به حافظش پناه برم


چه مستی است ندانم که رو به ما آورد

که بود ســاقی و این بــــاده از کجا آورد

حالم خوب می شود... حالم بسان تمام غنچه های خوشرنگ گل های رُز سرخ می شود

و غنچه ی لبانم می شکفد... در این سرما می شکفد برای تو زیبانگار دشت دلدادگی ها... برای تو ارغوانی ترین فرشته ی پاک روی زمین... برای تو که عشق زیبای منی... و من مست ِ تو می شوم باز و خدا می داند این باده از کجا آمد...


تو نیز بـــاده بچنـــگ آر و راه صحـراگیر

که مرغ نغمه سرا ساز  ِخوش نوا آورد

تو نیز پیاله بیار... پیاله ای بلورین تا لبالب از شراب عشق کنم جانت را... و بزنیم به سلامتیه بودنمان و بلبل چهچه زند و طاووس برقصد و هدهد خبری خوش بیاورد از باد صبا... هدهد عشقمان در راه است...

تو نیز مست شو... چونان من که مست ِ مست ِ مست ِ تو ام عشق دلربای من


دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن

که باد صبـــح نسیـــم گره گشــا آورد

دلا... دلا قرارمان شکوِه نبود! قرارمان پای دل زدن به زمین سرد تقدیر نبود... قرارمان شکفتن غنچه های یأس نبود... ببین نسیم  ِصبح ِ گیسویش دارد می وزد... لا به لای انگشتان تو... شب، ستاره باران ِبوسه های عاشقانه ی من است و شب ِ من گیسوان کمند تو عشق مهلایم....


رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد

بنفشه شاد و کش آمد سمن صفــا آورد

ببین! ببین تمام گل ها صف در صف آمده اند به استقبال نور چشمان تو نازنینم...

ببین نسرین در آغوش سوسن و سنبل دست در دست بنفشه می خندند و می رقصند و پیچک سبز حیات بر جان ثانیه ها می پیچد و شور و نور و سروری برپاست...ببین بر سینه ات گل سرخی مستانه می رقصد...

ببین همه خبر خوب می آورند و صفا و نشاط و عشق... همه از تو می گویند و همه از تو می خوانند و همه برای تو می نگارند... و تو خود گل زیبای منی... گل سرخ زیبایی که به آن دچارم...


صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است

که مــــژده طـــرب از گلشــن سبـــا آورد

هدهد عشقمان رسید جان و جهان ِ من... ببین که مژده آورده برایمان از روزهای خوش پیش رو... ببین که مژده ی طرب آورده و می رقصد و می تابد و اوج می گیرد در آبی بیکران آسمانی سراسر ابر و گم می شود و باز پیدا.... می بینی؟ شبیه پرنده ی امید من و توست که گاه در پس سیاه ترین ابر هستی گم می شود و دوباره می بینمش... دوباره می بینی اش و امید در جانمان می طراود...


علاج ضعف دل ما کرشمه ی ساقی است

بــــرآر ســــر که طبیـــب آمــــد و دوا آورد

ناز نگاهت... نرمینه ی لبخند جان نوازت، شده تمام هستی ِ من... شده ای طبیب من و مرا به دوا چه کار!

شده ای حبیب من و مرا به هوا چه کار!  بیا که کرشمه ی دلت ساز عشق می زند و سوز فراق...


فلک غلامی حافظ کنون بطوع کند

که التجـــا به در دولت شمـــا آورد

و حالا دیگر بیمی ندارم از افتادن تمام مشکل ها... دولت اینجاست... اینجا میان من و تو و بگذار تا فلک بیاید و غلامی کند مرا و تو را و عشق پاکمان را...

بگذار هر چه می خواهد ببارد... تو مرا عشقی و زندگی... تو مرا جانی و نفس... بیمی ندارم از تمامشان که تو را دارم...

بگذار بیفتند تمام مشکل ها...

دلم قرص است به عشقمان

به روزی که می آید

و می شود در آغوش تو

برای همیشه ماند

برای همیشه بود

برای همیشه نفس کشید...


پاییزمان دارد می رود... کاسه ای آب بیاور از جنس روشنایی... قدری نفس بیاور از جنس نور، پُر از دعای خیر

بریزیم به پایش... بدمیم در راهش... برود به سلامت... به دیار امن خدا...

و زمستان بیاید...

با یک بغل عاشقانه های پاک

به سپیدی برف

و صداقت برف

و صمیمیت برف

و صلابت دل هایمان...


یلدای عشقمان مستدام گل زیبای من...


http://www.patugh.ir/up/2012/12/she.jpg


یلدایتان زیبا

شاد

سراسر لبخند و عشق


یلدایتان مبارک باد


نظرات 18 + ارسال نظر
سیما پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 15:57 http://www.zardarkhoda.blogsky.com

سلام تبریک بابت اسم وبلاگت
بین همه ی وبلاگای گیج وسر در گم وبلاگت آرومه
به وبلاگ من هم سر بزن

سلام
ممنون
چشم میام در اولین فرصت

امیرحسین پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 16:35 http://bayern.blogsky.com

دوم شدم
یلدا رو قبلا تبریک گفته بودم اینجا باز هم یادآوری می کنم

بعله
تبریکات!

بازم یادآوری می کنم مرسی و به همچنین

لیلیا پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 19:33 http://yeksabadsib.blogfa.com

سلام



هان!!

هد هد عشقمان در راه است...
تو هم دچار گل سرخی...! عجب!
قرارمان پای دل زدن به زمین سرد تقدیر نبود.._ ای وای من..._
سوز فراق..
درد های بی تو بودن..

فریناز....هیچی و همه چی...!!

خیییییییییییییییییییلی از ته دل بود...


آره .....هو اللطیف...ارحم الراحمین...

سیییییییییییییییییییییییییییییییییییب

سلام

بعله
هدهد عشق


خیلییی از ته دل
مرسی

تک جمله های نظراتتو دوس دارم


حالا بگو هلووووووووووووووووووووووووو

نگین پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 21:33 http://zem-zeme.blogsky.com

یلدات مبارک فریناز جان

ممنون نگین جان!
چقد رسمی!

ستوده پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 22:33 http://sootoodeh.blogsky.com

فریناز جان یلدایت مبارک باد .
خانمی مطمئنم تو هم در وادی عشق افتاد های درسته .

ممنون
شما هم مبارک باشه یلداتون بانو

ای بابا
ما از بچگی عاشق بودیم بانو

محمد جمعه 1 دی 1391 ساعت 00:05

می گما!
تو خیلی خسته می شی!
این همه راه می کوبی میای تا اصفهان یه نیگا می ندازی می ری؟

مقداد جمعه 1 دی 1391 ساعت 00:16 http://northman.blogsky.com

یلدات پساپس مبارک
من در مقابل نظر ستوده سکوت می کنم

پساپس!
خدایا شفا


منم سکوت مطلق...

[ بدون نام ] جمعه 1 دی 1391 ساعت 00:46

سلام.
معلوم نیست سر کی خراب شدید اصا نمیای جواب ملتو بدی...
آجیل و گز با پولکی......خواب میبینم یواشکی.......این دل بیچاره رو هی.......صابون می زنم الکی......
هندونه بیار بخوریم نا سلامتی اومدیم شب چله اینا.
راستی یلدای عاشقیت مبارک....

سلام
معلوم نیس شما چرا یادت می ره هی اسم بذاریو اینا

خونه مادربزرگم بودیم خیلییییی یم خوش گذشت تازشم

همه چی یم خوردیم حتی شاااااااااااامم دادنا!
تموم شد بیارم!

ممنون
یلدای عاشقیه تو هم مبارک

نازنین جمعه 1 دی 1391 ساعت 02:14

پاییز امسالُ دوست داشتم
اما خیلی زود تموم شد خیلی
امیدوارم بعد ازین پاییز و عاشقانه هاش امسال زمستون خیلی خوبی داشته باشی

یلدای عشقت مبارک

آره
خوب بود
منم خیلی دوستش داشتم

ممنون
یلدای تو هم مبارک نازنین

نازنین جمعه 1 دی 1391 ساعت 02:32

راستی تو نمیدونی چرا طولانی ترین شب سالُ جشن میگیریم ولی طولانی ترین روزُ نه!
جدی واسه م سواله

شب و زیر کُرسی می چسبه آخه

می دونی که خورشید بی وفاس...



یه دقه بیشتر تابیدن تو تاریکی محض قشنگ تره یا شعله ور شدن تو یه آبی روشن!؟

اولی دیگه

فاطمه جمعه 1 دی 1391 ساعت 07:37

اندر حکایت کسی که اول صبح پا میشود می اید نت...
نوشتند که او فردیست نخوابیده و یا کم خوابیده و یا اگر خوابیده به زور قرص خوابیده که لذا آن حالت خواب نیست.نوعی بیهوشیست که این چنین خلتان میکند
واااالاااا....

زمستون رو به تو و عشقت تبریک میگم...
...

خب
دیگه؟

بچه پررو
چه روشم میشه میاد می گه اینا رو!
حالا مثلا خیلیییی کار خوبی می کنی نمی خوابی؟
دفه دیگه اومدی اینجا خوابت برد می ری با بزرگترت میایا

ای ول باز گفت واللااا

ممنون
تشکر کردند ایشون ازتون...

...

لیلیا جمعه 1 دی 1391 ساعت 12:51 http://yeksabadsib.blogfa.com

هللللللللللللللللللللللو
یا
هلوووووووووووووووووووووو

فریناز دیشب..............................................

جان؟

آره خب! فرق دارن

یا حتی ههههههههههههههههههههلو

دیشب چی؟...

لیلیا جمعه 1 دی 1391 ساعت 12:53

راستی من پارسال شب یلدا پیش امام رضا(ع)..حرم امام رضا (ع) بودم..

خوش به حالت

اینقد دلم می خواد یه مراسم خاصی مشهد باشم... ولی هیچ وقت نشده

لیلیا جمعه 1 دی 1391 ساعت 16:36

دیشب ....هم گذشت...
هیچی و همه چی!

انشالا که میری..
دلم بدجور مشهد می خواد..اما....

ایشالله که خوب گذشته

دل منم بدجووووور می خواد
یه جای زیارتی
حتی یه امام زاده لیلیا
....

مقداد یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 08:44

از قدیم گفتن سکوت علامت رضاست

نچ

مقداد یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 17:57

مگه چارباغه بچه؟

مقداد یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 20:23

نه، هشت بهشته

اتفاقا تو هشت بهشت اوندفه ذکر غیبتت بود با آجیم

مقداد دوشنبه 4 دی 1391 ساعت 10:47

بحث داره جالب میشه چیا میگفتین پشت سر من؟! الان مثلا بگم 33 پل بازم میگه اونجاهم داشتیم غیبتتو میکردیم!

چقده اینجا برف و بارون میاد؟

سی و سه پلو رد شدیم ولی دیگه یادت نبودیم اونجا

ببین! اینا بحثای آجیانه س! نباید فاش بشن که

خب اصفهان که نمیاد! لااقل خونه ی خودمو پره برفش می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد