آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

حس حضوری نرگس نشان...

هواللطیف...


خوبیه سفرهای یک هفته ای به این است که هفته ی بعد تمام لحظه های یک هفته ی پیش برایت تداعی می شود...

مو به مو...


پنج شنبه را ننوشتم که سر فرصت می نویسمش...

جمعه هفته ی پیش، روز مولایمان امام زمان عج، مسجد سهله بودیم... مسجدی که محل رفت و آمد حضرت مهدی ست و منتسب به آقای خوبی ها...

مقام های ابراهیم نبی و ادریس پیامبر و خضر و مقام های امام سجاد و امام صادق و انبیا و صالحین و سرانجام می رسی به مقام صاحب الزمان عج...

از همان آغاز ورود گام هایت می لرزد... از همان اولین سلام....

سلام مهدی جان...

روز جمعه محال است آقایت در مسجد منسوب به خودشان نباشند... محال است روی خاک های هنوز سنگفرش نشده راه نروند و محال است جای پایشان روی تمام این خاک بازی ها نماند...

و تو درست روی همین خاک ها پا می گذاری...

یادم نمی رود چنان با لرز وارد مسجد شدم که سراپا الله اکبر بودم و لااله الا الله و سبحان الله...

روحانی کاروان می گفت اگر چهل شب چهارشنبه در این مسجد چله نشینی کنی و دعای مخصوصش را بخوانی، سرانجام امام زمانت را ملاقات می کنی... مثل خیلی از بزرگانی که به حضور آلاله نشانش رسیده بودند و...

جای جای مسجد را می دیدم و می کاویدم تا رسیدم به مقام امام زمان عج...

...

روز جمعه...

چقدر جمعه ها نوشتم در حسرت یک لحظه جمکرانش را دیدن و نشد...

و حالا بعد از دو سال، یک جمعه ای از تمام جمعه های خدا که بی طلوع غروب می کنند، در مسجد آقای خوبی ها بودم و مات...

مات این همه صبر پیشگی ها... و درست وقتی که انتظارش را نداری به چیزهایی می رسی که باورش تمام جانت را می لرزاند... مخصوصا اینکه قرار بود پنج شنبه مسجد سهله را ببینیم و از بعثه اعلام کردند که جمعه برای کاروان شماست!!!

خیلی وقت ها در دل ِاتفاقات ِ افتاده ای... اتفاقاتی که برایت آرزو بودند و زمانی به فراموشی سپرده شدند و هنگامی می فهمی که در وسط میدان آرزوهای برآورده شده ایستاده ای...

زندگی همیشه آنقدر می چرخد که بهترین نصیب تو شود... اگر بهترین را خواسته باشی...

پس از دو سال آنقدر گشت و گشت و گشت تا بالاخره یکی از جمعه های خدا در مسجدی بودم که تا آن روز نمی دانستم چنین مسجدی هست و مسجد مولایمان امام زمان است...

خیلی چیزها را نمی دانستم...

هیچ تصوّری از نجف اشرفش نداشتم

تصوّرم از کربلا هم ختم می شد به همان پوستر دو پست قبل که گفته بودم...

هیچ تصوّری از هیچ جای دیگری هم نداشتم... حتی نمی دانستم چه جاهایی قرار است ببرند...

و لحظه به لحظه و هر روز شُکّه می شدم... هر جا که می رفتیم من شُکّه تر می شدم و می افتادم... می لرزیدم... گرد خودم می تابیدم و خدایم را شکر می گفتم و سپاس و تسبیح...

جمعه ای که میهمان مولایم بودم... و نمازشان... و حضورشان... و آنقدر حضورش را حس می کردی که نمی گفتی آقا بیا...

دیگر آنجا نمی گویی آقا کجایی... نمی گویی آقا گمت کرده ام... نمی گویی آقا بیا... چرا که حس می کنی... حس ِ حضوری نرگس نشان را ...

تمام لرزه های وجودت حکایت از حس حضور آقای خوبی هاست... آقای خوبی هایی که عظمتش تو را به وجد می آورد و خدا را برای بودن در این دوران هرچند بی ظهور شاکری... چرا که حضوری هست و دل تو را قرص می کند که در پی هر حضوری ظهوری جاوید است و دلت آرام می گیرد...

آرام ِآرام گوشه ای از آن جایگاه بزرگ می نشینی و با امامت هرآنچه می خواهی می گویی... از خصوصی ترین حرف ها تا عام ترینشان... انگار روبروی مولایی... از تمام آن شلوغی ها خبری نیست... تنها تویی و حس حضور عظمتی بی حد و مرز...

مولایی که در همین مسجد راه می رود... نفس می کشد... می بیند... گوش می کند... دل می دهد و دل می گیرد...

آنقدر می گویی که حتی متوجه زمان نیستی... و مادرت صدایت می کند و بااکراه از آن همه حال و هوای دو نفره بیرون می آیی و می روی به امید دیداری دوباره در جایی که خدا می داند و بس...


مسجد سهله برایم یکی از پر لرزه ترین مکان ها بود... هر چند کرب و بلا جای جایش تو را از عمق وجود می لرزاند... در خود می پیچی و گاهی می میری... گاهی می سوزی... گاهی مچاله می شوی و گاهی می افتی...

گاهی هم در امنیتی محض حل می شوی... پرواز می کنی ... بسان تمام کبوتران بین الحرمین...


مقام امام زمان عج

http://www.jc313.ir/wp-content/uploads/2012/07/13910423000088_PhotoL.jpg




آقای خوب ترین خوبی ها...


سپاس... برای تمام بودنتان...

برای تمام لحظه هایی که صدایم را می شنوید و جوابم را می دهید...

برای تمام اتفاقات این تابستان عجیب...

برای امامتتان... هر چند اگر از نظرها غایب باشید...


که می گوید که نیستید؟!!!

که می گوید که وجود ندارید؟!!!

که می گوید که امام زمان ما نیستید؟!!!


که جز شما هیچ کس نمی تواند امام این زمان ِ ناجوانمردی ها باشد... این زمان ِ شیطان پرستی های آشکار و نهان رخنه کرده بر وجود انسان ها...


یا صاحب الزمان...

شما صاحب ِ زمان مایید...

و حضورتان

نه هر سه شنبه و

نه هر جمعه؛

که هـــــر روز

زینت لحظه های ماست

آرامش دل های بی قرار ما

و تسلّی بخش دیدگان مشتاقمان...


به امید ظهورتان

به امید دیــــــــــــدارتان

به امید بودن در زُمره ی یارانتان...



نایت اسکین


اَللهــمَّ َعَجِّــلْ لِوَلیِـــکَ الْفَـــرَج



پس از آن راهی مسجد حنّانه شدیم...

مسجد حنانه جایی ست که در هنگام حمل جنازه مطهر حضرت علی علیه السلام، چند لحظه جنازه شریف را بر روی این زمین می گذارند و از زمین صدای ناله و شیون برمی خیزد؛

همچنین در هنگام حمل سرهای مبارک شهیدان کربلا، سر مقدس امام حسین را بر زمین این مسجد گذاشتند و از زمین صدای ناله ی بچه شتری که حنانه نام دارد برخواست...

همچنین می گویند از عظمت سر مقدس امام حسین، نخلی که در آن مسجد بوده خم می شود و تا سالیان سال خم ِ این نخل باقی بود... و حالا جای این نخل ضریح دایره واری بود که محل سر مبارک امام حسین هم بوده...


و پس از آن مقبره ی کمیل بن زیاد...

از اصحاب سرّ امام علی علیه السلام که روحانی کاروان می گفت، اصحاب سرّ یعنی امام علی حتی خصوصی ترین حرف هایشان را هم به کمیل می گفتند...

یک نگــاه...

آنجا هر جا که می روی و بر هر ضریح مطهری که وارد می شوی، تنها یک نگاه می خواهی...

از همان نگاه های مولایمان علی... اماممان حسین...

از همان نگاه هایی که تو را تا بهشت می برند... تا عرش...

که تو را بزرگ می کنند... پر پرواز می دهند... قد می دهند...


تنها یک نگاه آرزوی تمام اولین نگاه هایم بود...


یـــک نگــــــــاه خـــــــاص...


http://s2.picofile.com/file/7924718595/Droplet_Persian_Star_org_18.jpg



نظرات 19 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 11:53 http://lonely-sea.blogsky.com/

فقط خوشحالم بعد از سفر مکه که به برکت حضور وهابیون نامرد که حتی نمی تونستید اسم آقای ستاره پوش رو بیارید حالا تونستی مسجد خاص حصرت رو ببینی اونم روز جمعه که مخصوص خوده ایشونن...

بازم با ایمان بهت میگم که این سفری همونی برات بوده که باید...

اینم نشونش...


+دلم رفت تا خوده مسجد سهله و مخصوصا مسجد حنانه...

مسجدی که هیچ وقت وقتی جایگاه سر امام حسین رو دیدم و اون حالی که داشتمو هیچ وقت تا زنده ام یادم نمیره...

تا زنده ام یادم نمیره...

+ممنون که نوشتی از مسجد سهله...

+مطمئنم اگه سرداب امام زمان هم می بردنتون به همین حال می رسیدی...سردابی که پله پله اش آدمو ...

بیخیال...

بگذریم...

تو مکه و مدینه آدم دق می کنه... یادمه توی طواف که دعای فرجو می خوندم بعضیا چپ چپ نگامون می کردن...
تو بقیعم که مردامون حق نداشتن اسم آقای خوبی ها رو بیارن...

اگه تو می گی حتما بوده پس
اصن هر چی تو بگی درسته من نمی دونم

نبردن سامرا...
دلم خیلی می خواست ولی خب نشد دیگه...

ایشالله خیلی زود می ری فاطمم
خیلیییی زود

فاطمه جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 11:59 http://lonely-sea.blogsky.com/

روزی که رفتیم مسجد سهله انقدر کاروانمون با عجله مارو برد که رسما می تونم بگم فقط تونستم دو رکعت نماز بخونم...

کلا چون تو کاروانمون پیر زن و پیر مرد زیاد داشتیم سرعتمون خیلی کم بود:دی

کلا این جور مکان ها خیلی کم میشد بمونیم چون باید یه عالمه چپیر زن جمع می کردیم


خیلی حس خوبی پیدا کردم که تو روز جمعه نوشتی از مسجد سهله...

مسجدی که کاش دوباره این چشمام لایق دیدن بشن...


و در آخر هم اللهم عجل لولیک الفرح

ما دو سه ساعتیو بودیم ولی

ایشالله که قبول شده عزیزم

مام جووون داشتیم خیلی ولی سرعتشون کندتر بود
همش تو بازارا وایمیسادن:دی
اوهوم... فقط حیف که الان شب سه شنبه س دارم نظرتو ج می دم
ببخشید دیر شد نبودم

آمین

مریم جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 13:09 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

خوشا به سعادتت
لالم فریناز
بذار چند روزی همینجور بیامو بخونم و لال هم بمونم
من توی پس قبلت گُم شدم و هنوز دارم اونجا برای پیدا کردن خودم دست و پا میزنمـ
ببخش مرا مهربان

...
ایشالله قسمتت میشه مریمی

خونه ی خودته بانو

ایشالله همشو میبینی

مقداد جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 15:00 http://northman.blogsky.com

خاطرات قدیمیمو زنده کردی فریناز. خاطرات سفر ۱۱ سال پیشم به عراق

یازده سال پیش

فک کنم خیلی فرق کرده باشه
ولی حرم همونه
همون

محب الشهدا جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 15:16

لای مشبک های همین ضریح کوچک که محل اقامت حضرت
غوث الملهوفین(فریاد رس دل شکستگان) است،جا ماندم...
مسجد سهله ...
می دانی آن لحظه من وکاروانی که آنجا بودن کدام شعر را زمزمه می کردیم....
همه جا،بروم،به بهانه تو...همه جا بروم به بهانه تو...
که مگر برسم درخانه تو...که مگر برسم در خانه تو...
همه جا دنبال تو می گردم...که تویی درمان همه دردم...
یا اباالصالح مددی مولا...
من آب شدم با این زمزمه...
همه مسجد سهله ومقام های خاصش یک طرف...این لحظه خاصش هم یک طرف...
با همه وجودم...با بند بندم...حسش کردم...اویی را که باید می یافتم...
یکبار انجا...
یکبار هم شب جمعه بین الحرمین...
آخرروایت داریم که شب جمعه امام زمان عج کربلاست...
در سفرنامه ام نوشتم...
از آن همه شرم آن شبم...
در میان همهمه وشلوغی بین الحریمن مدام همین جمله با من بود که الان مولا اینجاست...سرم را بلند کردم تا بلکه میان اینهمه جمعیت با او چشم در چشم شوم...
اما سریع پلکهایم را به زمین دوختم وگفتم:بیچاره!تو با چشمهایی که اینهمه گناه کرده وگناه دیده میخواهی "عین الله ناظرة " را ببینی؟
بعد به خودم دلداری دادم وگفتم درست است که چشمهام لیاقت دیدن روی ماه او را ندارد اما شاید توانستم پاهای مبارک وترک خورده آقای بیابان نشینمان را ببینم،به همین دلیل چشم دوختم به پاهای رهگذران شب جمعه بین الحرمین...
به امید اینکه شاید...
شاید...
دلم به اندازه مسجد حنانه ناله دارد...
والمستعان بک یابن الحسن...
*راستی فرینازنازنینم...
زائر کربلا وحاجی خدا...
حرفهایی برایت دارم...
حرفهایی از جنس صعود...
حرفهایی برای خدایی تر شدن...
حرفهای خصوصی برای خود خودت...
شاید کمی رنگ نصیحت داشته باشند...
هروقت دلت خواست؛ بگو تا برایت بگویم...
تمنای دعا...

جای جای کرب و بلا برای هر کسی پر از خاطره های خاصه
مسجد سهله یه جاست ولی برای هر دلی یه جور خاصی توصیف داره
و چقدر توصیفای تو و زمزمه هات قشنگ بودن...

چقدر...

شب جمعه ی کربلا رو چقدر دلم می خواد ببینم...
ما شب جمعه مسجد کوفه ی نجف بودیم...

چقد سخته...
بدونی توی همون فضای کم... آقای تو... اونجا باشن...
چقد سخت بوده برات زهرا...

ایشالله که دیدی زهرا... ایشالله

برام بگو
ببخشید اون هفته کلا نبودم... شرمنده

ولی الان بگو بانو
حالا یا نامه بذار یا بگو بهت ز بزنم

فاطمه جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 15:24 http://lonely-sea.blogsky.com/

داشتم گوش میدادم گفتم آپلود کنم توام داشته باشی...آخه دلم هوایی شده ...

هرچند اگه بخوای هر چی مداحی دارم بهت میدم...


بفرما:
http://s4.picofile.com/file/7924973973/hormat_nadare_inja_mehmoun62116.mp3.html


این مداحی هم اولین بار که شنیدمش تا همین الان که چهار سال داره میشه محاله هر بار که شنیدمش اشکام با صدا نشن...

http://s4.picofile.com/file/7924996662/mo_85_sb4_01.mp3.html

http://s3.picofile.com/file/7924999137/karimi122_www_BGH_ir_.mp3.html

و اینو هم که فک کنم داشته باشیش...یه مدت رو وب خودم بود...در وصف حضرت رقیست...

http://s4.picofile.com/file/7925004294/Haj_Mahmoud_Karimi.mp3.html

التماس دعا کربلایی من

مرررررررررررررررررررررررسی
برای تک تکشون عزیزم

واقعا ممنون

محب الشهدا جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 16:03

http://www.farhangnews.ir/content/38351
اینجا رو ببین...

و دیدم....

چقدر محشره نهر علقمه ش...

تاحالا ندیده بودم هیچ جایی این عکسا رو!!!!!!!!!

سهبا جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 20:35

تمام هفته را به یادت بودم و اینکه الان کجایی ... هوایی ام کردی فرینازم , کاش دیدارش میسر شود باز ...

بانو جانم...
اول از همه بگم که شرمنده نتونستم هماهنگ کنم بیام پیشتون

چند روز اول خیلی مهمون داشتیم...

شرمنده

ایشالله
سلام مخصوصتونو رسوندم بانو

مژگان شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 09:41 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

سلام
موندم چی بگم! بقول مریم لال شدم فریناز
حرفات برام هنوز هضم نشده بود . داشتم ذره ذره با کلمه هات راه می اومدم و می بوییدمشون که توی بند بند وجودم رخنه کنه که رسیدم به حرفای محب شهدا ، رسیدم به مداحی های فاطمه که بااجازه دانشون دارم میکنم که شاید قرار دل بی قرارم بشن شاید بی قرارترش کنن.
رسیدم به عکسای حرم حضرت العباس
حالا فقط نگاه میکنم و اشک میریزم ...
سکوت میکنم نه اینکه حرفی ندارم ، فقط اینکه حرف ها عاجزند از بیان احساسم ، گم کردم کلمه هارو

سلام مژگان جون
...

حرفای محب الشهدا همیشه محشرن

خودشم می دونه چقد دوس دارم حرفاشو

مداحی های فاطمه هم که همیشه ی همیشه تکه
اصلا سلیقه ی فاطمه جونم همیشه محشره قربونش بشم

محمدرضا شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 11:48 http://mamreza.blogsky.com

میلاد کریمه اهل بیت سلام الله علیها و روز دختر بر شما مبارک باشه.
ان شا الله بهترین عیدی ها رو امروز بگیرید.

ممنون
بعد از یک هفته خوندم ولی بازم دیر نشده

هدیه بده

مهرداد شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 23:38

سلام
روزت مبارک آبجی فرینازم
(لبخند)

سلام داداشی

مرسی

مریم یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 00:30 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

http://karbalaii-hamidalimi3.persiangig.com/audio/zeynab%20o%20roghaye/to%20faghat.mp3/download
وااااااااااای از معجرِمن، معجرِ من، معجرِ من
وااااااااااای از حنجرِتو، حنجرِتو، حنجرِ تو

مررررررررررررسی مریمی

آتشم می زنن تمومه مداحیا...

الان می گیرمش

دل نوشته( سمانه) یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 12:00 http://fun-thing.blogsky.com

سلام فریناز جان

خوبی بانو؟

دلتنگتون بودم

سلام سمانه بانو

ممنون شما خوبی؟

به همچنین بانو

شرمنده ایشالله یه کم فارغ بشم از کارام حتما میام به همتون سر میزنم

یک سبد سیب یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 23:24 http://yeksabadsib.blog.ir

سلام فریناز...

خوبی؟؟

ببخش هنوز نشده برات مداحی ها رو بفرستم.

کجایی دختر ؟ دیروز میخواستم روزت رو بهت تبریک بگم نبودی....

سلام لیلیا

ممنون تو خوبی؟

عیب نداره

شرمنده اون هفته خیلی دستم بند بود
بند چیزای خوب خوب:دی

ممنون
ببخشید فرصت نکردم بعدش بت ز بزنم

ر ف ی ق سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:28 http://khoneyekhiyali.blogsky.com

باز هم کلمات را زنجیره کردی تا برسی به
تمام ِ خوبی های ِ آقای ِ خوبی ها
وچقدر چشم انتظار ماندیم تا
دوباره از کوه ِ احساس بتابی و
نغمه ی ِ آقای خوبی ها را
با صد فسون به هلهله باز گویی !!
دست مریزاد دختر ِ مهربان ِ نصف ِ جهان

راستی سلام

انگار نخواهی هم چند وقت یکبار کلمه ها بر سر در خانه ی دلت آوار می شوند
تشنه ی باریدن برای آقای خوبی ها...
آنقدر بر در و دیوارم می کوبند تا می شکند و
روانه می شوند...
و من تنها گوشه ای می ایستم و به صفشان می کنم...
فاطمه جمعه ها می نویسه
می دونستین راستی؟

سلام و سلامتی
سلام و سرور
سلام و صداقت
سلام و رفاقت ر ف ی ق همیشه شفیق دیار آسمان بلاگ

مژگان سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 18:30 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/


سلامممممم
نیستی صابخونه!!!

سلاااام مژگان جون

نبودم شرمنده بانو

تنها سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 22:25

یادت ای دوست بخیر
بهترینم خوبی
خبری نیست زتو
دل من میخواهد که بدانی بی تو
دلم اندازه ی دنیا تنگ است
می سپارم همه زندگیت را بخدا

چقدر زیبا

سپاس تنهای عزیز

سپاس

محمدرضا چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:36 http://mamreza.blogsky.com

سلام.
کجایی؟
بعیده که تا الان مشغول پذیرایی از مهمونا باشی.
آخه تو حج رفتی شام ندادای ملت ،کربلا بری که دیگه عمرا

سلام

ببخشید دستم بند بود
وقت و حال نتم نداشتم:دی

چرا اتفاقا
تا همین دیروزم در خدمت بودیم:دی

از کجا می دونی؟:دی

شامم دادیم خوبم دادیم

فاطمه جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 01:25 http://lonely-sea.blogsky.com/

اومدم بگم کوچیک شوماییم آباجی...


بیز بیـــــــــــز

قربونی شوما
فدادون بشیم ما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد