آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

آخرین تیر....

هواللطیف...


بنویس!

از چه؟

گاهی سکوت تو نه فریاد! که کم کم بی صداترین پژواک عالم می شود و حتی واژه ها و احساس زنانگی ناب درونت نیز تو را به دست سرنوشت می سپارند و می روند...

رسالت کلمه ها هم زمان و مکانی خاص را می طلبد که دست من و تو نیست...

هر کلمه رسول ِ عمیق ترین ناگفته های مانده در دلی تنهاست... و شاید هم تنها، نه!

دلی که دل باشد...

آری

دلی که دل مانده باشد...


بنویس!

از چه؟

از همان سکوت پیوسته ای که ماضی و مضارع استمراری لحظه های تو شده...

از سکوت...

سکوت را باید دید 

در تمام این روزها باید در چشمانش خواند... چشمانی که حالا چند روزیست به بهانه ی مریضی سختی که گرفته بی فروغ ترین چشمان دنیا شده اند...

چشم ها هم می میرند...

و من که در آینه گاهی از تلزّی شان می لرزم و آرام آرام...

آری

آذر خوب من! 

هر چند روزهای آخرت در بستر بیماری گذشت و سکوت محض شده بودم، هر چند سخت ترین روزها را گذراندم و هنوز هم تمام نشده، و هرچند این روزها را ساعت به ساعت و ثانیه به ثانیه می گذرانم اما هنوز هم یکی از هزار ماه دوست داشتنی منی...

و امروز که می روی و نه یک ماه که یک فصل را صلانه صلانه بر دوش می کشی و بار و بنه بر می بندی، آمده ام تا خاطره های خوب آذری که آذر را برایم آذر کرد را پس بگیرم و تمام این روزهای بد شده را به تو بسپارم تا دور شوی... ببری همان سرزمینی که هیچ کس نیست...

شاید زمستان ِ عریان ِ من، باوفاتر از زیباترین و گرمترین و عاشقانه ترین فصل های سال باشد...


آخر زمستان با من ِ زمستانی، سر ِ دوستی دارد...


هرچند سپیدی اش سال هاست از آسمان بالای سرم رخت بر بسته اما خدا را چه دیدی....


شاید...

آخرین تیر در تاریکی این روزها باشد...


http://www.shamag.ir/i/attachments/1/1356165949751206_large.jpg


رگبار1: از آن مریضی های سختی که سالی یکبار را میهمان تمام وجود من می شوند...

این سوز ِ بی برف و باران، کار دستمان می دهد...

از آن کارهای کارستان!!!



رگبار2: در این روزهای جامانده از زائران کرب و بلا، شب و روزم یلداست... 


یلدای امسال... کمی، به قدر دل هایی که تمام این دو ماه را به ماتم نشستند، مراعات کنیم...

مراعات حال دل خاتون کرب و بلا و سجاد ِخیمه ها که پس از عاشورا شب و روزشان یلدا شد...



کلیپ پیاده روی تا سرزمین عشق...


نظرات 7 + ارسال نظر
امیرحسین شنبه 30 آذر 1392 ساعت 13:50

تو خوشگلترین، خوش تیپ ترین و با کلاس ترین آدم روی زمینی...
اینم از هندونه ی شب یلدا که زیر بغلت گذاشتم


من چی چی میگم این چی چی میگه

فاطمه شنبه 30 آذر 1392 ساعت 14:52

نوشتى؟

از سکوت مبهم تمام این لحظات یخ زده
از تمام سکوت و سردى پاییزى که پاییز تر تمام عمرت گذشت...
و از رسالت تمام کلمات ناگفته ى دلى که هنوز دل است و مى خواهد که دل بماند....


نوشتى؟
از تمام آذرى که امسال خزان زده تر از همیشه برایت گذشت
از تمام روزهاى سردى که در خود پىچیدى و رگبار آرامشت دیگر خیلى کمتر شاهد تمام شور و شیطنت هایت بود...
از تمام لحظاتى که در خودت فرو رفتى و نباریدى بر تمام صفحه ى هاى اینجا...

اما یادت بماند که دختر نجیب زنده رود همیشه مى بارد...همیشه رحمت است....

خدا را چه دیدى
شاید این زمستان مثل خودت نجیب شد و پر از گرما...

دلت تا همیشه گرم باد دختر نجیب زنده رود....

چه جواب قشنگی...
چه کامنت قشنگی

چه لقب قشنگی
چه واژه های قشنگی

اصن چه فاطمه ی قشنگی

مرررررررررررررررررررسی
اینقد خوبه که می خونم و نگا می کنم

فاطمه شنبه 30 آذر 1392 ساعت 14:56

دختر نجیب زنده رود قصه ى ما از دل زمستان است که پا به این زمین خاکى گذاشته است

ولى هنوز که هنوز است مثل آسمان نجیب است و مثل ماه در آسمان مى درخشد و رهاست...

رهایى سهم توست دختر نجیب زنده رود...

دختر نجیب زنده رود...
چقد قشنگ...

نجیب
نجابت
لقب قشنگیه
کاش واقعا باشم...

رهایی...

اما از یه لحاظی که خودتم می دونی عجیب دربندم و رها نیستم...

فاطمه شنبه 30 آذر 1392 ساعت 14:57

کلا خودم این اسمو برات گذاشتما
بهتم خعلى میاد


دختر نجیب زنده رود

مرررررررررررسی ماهی کوشولو

دختر نجیبو نمی دونم
ولی زنده رود الان مرده روده ها

نگین شنبه 30 آذر 1392 ساعت 20:50

امیدوارم الان خوب ِ خوب شده باشی..

و یلدای امسال..

مثل همه ی یلداهایی که یلدا نبودن میگذره..
فرقی نداره اربعین تو راه باشه یا نه..
یلدای من که مثل ِ همیشه ست..
سوت ُ کور :)

نشدم متاسفانه هنوز:دی

در بستر بیماری می غلتیم همچنان:دی

یلدای امسال عجیب غریبه...
غریب...

چرا؟ هر سالم نمی رفتین خونه مادربزرگی جایی؟

نگین یکشنبه 1 دی 1392 ساعت 01:42

اِِاِ خوشبختانه این کامنت رو در لحظات آخر ارسال زدم رسییید!

خعلی دوست داشت که اومد وبلاگت

اون گله کو پس؟؟

لاله الل...

خدااااا رو شکر

قسمت بود دیگه کارا خدا رو می بینی؟

آروم باش الان خون خودتو کثیف نکن
اصن اینم گل

نازنین یکشنبه 1 دی 1392 ساعت 23:23

زمستون هم اومد
فصل مشترکِ ما ..

حالِت بهتره؟
راستش از یلدا هیچ خاطره ای ندارم!
چه خوبَن این خاطره ها ...

فصل مشترک ِ ما...

اوهوم بالاخره ترشیف فرما شدنشون

مرسی یه کم بهترم ولی خوب نشدم هنوز

تو دیگه چرا؟
تو که خواهربرادرات و بچه هاشون بیان دیگه خودش یلدا میشه که

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد