آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

قدری سکوت...

شاید اسیر سکوت شده ام اینجا

گاهی اینچنین می شود که با چینش واژه ها غریبه می شوی و دلت یک مداد نرم می خواهد و یک کاغذ کاهی تا کلمه ها را پیوسته نقش ببندی نه واژه به واژه و اینجا

امروز یاس رازقی سپیدی را با تمام وجودم بوییدم... سپیدی همیشه مرا سر شوق می آورد

پیرزن مهربان طبقه ی بالایی یک مشت یاس رازقی به من داد و گفت گل برای گل:-)

نه داستانی سرایید و نه شعری گفت و نه هزاران واژه را فراخواند! تنها از چشمانش مهر پاشید و بر لبانش لبخندی زیبا نقش بست و سه واژه ی کوتاه و یک مشت رازقی سپید و تمام...


مُفسّر چشم ها شده ام شاید... چشمان من اما تنها حفظ ظاهر می کنند... مفسّر چشمان من آن دورهاست... می شود که بخوانی اش؟

پلک چشمانم سال هاست که چشم به راهش می پرد...




+ کاش هر روز همان پنج شنبه ای بود که داشتمت...




نظرات 28 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 13:51

گل برای گل...


چقد درست گفته همسایتون...


تو از همون یاس سفید هم خوش بو تری...

پیرزن مهربونیه
خیلی یم پیره
دو سالی هست از تهران اومدن اینجا دارن زندگی می کنن

نه به خوش بوییه تو ولی گل گلک

Sina شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 15:15 http://1aramesh.mihanblog.com/

چقدر زیباست این شوق...

وقتی با یک نگاه و یک لبخند کلی احساس پاشیده شود

این سکوت، زیباترین و لطیف ترین سکوت دنیاست...

آره

خیلی خوبه وقتی نگاه و لبخند کار هزاران واژرو می کنن

سلام آقا سینا

اتفاقا امروز داشتم فکر می کردم ازتون خبری نیست

ر ف ی ق شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 15:16 http://khoneyekhiyali.blogsky.com

همین امروز بود که
برای ِ سهبای ِ عزیز نوشتم
و شاید فقط به خاطر رازقی ها
برای تو هم می نویسم که ،
کنار ِ
نسترن ها و یاس ها و رازقی ها
تمام ِ غربتِ خود را می تکانی و
خسته و
ورم کرده
باز ، تنها می مانی !!
و این حادثه ی ِ هر روز ِ احساس ِ توست
بیا و دعا کن که در گذر ِ ایام
نسترن ها و یاس ها و رازقی ها
بمانند و
تو هرروز هر چه غربت در سراچه ی ِ احساس داری
بر روی ِ آن ها بتکانی !!
درست مثل ِ آفتاب که هر روز
در حضور ِ گل ها
گرم ِ غربت تکانیدن است !!
راستی سلام بانوی ِ مهر وماه

فصل دارند اما
زمستان کدام رازقی گل می دهد و کدام یاس سپید و ارغوانی بر شاخه سار زندگی مستانه در باران می رقصد و بیایی و غربت غریبانه ی احساست را خاک پایشان کنی و لطافت بی حدشان تو را در حریر عشقی جاوید فرو برد؟
خورشید عادت تکاندنش به ایمانی ابدی تبدیل شده وگرنه ماه قدر مهتابی اش را بیشتر می داند
خورشید همیشه برایم نماد غروری بوده که یا می لرزاند یا می سوزاند

تلخ شده ام رفیق
بر شیرینی کلامتان ببخشایید

سلام بر دل آلاله نشانتان

لیلیا شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 15:36

سلام.فریناز ناز نازی.

مفسر چشم ها..

چشمان من اما تنها حفظ ظاهر میکنند..

قدری سکوت! یعنی چی ؟!

یعنی میخوای تو هم ساکت باشی.

ای بابا..

سلام لیلیا

یعنی این روزا که زیاد نمی بارم و اینجا از شر رگبارای من در امانه فقط واژه پیدا نمی کنم واسه حالم

نه تمام سکوت
فقط قدری

مریم شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 17:33 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

الان اسمامون رو بنویسیم مشکلی نداره فریناز؟
میشه از سنگرامون بیایم بیرون؟

الان دیگه نه

بدووووووووو یه دو سه تا شلیک کن ببینم سرباز اسلام

مریم شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 17:34 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

مفسر چشمها شده ای
چشمهایم را برایت پست کنم
نفسیر می کنی حرفهایش را؟؟؟

مشکل پست اینه که همه چی دو بُعدیه...
نهایتا یه عکس

هنوز این همه تکنولوژی نتونسته کاری کنه که زبون چشم ها رو پست کرد

فاطمه شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 20:11

اندکی صبر سحر نزدیک است...

اندکی صبر فرینازم...

صبر...

آره صبر

مرسی که هستی فاطمم

نازنین شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 22:52

وااای گل گرفتی!
چقدر عالی:))))
من عاشق یاسم فریناز
اینجا ولی هیشکی به من گل نمیده خب :|

دیروز که رفته بودیم ویلا برای اولین بار یاس ارغوانی دیدم
خیلیییی قشنگ بودن، خیلی
.
تفسیر چشمها..
خیلی سختِ فریناز
هرکسی نمیتونه هر چشمی رو تفسیر کنه
هرچشمی متخصصِ خاصِ خودشُ داره

خونه یکی دیگه از همسایه هامون بودیم بعد این خانوم پیره مهربونم اومد که یکی دیگه از همسایه هامونه

اوهوم چند تا یاس سپید رازقی کوچولو بم داد:-)



می تونم برات پست کنم گل یاس خب

ویلای کی؟

یاس ارغوانی ندیده بودی؟ من کلی عکساشو گذاشتم که قبلا

بیا خونه مادربزرگم اینقد خوشگلن که حد نداره


آره خوب گفتی!
هر کسی نمی تونه هر چشمی رو تفسیر کنه..

منم مفسر خودمو خواستم فقط....

نازنین شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 23:22

یاسُ که من باید برات پست کنم
آخه حیاطمون یه عالمه یاس داره
اصن بیا اینجا خودم برات میچینم میدم بهت
یاسایِ خونه ما سفیدِ ولی

ارغوانی خوشگلتره

یه عالمه؟
خوشبحالتون ما خودمون یاس نداریم ولی

آره ارغوانی خیلی خوشگل تره

امسال خیلی زود اینجا دراومد ارغوانیا
خیلی یم بوشونو دوس دارم

حتی شده یه بار یکی دوسال پیش بود یه بغل یاس ارغوانی چیدم از خونه ی خالم که نوشتم
محشره ها

لیلیا شنبه 28 اردیبهشت 1392 ساعت 23:59

رگبار دوست دارم..

رگبار آرامش هم همینطور...

رگبار خوبه
رگبار آرمش هم همینطور

لیلیا یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت 00:01

فریناز ..
ببخش ..

این چه حرفیه!
راحت باش

good girl یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت 17:37 http://aseman-man.blogsky.com

چقد قلم و نوشته هاتون زیباست.
تبریک میگم وبلاگتون خیلی قشنگه!

ممنون

خوش اومدین دختر خوب

لیلیا یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت 23:53

سلام فریناز جون..

سلام لیلیا جون

نگین دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 00:03

یاس رازقی..

یاد آهنگ مازیار فلاحی افتادم..

نگییییییییییییییییییییییییییین

خوووووووووووووووووووووووووووووووووبی؟

الــــی... دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 18:26 http://goodlady.blogsky.com

کاش هرروز همان چند شنبه ای بود که داشتمت...

فریناز...
این روزها اصفهان را نفس بکش

کنار زاینده رود

تکرار نشدنی ه...

مراقب خودت باش

این روزا محشرترینن الی

چون می گن ماه دیگه زاینده رود گرفته میشه...
بهش فکر نمی کنم

اما تمومه روزهای زوجو کنار زاینده رود نفس می کشم

مرسی توام همینطور

فاطمه دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 22:07

دلم تنگ شده بود...

شرمنده مزاحم شدیم

منم...

این چه حرفیه؟ تو مراحمی

Sina دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 22:33 http://1aramesh.mihanblog.com/

یک سلام خیلی ویژه به سبک آرامش...

خیلی ویژه سپاسگذارم از حضورتون و خیلی خیلی تشکر از نگاه ارزشمندتون به شبنم قلی خانی... خوشحالمون کردین...

راستی چقد هوا خوبه... هوای زندگی رو میگما...

سلااااام آقا سینا

خواهش می کنم

هوای زندگی
خدا رو شکر که خوبه و ایشالله براتون بهترم می شه

Sina دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 22:33 http://1aramesh.mihanblog.com/

ولادت باسعادت نور چشم امام هشتم، حضرت جوادالائمه، امام محمدتقی علیه السلام مبارک باد...

امام جواد علیه السلام:
بدان که از دید خداوند پنهان نیستى ، پس بنگر چگونه اى.
(تحف العقول: 455)

امام جواد...

ممنون برشما هم مبارک باد

وقتی تلویزیون می گفت و من تو اتاق بودم و شنیدم خیلی ذوق کردم
امام جوادو دوست دارم... پسر امام رضان

Sina دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 22:33 http://1aramesh.mihanblog.com/

از امام جواد(علیه السلام) سؤال شد: مرگ چیست؟

حضرت در پاسخ فرمودند: مرگ همان خواب است که هرشب سراغ شما مى آید جز آن که مدت خواب مرگ طولانى است وآدمى از آن خواب بیدار نمى شود، جز روز قیامت.

مرگ یه فراقیه که هیچ راه برگشتی نداره...

فاطمه دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 23:05

بگو



چه مخدری بود



در بــــــــــــــودنت



که این همــــه



نبودنت را درد میکشم...



الان تو نت دیدمش...

قشنگ بود...گفتم واسه توام بنویسمش...

استغفرالله

تو شب روشن به من می گه مواد مخدر


مرسی

فاطمه دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 23:15

هه...

فریناز مخدر نشنیدی مگه؟

دارم رادیو هفت میبینم با تی وی اتاقم...

معینی مجریشه و من هربار ایشون رو می بینم فقط و فقط یاد اصفهان می افتم و اون لهجه ی بی نظیرش که اگه یه روز تو زبان شناسی یه چی شدم واسه خودم این لهجه رو جهانیش میکنم

خسته شدم از درس خوندن هم هفت می بینم هم نتم...البته فقط هفت می بینم...فقط گاهی رفرش می زنم و میبینم جواب دادی یا نه و بعد هم رفرش می زنم وب خودمو...


چه باد خوبی میاد...
میگم موهام برعکس خودم خوب بلدن برقصن



دیگه تو معتادمم کردی

حالا فردا میاد منو می بره کمپ

امشب نیومدم هفت
کمرم درد گرفته بود چهار ساعت یه جا یه طرح کشیدم :دی

لهجه من قشنگ تر بود یا معینی؟

اینجام که رفرش می زنی ببینی جنسی منسی چیزی
مخدرم دیگه
خودت گفتی

دست پرورده ن چون

لیلیا سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 00:09

سلام بر و بچ

احوالات چه طوره!

فریناز چطوری ؟!

ما هی میایم میببینیم ساکتی.یخده بحرف آباجی.

قدری شدا..

تولد شش ماه ی امام حسین (ع) مباااااااارک..
همینطور تولد جواد الائمه..پاره تن امام رضا(ع)..


سلام بچ و بر

خبیم و اینا

شما چیطورین؟


حرفم نمیاد خب...
یعنی میادا ولی کلمه نمی شه

اوهوم
میلاد با سعادتشون مبارک باشه

لیلیا سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 23:24

سلام فریناز ناز ناز...

http://upload.tehran98.com/img1/ewt09xqfeae8byrcwuve.jpg

یه نگا بش بنداز..

بیبین کارادا:دی

این یه اصطلاح رایج بینمون بود تو یونی:دی

یادش بخیر

بیبین کارادا:دی

لیلیا سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1392 ساعت 23:27

ما هم شکر..

حرفت میاد اما کلمه نمیشه.. چه بد!

راستی جواب نامه رو گرفتی..؟

فاطمه میگه گرفته ،خداروشکر..

نامهههه

دیگه یادم رفته بود اصن

یک جور عجیب دیگه گرفتم

مررررررررررررررسی لیلیا

لیلیا چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 00:20

گرفتی..(اشک شوق و اینا)

خداروشکر هزاران بار شکر..

مهربان اربابم ممنونم آقا..

آره تو اون هفته به دست آقا رسیده بود..

شکر...شکر...شکر..

من فقط یه وسیله بودم فریناز جون.نیاز به تشکر نیستش که..





ببخشید مث اینکه این نظرارو اصن ندیده بودم...

وسیله ی خیلی خوب اما
ممنون

لیلیا چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 00:22

پس یاد یونی انداختمت..

من که کلی خندیدم..


آره

لیلیا چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 00:24

از صمیم قلبم خیلی خوشحال شدم که تو هم جواب نامه رو گرفتی فریناز ..

شکر


شب و روزت با مهربان ارباب حسین (ع)..

کاش بشه دید کربلاشو...

اصا هوایی یم بدجور..


ممنون...

لیلیا چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 00:28

فریناز قصه ما ،انشالله که تو هم به همین زودی ها با هر کس که دوست داری..بری حرم آقا...

آمییییییییییییییییییییییییییییییییییین یارب العالمین

...
خیلی چیزا محالن
یه سری رو با یه اتفاقایی میشه بش رسید و غیرمحالیشو حتی تصور کرد

یه سریشو اما...
مث همین
با هرکس که دوس داری
بری
کربلا...


اصا لرزیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد