آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

مرده ام شاید!

هواللطیف...


می خواند و می روم به دردهای نهان...



"جان می لرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد...

ماهم به زیر خاک و دلم در این ظلمت زمان است...."



می خواند و سوزَش جان ِ بی جان شده ی این روزهایم را به آتش می کشد...



آن طرف تر از این جا برای خودشان می بُرند و می دوزند و من تنها بر تن می کنم تقدیری که برای روزهایم سنگین بود


رقاصه ی سرنوشتی شده ام که مرا به سرزمین های گمنام هستی سوق می دهد و هر روز سازی تازه می نوازد و مرا در سردرگمی غریبی می پیچاند...


خسته ام


از تمام جنگیدن ها...

از تمام چرخیدن ها...


او که باید، رفت، پس چه باک! سبز و سرخ و سپید و سیاه و هر چه که هست...


من تنها تنپوش تقدیر شده ام...


کسی آن طرف تر از اینجا می بُرد و می دوزد و حالا به تسلیم رسیده ام...


به بی تفاوتی نوشکفته بر بستره ی احساسم...



و تمام اتفاقات پیش رویم سنارییوی از پیش نوشته ایست که من تنها بازیگر نقش اول آنم...




"ای باران...

از غصه ام آگاهی...


بزن نم به خاکش ز اشکم نپرسد چرا تنهایی..."




http://www.furrytalk.com/wp-content/uploads/2011/03/3.gif



*بنفش نوشته ها از آهنگ ای باران علیرضا قربانی ست.

(آهنگ وبلاگ)