آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

صدای او و باران و خدا...

هواللطیف...


می باری و سهم من از تمام ِ تو تنها صـــداست باران جان!


ماه هاست که سهم من، تنها، صــــدا شده از دوست داشتنی ترین لحظه هایم...

از باران

از او...


و نگاهم خشکیده به عکسی که لبخند دلنواز اوست...

بر من

بر ساعت های مشترکمان و یک دنیا خاطره ی پنهان میان ثانیه هایی که گذشتند...


و ببین که هنوز رگه های امید در قهوه ی تلخ زندگی به جای مانده...


نگاهم مانده در قاب پنجره ای بارانی

برگ های طلا شده و سبزهای رنگ پریده

و رفتن و پر زدن تا جایی که بشود باران را بوسید...


باران جان!

سهم من از تو حالا دیدن شده...

روی پشت بامی که تا خدا فاصله ای نیست...


تمام آسمان در آغوش من

می تابم...

خیس ِ رحمت ِ حق...

و دستانم آفتابگردان ِ نگاه ِ توست...


باران

او

تو

و آنی که دیگر نیست...

و شاید هیچ گاه بود و نبود...


می چرخم و این طرف، او

می تابم و درست آن طرف، آن

کمی به راست، تو

و آن دوردست ها خانه ات که پروانه ی کویش شده بودم...

راستی خانه ات خیس باران شده این روزها؟

ناودان طلایت...

آن گذشته های دور، قریب ِ 10 سال و اندی پیش بود که روزی باران آمد و حجر اسماعیل را بستند...


حالا می گردم و می چرخم و باران هم پا به پای من...


رد پای اشک بر گونه هایم مانده؛

اشک های باران...

و من که تمام ِ زمین را به زمینیان بخشیده ام و شوق ِ آسمان دارم...


پاییز فصل شکفتن غنچه های دعاست بر دستان خاکی مان...

و من

همان بالاها که به آسمان نزدیک تر است دسته دسته بذر دعا می پاشم بر زمین سرد دستان ِ تَـرَم...



کمی آرام تر از همیشه

به زمین باز می گردم و باران همچنان می بارد و دوباره سهم من از باران همچون او می شود...

تنها صدا و صدا و صدا...



هوا عجیب تنهایی نمی طلبد!!!


         http://anhdepblog.com/graphics/rain/images/anhdepblog.com_rain22.gif

نظرات 23 + ارسال نظر
نازی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 00:03

و ببین که هنوز رگه های امید در قهوه ی تلخ زندگی به جای مانده...

و رفتن و پر زدن تا جایی که بشود باران را بوسید....



اینجا هم بارونیه...
از صبح تا الان
تمومم نمیشه....

خوندمت
گریه هم کردم....

دیگه چی بگم...

ببخشید... که باعث شد گریه کنی آجی

بارون...

حس خوبی بود که دیروز قط نمی شد
کاش امروزم بارون بیاد
امروز که روز حضرت بارانه...

سلام

محمدرضا جمعه 1 آذر 1392 ساعت 16:16 http://mamreza.blogsky.com

سلام
و بارانی که حتی اگر او نباشد حتما بوی او را می دهد.
بویی که فقط خودت احساسش می کنی آن هم با تمام وجود...

سلام

بوی او را می دهد...

آره

کسی نمی فهمه ولی...

بارون واسه هر کسی یه بویی می ده

یه بوی منحصر به فرد...

مقداد جمعه 1 آذر 1392 ساعت 16:54 http://northman.blogsky.com

سلام
چه خوبه که این روزا بارونیه و اشکایی که زیر بارون دیده نمیشن. کاش همیشه بارون بیاد..

سلام

خیلی خوبه...
اصلا نمی تونی باور کنی حتی!!!

خوبی مقداد؟
اوضاع بر وفق مراده؟

فاطمه شنبه 2 آذر 1392 ساعت 14:31 http://lonely-sea.blogsky.com/

بالاخره منم اومدم....

خوش اوووومدی

صفا آوردی اصن

فاطمه شنبه 2 آذر 1392 ساعت 14:45 http://lonely-sea.blogsky.com/

بفرمایید اینم شیرینی برای شما فریناز خانوم گلم...

تازشم می دونستی من عاشق توت فرنگی ام؟

گلم واست آوردما با شیرینی مورد علاقت

اینم بووووووووووووووووس بود...

http://s1.picofile.com/file/7877531612/images.jpg

ای جااااااااااااااااان

شیرینی ناپلئونی اصن خیلی دوس می داریما

مررررررررررررررررسی


گلاشم خوشبو إ مث خودت

فاطمه شنبه 2 آذر 1392 ساعت 14:48 http://lonely-sea.blogsky.com/

چقد دلم برای خونت تنگ شده بود...

اینجا همیشه برای من مایه ی آرامش بوده...حتی تموم اون زمان هایی که همیشه ی همیشه تموم پست هاشو تو سکوت می خوندم...
پستی نداری که نخونده باشم...

جدا که یادش بخیر تموم اون لحظه ها...

دل خونمو خودمم واسه تو تنگ شده بود

آره
یادته؟ تولد اینجا رو؟
خوشحال شده بودی که بالاخره یه آدرس برات گذاشتم

اوهوم...

یادشون بخیر...

فاطمه شنبه 2 آذر 1392 ساعت 14:51 http://lonely-sea.blogsky.com/

وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمی دووووونی تو این هوا چشات چه خوش رنگ میشه باز...

چه شعر خوشگلی

نخندی بهما ولی اگه شعرش یه تیکه از یه آهنگه باید بگم که تاحالا گوشش نکردما

اصن حسرت به دلت موند فک کنم یه آهنگو من بشناسم

فاطمه شنبه 2 آذر 1392 ساعت 15:06 http://lonely-sea.blogsky.com/

اوهوم...یه آهنگه...

دقیقا حسرتش که به دلم مونده ولی مطمئن باش یه روزی کل هاردمو بهت میدم و اون وقت مجبورت می کنم که تمومش رو یاد بگیری...

مث زبون فرانسه...

اصا بگو اق ووآق

ای بابا
یعنی یه دوست خنگ داشتنم از کراماته ها
الان ینی من خنگم؟

خب بذار یه هارد بخرم بعد کلشو بم بده خودتم مجبورم کن که گوش بدم چون به خاطر گوشم از هندزفری زیاد استفاده نمی کنم بقیه وقتام گوش نمیدم

واااااااااااااااای
چه بساطی بودا

اق وق واق ووق

فاطمه شنبه 2 آذر 1392 ساعت 15:08 http://lonely-sea.blogsky.com/

اوووووم خیلی هم خووووب یادمه...

تازه اومده بودیم این خونمون و هنوز نت درست حسابی نداشتیم...
حتی یادمه با سیستم خودمم نبودم...با سیستم داداشم بودم که نظرتو دیدم....


89 تا الان...

منم پیر شدما
ماشالله سنم از همه بیشتره

ماشالله بزن به تخته زود تند سریع
حتی می تونی به مغز بعضیام بزنیا

إ اونموقه تازه اومده بودین این خونه؟ چه باحال

فاطمه شنبه 2 آذر 1392 ساعت 15:46 http://lonely-sea.blogsky.com/

چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه !
چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه !
چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها اینقدر تنگ باشه !

اینارو خسرو شکیبایی تو خانه ی سبز میگفت

چه معنی داره اصن...

راس می گه خسرو شکیباییا
ولی خب یه مرد وقتی آسون بگیره زندگی قشنگ تر می شه
خسرو شکیبایی یم یه مرد بود و اختیاراتش دست خودش بود
مث منوتو نبود که...

مرتضی شنبه 2 آذر 1392 ساعت 18:11

سلام من از شهر باران به شما
خوبی فرینازجون؟
من که خوب خوبم

هوا عجیب تنهایی نمی طلبد...
خداروشکر که من تو این روزا بارونی تنها نبودم ...
و من بودم و او و یک چتــر و یه عالمه خیابان هایی که قدم های ما را کم داشت! (چترش بسته بودا)
باران ناز می خرد ، تو نیاز کن
این دو روزه بارونو بیشتر حس کردم و دوست داشتم عاشقانه های آسمون رو که دونه دونه می بارید!
خوشحالم که بارون داشتین و لبریزش شدی!
هر چند گفتی سهم تواز باران فقط صداش بود
چرا خوب نذاشتی احساست کنه؟ بخاطر آلودگی هوا؟؟
امیدوارم لحظه لحظه های زندگیت سرشار از بارون و یاس و رحمت خدا باشه!
راستی فاطمه در محاسباتش اشتباه کرده ها
چهار اردیبهشت 66
خوب من از همه بزرگترم(تو دخترا منظورم بود)
در پناه خدای باران

مژگان اسمت شده مرتضی چرا؟؟؟

مژگان شنبه 2 آذر 1392 ساعت 18:13 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

سلام من از شهر باران به شما
خوبی فرینازجون؟
من که خوب خوبم

هوا عجیب تنهایی نمی طلبد...
خداروشکر که من تو این روزا بارونی تنها نبودم ...
و من بودم و او و یک چتــر و یه عالمه خیابان هایی که قدم های ما را کم داشت! (چترش بسته بودا)
باران ناز می خرد ، تو نیاز کن
این دو روزه بارونو بیشتر حس کردم و دوست داشتم عاشقانه های آسمون رو که دونه دونه می بارید!
خوشحالم که بارون داشتین و لبریزش شدی!
هر چند گفتی سهم تواز باران فقط صداش بود
چرا خوب نذاشتی احساست کنه؟ بخاطر آلودگی هوا؟؟
امیدوارم لحظه لحظه های زندگیت سرشار از بارون و یاس و رحمت خدا باشه!
راستی فاطمه در محاسباتش اشتباه کرده ها
چهار اردیبهشت 66
خوب من از همه بزرگترم(تو دخترا منظورم بود)
در پناه خدای باران

سلام
مرسی
خدا رو شکر


بازم خدا رو شکر

بله فقط صداش... هر چند رفتم زیرش و مریضیم تشدید شد ولی خب... نمی شه ازش گذشت

ممنون

66؟
خب پس بزرگتری دیگه:دی
عروس خانومم که هستی

مژگان شنبه 2 آذر 1392 ساعت 18:18 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

وایییییییییییییی قبلیه من بودما
یادم نبود که اسم مرتضی سیو شدس ، قبل اینتر فهمیدم
از سیستمش استفاده میکنم ...

دوست داشتی این دو تا رو پاک کن فرینازی

بعله

حذف نمی کنم که دفه ذوق این روزات اینجا ثبت بشه

اینقد ذوق داره اسمو یادش رفته عوض کنه

زشته ها
اونوخ می گن چه عروس هولیه ها

مژگان شنبه 2 آذر 1392 ساعت 18:20 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

تازشم شکلکاش بار دوم جا موند

چیشد نظراتم امروز

آره دیگه
واسه همینم حذف نکردم بالاییو خوندم با شکلکای پایینی

واقعا آش شله قلمکار شد اصن

مقداد یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 02:10 http://northman.blogsky.com

فعلا که مجردی بر وفق مراده

مجردی؟؟؟

مقداد خوبی؟؟؟

یک سبد سیب یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 14:18 http://yeksabadsib.blog.ir

فوق العاده بود فریناز

سلام فریناز عزیز

خوبی؟

مرسی لیلیا

سلام

ممنون تو خوبی؟

نازنین یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 21:58

هوا خیلی سرد شده!
انقدر که وقتی میرم بیرون توی خودم مچاله میشم
یه وقتایی بارونم میاد

چقدر این سرما خوبه!!
پاییز که بره دلتنگش میشم..

آره اصن وحشتناکا

مخصوصا اینجا که شهرستانای اطرافش برف میاد و خود شهر اصفهان فقط سوزای استخون سوزشو داره...

من که همش مریضم
الان تو این دو هفته سه بار خودم فقط رفتم دکتر...

تا دو سه سال پیش خیلی دوسش داشتم ولی الان که مریض می شم هیچی نمی فهمم ازش اصن

ولی می دونی چیه؟
پاییز خیلیییی قشنگه
اینجام که پره درخته اصن آدم مست می شه هاااا

سرما رو با بارون و برفش دوس دارم که خب اینجا چند ساله برف ندیدم من

نازنین یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 22:09

خب نظر من حذف شد که : (

نظرتو گذاشتم چون خیلی خیلی اول شدی

یعنی اصن موندما! تا اومدم نظراتشو غیرفعال کنم دیدم جل الخالق! نظر دارم

نظرت هست الان

نازنین یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 22:11

تولدش خیلی مبارک

قدیما شبِ تولد دوست نداشتیا

اوهوم مبارک باشه
هرچند نیست...

واللا داستانشو حالا می گم برات تو جواب نظر قبلیت

نگین دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 17:12 http://www.zem-zeme.blogsky.com

اینجا رو خونده بودم همون روز ولی نشد کامنت بذارم.
خیلی هم دوسِش داشتم متنتو..

متن منم تو رو دوس داره تازشم

چقد خوبه کلا فقط شکلک نذاشتیا

معصومه دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 18:54

. زمانی شعر می گفتم برای غربت باران
ولی حالا خودم تنهاترم
تنهاتر از باران . . .
بُزُرگ تَر که می شوی
غُصِه هآیَت زُود تَر اَز خُودَت قَد می کِشَند...
لَبخَندَت رآ دَر آلبُوم کودکی اَت جآ می گذاری ...
نآخوآستِه وآرِد دُنیآی لَبخَند هآی مَصنوعـی مـی شَوی...
شآیَد بُزُرگ شُدن آن چیزی نَبود
کِه مَن اِنتِظآرَش رآ مـی کِشیدم.
-------------------------------------------------------------------
چقدر گاهی دوش آب ِ گرم خوب است .
چقدر گاهی میچسبد این بی خبری از دنیا ؛
وقتی زیر دوش فقط صدای شر شر آب می آید و
مجبوری چشم هایت را زیر ِ دوش روی همه چی ببندی
و به هیچ چیز جز لذتِ ریختن ِ آب ِ گرم روی کمرت فکر نکنی
بعد هم بخاری که همه جا را فرا گرفته ؛
مقدمه ای باشد برای روبرو نشدن ِ ناگهانیت با دنیایی که چند دقیقه تنهایش گذاشتی .......
از پشت بخار ها کم کم دنیای بیرونت را ببینی و پا بگذاری درونش .
آآآ هههه که چه لذتی !
همین

ولی حالا خودم تنهاترم...
تنهاتر از باران...

چقد خوب بود...
مرسی معصومه

---------------

چقدر گاهی
راست گفته
زیر دوش بودن
یه سالی هست آب گرم گرمم دوس دارم، چون حمام پره بخار می شه آدم دوس داره تو هاله فرو بره:دی

زندگی با آدم کارایی می کنه که به مرور هرچیو دوس نداشته دوس داشته باشه و شاید حتی هرچیو دوس داشته دیگه کمتر دوس داشته باشه

مرسی معصومه

معصومه دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 18:55

متولد چ ماهی هستی فریناز عزیز؟

بهمن
دقیق ترش می شه 29 بهمن 68

تو چی بانو؟

مقداد دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 22:58 http://northman.blogsky.com

فعلا مجردی سیر میکنیم، دوریم

خب درست بگو
ترسیدما!
لوس

ایشالله عروسیی و شام و اینا

شام باید بهمون بدیا
گفته باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد