آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

مدینه از قاب چشم ها...


غروب مدینه
http://s1.picofile.com/file/7895147090/2013_07_08_268.jpg




ضریح مطهر پیامبر(ص)


http://s4.picofile.com/file/7895147632/2013_07_07_194.jpg



چترهای صحن و سرایش


http://s2.picofile.com/file/7895148274/2013_07_08_257.jpg



افطاری های ساده ی زیبایش


http://s4.picofile.com/file/7895157204/2013_07_13_339.jpg



سفره های افطاری رنگارنگش


http://s4.picofile.com/file/7895166983/2013_07_10_308.jpg



دالان های سراسر ستون های مرمرین حرمش


http://s1.picofile.com/file/7895149886/2013_07_08_258.jpg



فرش های سبز روضه ی رضوان پیامبر


http://s2.picofile.com/file/7895173117/2013_07_13_328.jpg


پست قبلی: غرق در نور




جمعه است و دلم...

پَر

پَـــر

پَـــــــر


اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج...


نظرات 25 + ارسال نظر
مریم جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 11:54 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

غروب مدینه: آه بر دلمـ سنگینی میکند غم غربتت یا امام حسن

ضریح مطهر پیامبر:بوی بهشت... اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهمـ

چترهای صحن و سرایش: آسمانِ دلِ بیقرارم... چترهای حرم توست یا رسول الله

افطاریهای های ساده و زیبایش:
میگم فرینازی اون خرماها رو میشد خورد؟؟؟ نرسیده آخه

سفره های افطاریِ رنگینش: من دلم ازون نونا خواس خُ

دالان های سراسر ستونهای مرمرین حرمش: بهشت را تداعی کند... انجا که خدا رد قران وعده اش را داده است

فرش های سبز روضه رضوان پیامبر: من از اینجا به آسمان به عرش میرسمـ...

باید الان بهم بگی زیارت دلت قبول مریمی

غم غریبیشون...



آره، خیلیییی یم خوشمزه س اتفاقا
اصن اون رطب هایی که طعم گس می دن نیستشا!
من که عاشق اون تیکه نرسیده بودم که با تیکه رسیدش بخورم

انواع خرما بود، اینا جز اونایی بودن که خیلی دوس داشتم:دی


تداعی بهشت... اوهوم
از این فرش به عرش می رسی... تکه ای از بهشت برینه که روی زمینشه... خود پیامبر گفتن


زیارت دلت قبول باشه مریمی التماس دعاها...

مریم جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 11:55 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

البته یادم رفت بگم میگن اون خرماها مفیدتره و مامان اینام دوست دارن اما من خوشم نمیاد

ولی من خیلییی رطبو بیشتره خرما دوس دارم:دی

بخور اینا بهترن بگو چشم:دی

دِهَ

فاطمه جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 12:08 http://lonely-sea.blogsky.com/

چقدر دوست داشتم عکس هاتو ببینم...

ممنون که مارو هم شریک تموم لحظه هات کردی...

تازه یه عالمس:دی

بیا تا بهت بدمشون

شما که شریک بودی بانو

فاطمه جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 12:13 http://lonely-sea.blogsky.com/

آب زمزم...

یه بار بیشتر نخوردم...اونم سال 85 بود و سالی که بابا مامانم مکه بودن آورده بودن برامون...

گوارای وجودت باشه...

میگم میگفتی سفره هاشون خیلی قشنگه ها...الان بهت کاملا حق میدم...واقعا در عین سادگی بی حدش خیلی قشنگه...

خلاصه که دنیا دنیا سپاس واسه تموم حس های خوبی که با حرفات تو وجود من و بقیه بچه ها می ریزی...

ایشالله می ری و می خوری
ایشالله م که میای و می خوری


تازه تو سخنرانی دکتر فرهنگ، می گفت تحقیق کردن، آب زمزم تنها آب جهانه که یه قطرشو توی یه آبی بریزی تمومه مولکولای آب توی ظرف، خاصیت زمزمو می گیرن!

عجیب بودشا!!!
ینی با یه قطره می تونی یه پارچ زمزم داشته باشی!!!

اوهوم خیلی قشنگ بودن حالا می بینم اصن از سفره های هر روزش اینقد بی حال بودم دم افطار که عکس نگرفتم... هر سفره یه قشنگی و سادگی خاصی واسه خودش داشت

باز اون سفره بیرونه حرمه یعنی تو حیاطشه که دوغ و آب میوه اینا داره

کاش همیشه مروّج حس های خوب باشم واستون

november جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 15:25 http://november.persianblog.ir

از خم کوچه که گذشتی و راهی سفر شدی تا آن لحظه که زائر سرای پرمهرشان بودی و تا وقتی که بازگشتی و بچه محلها لحظه شماری میکردند برای بوسه بر چشمانت ... همه شان چقدر شور ماندگار میزایند

سلام فریناز گرانمایه ام. خواننده لحظه های زیبایت هستم ... و این عکسها که بند بند دلم را لرزاند ...
بگذار اینطور بنویسم الآن که تنها عکس رو میبینم چشمانم را جلا دادی چه رسد به حضور ...


گلهای این قالی چقدر سعادتشان والاست نه!

شور ِ ماندگار

چقدر خوب گفتید نوامبر عزیز

شور ِماندگار می زایند... بزرگ می شوند و می بالند و تا همیشه همراه تو هستند...

سلام
خدا رو شکر از این بابت... چشم ها هم دریچه ی قلبند... جلا بخورند قلب هم جلا می خورد...

گل های این قالی با از فرش به عرش رسیده اند...

زیتون جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 17:05 http://zatun2002.persianblog.ir

لیلیا جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 18:29

اخی چه قشنگه....


سالروز تخریب قبرستان بقیع تسلیت..



فریناز... خیلی فضای محشری ...

سیب ها رو نیگا...

هر وقت میخوردی یاد من میوفتادی مگه نه؟ میدونم..

اوهوم
قشنگه

به همچنین لیلیا...

سیب

اونجا تو هتلم دائم سیب قرمز می دادن
خلاصه یک سبد سیب دار شده بودیما

اوهوم هر چند من زیاد سیب نمی خورم

سیب نخورده به یادتونیم

طهورا شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 16:44

فرینازم نه اینکه پروازهایت را ندیده باشم ...اذت ژر زدنت هایت را به تماشا نشسته بودم ...نوشتن از یادم رفت ...
یعنی همیشه می خونمت ...
زیارت هایت گوارا...نوش جان ...سلام فریناز عزیزِعمه

سلااااااااااااااااام عمه جون
اصن دیدم اینجایین ذوق کردم خب دلم براتون تنگ شده بود

ممنون عمه جون، ایشالله خیلی خیلی زود مشرف می شید بانو

طهورا شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 16:47

از دور پر زدن هایتحال بعد از اینهمه دیر کرد غلط تایپی هم دارم ...

ینی از ذوق بود عمه جون؟

مژگان شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 17:33 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

عکسا واسه من باز نشد که

ععع . داره باز میشه . عجله کردم
.
.
.
سه تا باز شد
...

یه کم صبر کن باز می شه

همش ایشالله باز می شه نگران نباش

نازی شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 18:05

چقدر سفره هاشون قشنگه...چقدر رنگین و بامزست...

عحسات معرکه بودن آجی

اوهوم
تازه هر سفره ش یه جوره، اصن مث هم نیستن

خیلی خوشگل بود سفره هاش

سادگیش خیلی به دل می شست

ممنون آجی شما ولی عکاسیا

نازی شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 18:28

*عکسات

عاقلیم و اینا

محمدرضا شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 23:09 http://mamreza.blogsky.com

سلام.
دوباره زیارت قبول.
عکس هات قشنگ بود.
فقط خودمونیما سفره ها که احیانا جورسوغاتی های نیاورده رو نکشیدن احیانا؟

سلام

قبول حق

زیارت تو هم قبول سبزآسمانی

اینا خورده شدن به سوغاتی آوردنم نرسیدن تازشم

نگین یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 03:11



این دفه دیگه خودمم..
نازی نیس..
سلام..
خوش به سعداتت..

به به بـــــــــــــــــــــــــــــــــــه

آقا کجایییییی تو؟؟؟؟
خب دلمون تنگ شده بود

سلااااام
ممنون ایشالله قسمتت می شه نگینی

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 03:11

سعادتت!!!

کلا عاقلیم خانومی

مژگان یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 09:12 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

سلام
همه عکسارو دیدم
و دلم آب شد

خوش به سعادتت

سلام مژگان جون

شرمنده...
فقط کاش این شوقت دلتو ببره تا اونجا...

ممنون بانو

دل نوشته( سمانه) یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 10:51 http://fun-thing.blogsky.com

الههم عجل لولیک الفرج...

ای خواهر این عکسا....
جمله هم نباشه دل پر پر می زنه

انشالله باز برین

یه دعا کن ما هم بریم بانو

خدا رو شکر یه نفر جمله آخرو دید

اللهم عجل لولیک الفرج

آمین


دل پر پر پر می زنه

ممنون ایشالله این دفه شما می رید سمانه جون

ر ف ی ق یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 11:34 http://khoneyekhiyali.blogsky.com

گاهی وقت ها
مثل ِ همین وقت ها که شما
بوده اید و بعضی جاها
مثل همین جا که شما بوده اید
از نرگس ِ چشم ها
شعر ِ تَر می ریزد

نازدانه ی ِ باغ دنیای ِ مجازی
سلام
در حریم ِ امن ِ دوست
همنشین ِ فرشتگان بودید و
چه خوب و چه زیباست
همنشینی فرشتگان زمینی و آسمانی ِ خدا

ر ف یــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ق عزیز...

کجایید جناب؟...

شما که نیستید ما که هیچ، دل ِ کلمه ها می گیره...

سلام مهربون ِ قدیمی
چقدر اونجا به یادتون بودم... به یاد شما و تیر ماه و تولدتون و کیمیای نابتون و دلی که رسم مهربونی رو کشف کرده...

خوش اومدین ر ف ی ق عزیز

لیلیا یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 14:37

سلااااااام...


سیب زبون در آوردن داره آخه.. ؟؟



چی یک سبد سیب دار شده بودی!!!

شما که هیچی نمیخوری اصن .. میدونم ...

دم شوما گرم... که سیب نخورده یاد ما بودی..

نمیدونم اونجا رفتی در حق من چه دعایی کردی که... بماند...

به هر حال ممنونم فریناز جووووون

سلااااااااااااااااام

کلی حرف زدیم تازه می گیم سلام

آره دیگه:دی

آره ولی خب میوه هایی مث پرتقال و نارنگی و هلو و شلیل و اینا رو خیلی بیشتر دوس دارم

ما همیشه هستیم به یادتون خانوم خانوما

دعایی که باید می کردم:دی

خواهش فسقلی

سهبا یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 23:58

چقدر دلم میخواد بشینم و تا صبح بخوانم تک تک کلماتت را , بنوشم عطر عکسهایت را و سرشار شوم از موسیقی زیبای سرایت ...
عجیب دلتنگم ...
سلام فرینازم .

سلام نرگس جون

جاتون سبز سبز بود...
خونه ی خودتونه... تا صبح که هیچ، کلا تشریف داشته باشید ما که از خدامونه

دلتنگی...

نازی دوشنبه 28 مرداد 1392 ساعت 14:08

تو کجایی خب
نه جواب اس میدی آجی نه نظراتو میجوابی خو
دلم هزار کوچه پس کوچه میره خو

آجی دو سه روزه زیادی وقت نداشتم بیام نت

خیلی کارامون تو هم میشد شرمنده...

خوندم الان نامتو... میام پیشت


دعا کن برام...

مقداد سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 11:45 http://northman.blogsky.com

حال و هوای اونروزا رو دوباره واسم زنده کردی، خدا خبرت بده.
الان حوصله ندارم، دوباره میام پیشت

خوب می فهمی چی می گم و چی می نویسم الانا مقداد...

تازه این چند روزه خیلی درگیر بودم وقت نکردم بنویسم از مکه...

تو چرا حوصله نداری دیگه؟؟؟

فاطمه سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 23:04 http://lonely-sea.blogsky.com/

اومدیم یه سلامی عرض کنیم خدمتتون بانو

و عرض ارادت خدمت فریناز خانوم گلم

سلام به روی ماهتون
به چشمون خوشگلتون

شما تاج سرین اصن فاطمه خانوم

نگین سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 23:27

همین دور و برا
همین حوالی..
گهگاهی یه سرکی هم میکشم و یه سُک سُک

همین حوالی ینی رگبار آرامش:دی

سُک سُک گفتی یاد این بازیه افتادم که تامی تامی اسکلت بود

ربطشو نمی دونم

تنها چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 20:37

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد