آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

کویر ِآرامش...

زمانی اینجا چقدر می بارید

مانند نامش

رگباری


حالا اما روزهاست که حرف هایم همه برای لحظه هاست... همه می رسد تا خود خدا... بدون هیچ واسطه ای و نوشتنی و ثبتی...

و حتی بدون هیچ چشمی که ببیند و دلی که لمس کند و زبانی که بخواند و عقلی که در اندیشه فرو رود...

روزهاست اینجا برای من آن امنیت گذشته را ندارد

اما هنوز بی اندازه مقدس است... آنقدر که باید کفش هایت را درآوری و وارد دنیای من شوی


نکند واژه ها غریبه شوند با من و دنیایم؟

پس چرا نمی شود که گفت و نوشت؟

حتی از دیروز و تمام اتفاقات عجیب آن و دعوتی که زیباترین ناخواسته ی خواسته شده ی این روزهایم بود...


می شود روزی

کسی بیاید و بگوید برخیز تا برویم به دیدن گُل ِ قشنگت؟...


خدایا....

زبانم قفل شده

و دلم پُر

لحظه ای می شود مرا دریابی؟


خسته ام...


برای این خستگی ها هم شُکر...



تو که باشی در کویری ترین زمین ها هم ایستاده ام

می بینی معبودم؟


http://img.wikinut.com/img/schhkpgv7mte.ebv/jpeg/724x5000/My-Desert-Flower,-I-Love-You.jpeg

نظرات 24 + ارسال نظر
خاطره شنبه 30 دی 1391 ساعت 08:47 http://rahalost.blogsky.com


قـول داده ام....
گــاهـــے،هـــر از گـــاهـــے
فانـوس یـادت را بـے چـراغ و چـلـچـله
روشـن کـنـم
خیالت راحت، مـــن ھمان مــنـم
هـنوز هـم در ایـن شـبـهاے
بے خـواب و بـے خاطـرہ
میـان ایـن کـوچـه هـاے تـاریـک پـرسـہ مـیـزنـم
امـا بـه هـیـچ
سـتاره ی دیـگری سـلام نـخـواهـم کـرد
خیـالت راحــت......!

خیالت راحت...

چه قشنگ
ممنون و خوش اومدین به این سرا

ر ف ی ق شنبه 30 دی 1391 ساعت 08:58 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

هم حادثه !!
تو هنوز هم باشکوهی !
مثل ِ نقشِ کاشی های ِ مسجد ِ شیخ لطف الله
به اندازه ای که
هنوز هم باید
برای ِ خواندنت
قلب را در دست گرفت و
پای ِ برهنه وارد شد
تا گمان نکنی که
ریگی در کفش هایمان است !!
هم خاک !!
تو هنوز هم مهربانی !!
مثل ِ مولوی
مثل ِ حافظ
که ده مثنوی و
صد غزل مهربانی
از کلامت
به بزم ِ تنهایی مان می بخشی
ای هم خون !!
نکند تو هم
درست مثل ِ ما
ترکِ اسب ِ پهلوان ِ مرده ی ِ قصه هایت نشسته ای و
داری با اسب ِ بی یراق و زین
از هرچه عشق است فرار می کنی !!
نکند تو هم این روزها
گونه های ِ احساست
از سیلی ِ شرم سرخ است و ...

سلام بر بانوی مهربانی و آرامش
قرارمان این بوده و هست که
توشه ی ِ راهمان
رگباری از آرامش باشد
و خوب می دانی که قلب هایمان از شیشه است
پس لطفا
به بهانه ی کویر
به قلب های ِ شیشه ای مان
تلنگر نزنید !!

چه قدر خوب گفتید
ای هم صدای امید!
یادم آوردید قداست اینجا را که به نام ازلی و ابدی اوست و پای برهنه باید که وارد شد... حتی اگر نامحرم ِ واژه های مملو از رگبار و آرامش باشند...

چقدر خوب که با واژه های نهفته در بستر یک امیدنامه به من فهماندید قراری که گاه یادم می رود را یادتان هست...
و هنوز می شود در بستری از واژه ها بارید تا نمیرد دلی که از تشنگی به مرز له له می رسد...

سلام بر صداقت کلامتان
بر فهم هجای واژه های موم شده در دستتان
بر نجابت یک اتفاق سرخ شده از سیلی شرم...

انگار دچار که باشی تا ابد سیلی خور روزگار می شوی...
و همه می گویند چه زیباست
کسی نمی داند اما
درد گلگون ِ یک نجابت مقدس است...

محمدرضا شنبه 30 دی 1391 ساعت 09:29 http://mamreza.blogsky.com

سلام بر یکی از انسان های شریف کره زمین.
بنده به مدال برنز و کسب مدال ژر افتخار برنز نایل اومدم اینجا بدو مدالمو بیار میخوام برم

و اما بعد:
اول اینکه شما کلا روزتون شب نمیشه اگر هی قالب عوض نکنید.بابا این بلاگ اسکای قالب تهی کرد از دست شما.یه دونه بردار برو دیگه.هی قالبا رو نیم خورده رها میکنی.گناه دارن.حداقل بزار عرقشون خشک بشه.

دوم اینکه رفتی تو مایه های کویر با خاک رس دوتا کوزه ساختی اومدی گذاشتی این بالا دوتا گل انداختی توش تا اینجاش مشکلی نیست و سلیقه ات کم بد نبوده ولی خجالت نمیکشی یکی از گلارو انداختی بیرون .خشک میشه .گناه داره.

سوما:قالب جدید هم زیباست و بنده به خودم تبریک میگم که این قالب زیباست و من انتخاب خوبی داشتم که اومدم اینجا نظر بدم.اصلا هم به تو تبریک نمیگم.البته اگر تبریک میخوای اون موجود سفیده که یاد شغال میاندازدت رو برات هدیه میفرستم.چی بود اسمش شل چی چی؟؟؟

چهارما این عکس گل توی کویر کاملا فتوشاپه چون سایه این گل باید زاویه ۴۹ درجه داشته باشه نسبت به خود گل ولی این زاویه اش حدود ۴۸وهفت دهم درجه است لذا فتوشاژه.

پنجما:باریدن مهمه حالا رگباری هم نبود نبود.بارش رگباری خیلی هم مناسب نیست چون سیل میشه .اون موقع من چه طوری بیام اینجا ؟تو این سیل؟قایق موتوری هم نداریم خراب باشه ژارو بزنیم تا وبلاگ شما.پس نتیجه میگیریم که رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.

و در آخر

گرنگه دار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد...

تازشم گاهی اوقات بعضی حرفارو نباید به همه زد
باید زد به صاحابش.

بی زحمت دوتا بناگوش و دو تا زبون و دوتا ژاچه هم برا این میز بغلی بیار

سلام بر یکی دیگر از انسان های شریف منظومه ی شمسی:دی

فرهنگ لغاتت پ رو ژ کرده ها من ولی عاقلم

خب دوس دارم
تازشم خوشم اومد ازش، بده براتون تنوع ایجاد می کنم؟ می دونی چقدر کار می بره پیدا کردن یه قالب مناسب و بعدم تغییر دادنش؟
مخصوصا نظرات

الان هی میایم سبز آسمانی واقعا خسته شدم اینقد تکراریه خب
عوضش کن

بده روحتونو شاد می کنم با تنوع؟

دوما به من چه خب صاحبش اینو اینطوری ساخته تازشم به چه چیزا گیر میدیا! حتما اون گله تویی که بد بودی انداختیمت بیرون از منظومه شمسی

سوما چه قدددددر پررویی تو
نگووووو ازش بدم میاد

چهارما بابا مهننننننندس بابا میلیمتری بابا هفت دهم
خدایی تو داری حروم میشی! خیلی استعداد گیر دادن داریا

پنحما إ بالاخره به اصله کاری یم رسیدی؟

نه انگاری نرسیدی! چه خوش خیال بودیم گفتیم آدم خوبی شدا!


گرنگه چیه؟


برای خط آخر کوفته از نوع تبریزیش

محمدرضا شنبه 30 دی 1391 ساعت 09:33 http://http:/

چرا به جای پ ژ گذاشتم؟
یعنی تنم خورده به تن بعضیا آیا؟؟؟
ژارو:پارو
ژاچه:پاچه
ژر افتخار:پر افتخار
فتوشاژ:فتوشاپ
البته در عاقل بودن خواننده شک نیست.ولی در تعطیل بودن یکی دوتاشون شک نیست.نامردی اگر خودتو جز این یکی دوتا ندونی

خنگیت

تنها دلیلش همنه

پسرین دیگه!
جای تعجب نداره

لیلیا شنبه 30 دی 1391 ساعت 14:53 http://yeksabadsib.blogfa.com

سلام..

احوال شوما!؟

مام خوبیم. دیروز چن ثانیه عسلی جونمون رو دیدیم ..لبخند زیبایشم را هم دیدیم حتا! و اینکه.. روح به بدنمان برگشت..اینروزا یه لبخند عسلی جون برام یه معجزس از طرف خدا..خدایا شکر

کویر..
در بهشت تنها بودن سختر از کویرست..یاد این جمله ی شریعتی افتادیم.
آسمون پر ستاره ی کویر را دوست می داریم. اما جک و جونوراشو نچ..

اینکه حرفات میرسن به خدا حالت رو بهتر نمیکنه؟!

راستی من عاشق این نوشتتم که...اینجا قلبت را در دستت بگیر و پا برهنه وارد شو..کفش هایت را در بیار ..نکند ریگی به آن باشد!
از روز اول اینو دوست داشتم حتا!
اینجا سرزمین قلب های شیشه ایست..

آره می شود روزی کسی بیاید و ... می شه...فریناز می شه.

زبانم قفل... نمیدونم خوبه یا بد...حس عجیبیه.قفل شدن زبان.اما فک کنم بعضی وقتا لازمه...برای یه مدت.

کویر آرامش...رگبار آرامش در کویر آرامش..
ببار بر این کویر...ببار..

خلاصه خیلی قشنگ بود..
---------------------------------------
راستی از محمدرضا... به خاطر شعر قشنگش تو کامنت قبلی ممنونم.خیلی قشنگ بود.
گرنگه دار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد...
---------------------------------------
راستی باشه دیگه نمیگم شلغم...

سلام
مرسی شوما چیطوری آباججی؟

چه خوب! خدا را شکر

چه قشنگ... نشنیده بودم فک کنم...
منم همینطور:دی

چرا ولی خیلی وقتا باید جایی نوشت... خیلی حرفا رو باید بگی تا کسی تجربه ش نکنه...
نمی دونم چطوری بگم راستش...
فقط همین قد میگم که باید بنویسم و نمی شه:|

خودمم دوس دارمش...روزی که نوشتمش تقریبا چند ماه از تولد رگبارم گذشته بود... نیاز شد بنویسم کفش هایت را در بیاور..
آرام مرا بخوان...
آرام...
آرام...
آرام گام بردار...

نوشته های منو باید آروم بخونی تا بفهمی کلا

راستش واسه الان من خوب نیست... هر چند حالا خیلی هاشو بعد از خدا به کسی می گم که دوستش دارم ولی خب همش مزاحمشم آخه

ممنون
گرنگه خب چی چیه؟ شما قمیا هم چه اصطلاحایی دارینا
چه هم دیگه رو هم تشویق می کنن تازشم


توام کوفته از نوع قلقلیه تبریزی

لیلیا شنبه 30 دی 1391 ساعت 14:59

إ بازم چفد زیاد شد!

من نمیدونم چرا اینقد نظر میدم اصن..

چفد

خوبه می دونین من عاقلم!

شوما راحت باش خونه خودته اصن
بیا اینم کلید

-------
||||||
||||||
||||||
|
|
|
||
|
|||

محب الشهدا شنبه 30 دی 1391 ساعت 15:23 http://nejat-yafteh.blogsky.com

غم هایتان را پیش فروش نکنید...
وقتش که برسد خودشان می خرند...
-------
باغ بارانی آرامشت را کویری نبینم فرینازم....

زهرا جون

چقد خوب که اومدی
فک کنم باید بیام وبتو اساسی بخونم
تاثیر مثبتی داره توی حالم

خودشان...
انگار رفته بخوابه
زمستون شده...

لیلیا شنبه 30 دی 1391 ساعت 15:36

فریناز قسمت شد دیروز رفتم حرم.نماز جمعه. بعد آخر نماز یهویی یادت افتادم..جات خالی خیلی خوب بود ...

بهم سر بزن.خاطره بعدی رو نوشتیم.

قبول باشه

اصن وقتی می ری حرم یاد من میوفتی دلم می خواد بوست کنما
بدو ببینم
این بوس بودشا الان:دی

چشم میام

نارون شنبه 30 دی 1391 ساعت 17:00

اون همه تو عید گفتم بیا بریم سی و سه پل....بیا هم و ببینیم...بیا ببینمت...بیا من و ببین...آخرش نیومدی....الان بکش.. گل که سهله ...به دیدن موزاییک هم دعوتت نمیکنن..نفرین من گرفتت

آخرم نشد بیایما
ای بابا...
هیییی
اشتباه کردیم خواهر
نادون بودیم جاهلی کردیم

برو بابا بیخود کردی نفرین کردی نارون فست
میام میخورمتا

نارون شنبه 30 دی 1391 ساعت 17:02

حالا گریه نکن....دعوتت میکنم بیای من و ببینی....زیباترین گل دنیا رو انگار رویت کردی
خخخخخخ

زیباترین گله دنیا رو

خودشیفته ای دیگه
شاخ و دمم نداری

چچچچچچچچ

مریم شنبه 30 دی 1391 ساعت 20:11

آنقدر باورت دارم که
وقتی میگویی باران......
خیس میشوم.
سلام فرینازم

مریمی

سلااااااام
کجایی تو دختر؟؟؟

مردم از نگرانی خب

سایه شنبه 30 دی 1391 ساعت 21:56 http://bluedreams.blogsky.com/

خب بلاخره نظرات باز شد ..

فریتاز جان احساست و عمیقا درک می کنم و خودم مدتی است این حس و دارم ولی عزیزم نگذار واژه ها با تو بیگانه بشن ..

بنویس تا نمیرد در تو .. عشق

مگه بسته بود بانو؟
دله منم نمی خواد بانو...
واسه همینم غصه می خورم

عشق

تولدتون مبارک باد بانوی سایه های پاک و زیبا

سایه شنبه 30 دی 1391 ساعت 21:58 http://bluedreams.blogsky.com/

مرسی عزیزدلم برای تبریک قشنگ و دوستانه ات ممنونم که یادت بود .. نمی دونی چقدر خوشحالم کردی

حالا بیا با هم بریم به دیدن یک گل قشنگ .. مثل خودت

شرمنده حال مساعدی نداشتم که دیروز ویژه در خدمتتون باشم بانو

تبریکمو بپذیرین با شبنم های اون گل برگ های گل سرخی که منو یاد عشق قشنگ شما میندازه

ولی شما قشنگ ترین
خیلییییی

Sina یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 01:34 http://1aramesh.mihanblog.com/

سلاااااااااااااااااااام... اول تبریک بگم بابت این آهنگ خاطره انگیز و محیط جدیدتون... این رو هم بگم با این که حدود یک ماهی هست به خاطر گرفتاری های دنیای شیرین و دلچسب متاهلی نرسیدم خدمت برسم ولی خب خوشبختانه اینقدرها هم فراموشی نگرفتم...

بعدنی مفصل خدمت میرسم... چون دلم یه عالمه آرامش میخواد که تو وب شما فت و فراوون میشه آرامش رو پیدا کرد...

فعلا بااااااااااااااااااااااای...

سلام
ممنون

سینا؟ تاحالا کامنت نذاشته بودین انگار

تبریک می گم جناب
ایشالله که همیشه موفق و خوشبخت باشین

اختیار دارین خونه ی خودتونه

ندا یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 09:38 http://neday-zendegi.blogsky.com

خیلی وقته نبودم
من 14 میرم مکه عزیزم
گفتم یک حلالیت هم بطلبم

مکه!!

سلااااااااااااااام نداجون

آره خیلی وقت بود...

شما حلال حلالین التماس دعای شدید بانو

شیرین یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 19:36 http://www.romantic6370.blogsky.com/

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
خوبی فرینازجونمممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
من بدون کفش اومدم به خاطر مقدس بودن این جایی که داری مینویسی
تازه جورابم ندارم
فکر نکنی پام بو میده که تازه از حموم دراومدم تمیزم
خوش به حالت که استعداد نوشتن خدایی داری
راحت حرفای قشنگ میزنی
واقعا اسم وبلاگت بهترین صفت و برازنده وبلاگته
خوش باشی عزیزممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

چرا اینقد می کشی که از قالب بری بیرون آخه؟

سلام شیرین جونی
الان من شکلک از کجا بیارم با این شکییییییییییییییییییدنات

دختر که نباید اینقد داد بزنه

آفرین دختر تمیز و ترگل ورگلو خوب!

فعلا که نوشتم نمیتونم...
دلم تنگ شده واسه اون راحت نوشتنام شیرین

بودی اون روزا
یادمه

شیرین یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 19:36 http://www.romantic6370.blogsky.com/

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
خوبی فرینازجونمممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
من بدون کفش اومدم به خاطر مقدس بودن این جایی که داری مینویسی
تازه جورابم ندارم
فکر نکنی پام بو میده که تازه از حموم دراومدم تمیزم
خوش به حالت که استعداد نوشتن خدایی داری
راحت حرفای قشنگ میزنی
واقعا اسم وبلاگت بهترین صفت و برازنده وبلاگته
خوش باشی عزیزممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

این همونه که فقط قلب داره
و شکلک

ایول ولی بازم رفتی بیرون از کادر

نگین یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 20:53

چرا انقدر ناامید نوشتی ؟!

اینجا هنوزم همون رنگ و بو رو داره...
خک.ن رنگ و بوی اولین باری که اومدم اینجا...

یادته؟!

خب بودم آخه
یعنی ناامید نه
کم امید...

اولین باری که من اومدم وبتو یادمه ولی تو روشنتو یادم نیست خاموشتو یادمه

نگین یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 20:58

خک.ن = همون

چشمام کجا بوده اون لحظه خدا عالمه!!

اینقده فک کردم ببینم این چیه و نفهمیدم
خب یکی نیس بگه اینجور موافق یه نیگا! فقط یه نیگا به کامنت بعدی بنداز فریناز خانوم!

منم کورم تازه

ღ مهــــرناز ღ یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 21:57

من تو را بی اندازه دوست دارم حتی اگر دریا نباشی...من تو را دوستت دارم حتی اگر در کویری ترین لحظه های زندگی محتاج دریا باشی...من هنوز هم تو را دوست دارم اگر مدتهاست چشم در راه شکفتن گلی در قلب کویر خانه ات داری.....
با من بیا...من جویباری در پی دریایم...شاید کویر تو هم دریایی شد...
با من بیا همسفر کویری این روزهایم...
خانه ات رنگ و بویش همان است که در روزهای دریاییت بود...فقط چندین دریا دل نیاز دارد تا که غم از کویر بی آب خانه ات کم کند...
چند قدمی با من همراه شو...شاید دریا دلان را یافتیم...

آجی
الان همش یعنی واسه من بود؟
کویر من... دریایی شدن... جویبار... همسفر... غم... اشک... غصه... همراهی... دریا دلی... دریا دلان...
گل... دوست داشتن... اشتیاق... احتیاج... رسیدن...

چقدر خوب بود این هم واژه ی قشنگ... این همه چیدمانی که من اینطور چیدم و تو به اون سبک... چقدر دوست داشتم و جوابمو خودت می فهمی وقتی با اون لحن پُر از بغض پریروز بهت گفتم کویر ِ آرامش...

مرسی واسه همراهی خوبت شنبه

لیلیا یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 22:20 http://yeksabadsib.blogfa.com

سلام..

هرطوری..

میفهمم..اما یکم به مغز و دل و قلمت استراحت بده...حتی اگه پر شدی از حرف هایی که تا حد جنون و مردن هم میبرنت.البته امیدوارم که اینطور نباشه ها
حس میکنم باید بعضی حرفا برای همیشه بین من و خدا بمونه...
اما دلم برا عسلی جونم تنگ شده...

آره گاهی نوشته هاتو چن بار می خونم..
اشکالی نداره خب یروزم تو به اون کمک می کنی.

گر نگه دار..
کلاس چندمی شوما خواهر!

گر مخفف اگر می باشد. نگه دار هم که نگهداره دیگه...
البته از خود همشهریمونم بپرس..اگه میخوای.

تازشم اینقد حساااااااااادت نکن..فعلا که همشهری نداری تشویقش کنی حتا
بعدم اینجا شهر علم و دانش و فرهنگه خو.

خودتم کوفته قلقلی قمی ..

حالا که عاقلی(الکی) پس من فریناز رو می نویسم قریناز
از دست تو با اون فرهنگ لغاتت..
زبون با بوس چه نسبتی دارن آیا! دایره فرهنگ لغاته عجغ وجغت اینقد گسترش یافته که به شکلک های بلاگ اسکایی هم سرایت کرده
تازشم امروزم حرم بودیم...خواستیم بریم از قبر حاج آقا بهجت عکس بگیرم یواشکانه ...براتون بیاریم اما بازم قسمت نشدو تا پشت درش رفتیم فقط.ساعت 2 باز میشد.مام چون دیگه خون به مغزمون نمیرسید مجبور شدیم بیایم خونه

کلید خونتون واسه عهد قاجاره ایا؟!

اما آخر این طومار بگم که
فریناز دوست من .. اما سیب دلم رو ... !!!
ولش کن.

راستی دیروز موقع نماز یهو سر زبونم اومد
خدایا ببار رگباری از آرامش را بر دل های کویری ما..
یا حق.

سلام

موتوری

این روزا اینقدر تو دنیای واقعیم اتفاقات عجیب و غریبی افتاده که هیچ کدومو نمی تونم که اینجا واضح بگم... دوباره باید قلمم کار کنه و به شیوه ی خودم اونطور بنویسم که هرکسی به قدر خودش بفهمه اما من آرومتر بشم... و خالی تر از پرشدگی ِظرفیتی که سرریزه...

من می دونی چی خوندم؟
واااااااااااااااای مردم از خنده

من خوندم گــُـرُنگه دار

خدای من اصن سوتی تا این حد؟؟؟؟؟

اصن نمیتونم بقیه شو بخونم اینقد خندیدم

فرهنگه لغاته من خیلیییی یم قشنگه
اصن استناد داره! به خودم
خوشبحالتون چقد حرم میرید
چقد کم اونجا بودیم... میدونی کجاشو دوس دارم؟ قسمتیش که میخوای بری حرم که تو تلویزیون نشون می ده میشینن قرآن می خونن و طبقه بالاشم پیداس


اصن حیفه من که به تو کیلید دادما بت کیوی یم نمیدم حتی چه برسه به کیلید

سیب دلت چی لیلیا؟
خوبی؟


چه قشنگ ممنون و دعایی بود برای همه
حق یارت

لیلیا یکشنبه 1 بهمن 1391 ساعت 22:26

راستی من امروز شلغم خوردم با نمک حتا!

یکی از دوستای من تو خوابگا مث تو از شلغم بدش میومد منم می خواستم رو دیوار تختش بنویسم بزرگ شلـــــــــــــــــــــــــــغم .اما حیف که لو رفت نقشم و نشد.
شروع امامت آقامون امام زمان (عج) رو هم بهتون تبریک می گیم.

التماس دعا.

ببین یه بار ازت تعریف می کنم پررو نشو ها!
بازم کوفته بی قلقلیا

باز این برقی مرقیا و اذیت مذیتای فاز و نولیشون رو شد

تبریک

محمدرضا دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت 11:43 http://mamreza.blogsky.com

سلام.
کلاس چندی عموجون؟
فریناز گرنگه دار یعنی چی؟؟؟
یه کم به مخ نداشته ات فشار بیار.باید برات اسپلش کنیم انگار.
گ ر ن گ ه د ا ر :گر نگهدار یا اگر نگهدار

درضمن احیانا کلید شوما مسواک نیست آیا؟؟
تازشم شلغم میخوری؟؟

سلام
کلاسه اوووووم
فک کنم پیش ِ اول

ببخشید خدایی وقتی لیلیا گفت تازه فهمیدم چطوری خونده بودم!
ببین اصن حواس ندارم خب

گرنگه
حالا خوب گرگ نخونده بودم

میتونه باشه حتی

نذار برم سر فشای دیگه ها!!!

لیلیا دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت 20:51 http://yeksabadsib.blogfa.com

سلام..

ماشینی!

خب پس بنویس!

اصن ادبیات آدم ضعیف تا این حد!!!

فرهنگ لغتی ک استنادش به خودت باشه دیگه معلومه چیه

شومام که کم تو سر ما رژه نمیرین حتا! تو حرم تازه بیشتر رژه میرین

اسم اونجا.. شبستان امام خمینی(ره)

ما چقد کلید بسان مسواک عهد بوووووووووووق تونو گرفتیم

سیب دلم ...عسلی جونمه دیده... فدایش بشویم حتا!

تو کامنت قبلی می خواستم بگم که...اما نگفتم.

تو کی از من تعریف کردی آیا!؟!

اصن یه سه فاز بهت وصل می کنم خشک بشیا بعد پودر بشی بعد...

فریناز خشک میشود! بزودی از سینمای ایران و نصف جهان(الکی)

فش نده بَده نده بَده.....

فریناز فخر فروش ، فخراتو سر چارا بفروش..



سلام اصن سه پاچه

خب فکرم مشغول بود همین که جواب دادم خیلیه
چه انتظارایی دارینا


مسواک من خوشگله این کلیده کلید رگبارمه تازشم برش داشتم بهتم نمی دمش هه هه هه

ای بابا! ازش تعریفم می کنیم نمی بینه! میبینی خدا؟

فریناز پودر لباسشویی یم شد! اصن بیا یه کارخونه بزن منو تولید کن واللا

همینه که هست اصنشم
میفروشیم با پولشم می ریم لواشک می خریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد