آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

امید

هواللطیف...


ریتم تند زمان به کندی قدم های من نیست

پر پروازی باید تا راه آسمان گرفت، پر زد و رفت...


فرق هست میان دیدن بهار و باور داشتنش

و حتی بهاری گشتن و به رنگ و بوی بهار زیستن!


چشم هام نظاره گر دومین شکوفه باران درخت های آشنا ست

و آن ها سمیع میان من و حرف های پنهانی ام با خدا


به برگ و بار نشسته اند و نوبرانه هایی سبز از شاخسارهاشان آویزان

و حال چند شب و روز یک بار قد کشیدنشان را در دیدگانم ثبت می کنم و رازهایم با خدا بسیار...


ستاره تک امید کوچک درخشنده میان سیاهی هاست

و ماه ایمان محض به خدای بیکران هستی


غروب سرخ و زرد و بنفش ارغوانی جمعه ها تداعی تداوم انتظاری ست بی وصال

و من که تکه ابرهای منعکس شده به انعکاس ارغوانی غروبم


شاید از سپیده تا غروب ارمغان ارغوانی رنگ انتظار به وصال ننشیند

شاید از بهار تا پاییز شاخسارهامان برگ و بار و شکوفه ندهند

شاید از شب تا سحر هلال نو پای ماه میان سیاهی محض آسمان گم شود


اما در بطن هر انتظاری، وصالی هست

در بطن هر شاخه ی خشکیده ای، بار و برگ و شکوفه ای

و در بطن هر شب سیاهی، لشکری از ماه نهفته است


نبودن، انکار ِ نتوانستن نیست!


خدایی هست که داشتنش جبران تمام نداشته هاست

او که اگر بخواهد، می شود و اگر نخواهد، نه!


بخوان به نام خدایی که علیم است و قدیر

حکیم است و غفور

سمیع است و بصیر

رحمان است و رحیم...


پروردگارا

امیدم به رحمت توست...




رگبار1: وقت هایی که مریض می شویم سلامتی بیشتر از همیشه برایمان دست نیافتنی می شود...

رگبار2: دندان پزشکی برای من مساوی ست با دیو عظیم جثه ی قصه های بچگی هایم...


نظرات 13 + ارسال نظر
طهورا سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 09:48

یعنی این همه راز و نیاز برای رفتن به دندانپزشکی ست؟!!

واااای عمه جون چقدر قشنگ تعبیر کردینا

بی ربط هم نیس

فاطمه سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 10:09 http://lonely-sea.blogsky.com/

راس می گنا این همه نوشتی تش می گی میرم دندون پزشکی!!!

زشته دختر

تازشم اصا منو بگو که فردا این موقع کجااام

آخ آخ

دیدی می گن آمد به سرم از آنچه می ترسیدم...حکایت فردای منه

گفتم یه پی نوشته ولی انگار همه پی نوشتو خوندن فقط

قصدم این نبود ولی

الان فردایی که گفتی دیروز بوده و خدا رو شکر که همه چی تموم شد

حالام حسابی مراقب باش که دیگه به سرت نیادا

فاطمه سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 10:12 http://lonely-sea.blogsky.com/

ایشالله همیشه به بار نشستن شکوفه هاش رو شاهد باشی ولی نه با حال ِ امسال...نه با حال ِ پارسال...

ایشالله همیشه شاهدش باشی مشابه حالی که ی بار تابستون اونجا داشتی...
یه حالی هزار برابر بهتر از اون روز...

درختا همیشه شاهدای زنده ان... تو که خودت ی شاهد زنده ی کوشولو داری تو اتاقت... راستی حالش خوبه؟

شاهدای زنده ِ ساکت رو دست کم نگیر... همون درختا از هر شاهدی شاهد ترن...

حتی ماهیای اتاق من...

اینارو هیچ وقت دست کم نگیر... درست وقتی فکرشو نمی کنی اینارو خوب می فهمی

اصنااااا زدی به خااااال!!!
ینی فقط بلند گفتم ای جاااااااانم

دقیقا فهمیدم کدوم روزو گفتیا
ینی کل زندگیم هر روزش شبیه اون روز بود غمی نداشتم دیگه...

شاهدای زنده... اوهوم سلام میرسونه:دی دستبوسم هس:دی

راستی ماهی جدیداتو عکساشونو بذار تو وبت

آره اتفاقا امروز رفته بودم کتابخونه مرکزی بعد یه آکواریوم بزرگ داره و توش ماهی ین بعد تا نوبتم بشه نشسه بودم به ماهیا نگا می کردم از اون نارنجی های شبیه مال تو رو هم داشت، داشتم فکر می کردم شاهدای زنده ن اینا...چیزی که همیشه می گی
بعد فکر کردم چقد باحاله مثلا شب تو اتاقت یه موجود زنده دیگه م باشه
کلا زندگی گاهی عجیبه
اونوقتایی که به بطنش فکر کنی

فاطمه سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 10:15 http://lonely-sea.blogsky.com/

بابت امروز هم نترس...

به خدا توکل کن... تا اومد شروع کنه آیت الکرسی بخون...و فکر کن تو طول مدت...

آقا من دندون پزشکی می رم فرصت می شه کلی فکر کنم...باور کن...چون بی حسه...تو که حسی نداری...
خلاصه بشین با دل فرصت فک کن...

نترس فریناز خانومم...فریناز شیییییییییییییره
شییییییییییییییییییییییییییره

خدا هست باهات...
سپردمت دست خودش

نگاااااااااااا من اینجام

شیییییییییییییییییییییییره فریناز

واقعا خدا رو شکرا
ینی داشتم آیه الکرسی می خوندم اون موقه بعد هی دکتر می گف دهنتو باز کن هی من می خوندم خندش گرفته بود

کلی نذر و نیاز کردم بشینم اداشون کنم

اصن دوتا دست با دستکش تو حلقت باشن می تونی فک کنی آخه؟ جل الخالق
من از اول تا آخر فقط منتظر آمپول دیویه بودم که آخرشم نزد گف پاشو

شییییییییییییر پاکتی

ر ف ی ق سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 11:54 http://khoneyekhiyali.blogsky.com

خواندم به نام ِ خدایی که علیم است و قدیر و
جمعه ها را تداوم ِ انتظار قرار داد
و خواندم به نام ِ خدایی که حکیم است و غفور
و در بطن ِ هر انتظاری ، وصال قرار داد
و خواندم به نام ِ خدایی که سمیع است و بصیر و
فرق گذاشت میان ِ دیدن ها و باور داشتن ها !!
و خواندم به نام ِ خدایی که رحمان است و رحیم
ودر بطن ِ هر شب ِ سیاه!!
لشکری از ماه قرار داد !!
سلام بر بانوی ِمهر و ماه
خواندم و می خواهم از شما بپرسم !؟
آیا خوب خواندم ؟
راستی من ِ دلتنگ ِ احساسی !!
همیشه دلتنگ ِ دقایق ِ ناب ِ احساس تان هستم ...

خوب ِ خوب ِ خوب!
سلام بر شما و درود بر دل ِتنگ شده ی مملو از احساستان
انگار که طوفانی آمده باشد و جمله ها حالا سر جایشان قرار بگیرند
سپاس عمق ِ خواندنتان را که مرا همیشه به وجد می آورد و سرور...

ر ف ی ق سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 11:59 http://khoneyekhiyali.blogsky.com

دندون پزشکی !!!
واه و واه و واه
روحِتون شاد

ایشالله همیشه از دندون پزشکی مصون باشید و گذرتون به اون نواحی دیوی نخوره
مگه مُردم آیا؟

نازی سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 14:26

ایشالا امیدت نا امید نشه هیچ وقت

دندون پزشکی
مو بر انداممان راست می شود

ممنون به همچنین
ینی اصن نمی دونی آجی با سلام صلوات رفتما

محمدرضا چهارشنبه 27 فروردین 1393 ساعت 19:49

سلام
آخه یکی نیست بگه مجبور بودی تو عید این همه گز و پولکی و آجیل و شیرینی و پشمک و تخمه و شوکولات و پسته و وکلا هرچی خوردنی تو مهمونیهای عید پخش کردن رو بخوری (البته مهمونی هایی که رفتی )اونم طوری که فکت درد بگیره ولی سیر نشی از خوردن!
خوب معلومه بعدش دندونات درد میگیرن دیگه.
جالبترش اینجاست که از پسته هایی که از ترس تو دهنشون بسته بوده هم نگذشتی و با دندون مبارک شکستیشون .
نکن این کارا رو خوب نیست.
حالا درد دندون و ترس دندون پزشکی به کنار مصیبت اصلی کجاست ؟اگه گفتی؟
آفرین...
موقع چرتکه انداختن حساب دندون پزشکی که همه دردهای عالم میاد سراغت
بس که هم گرونه لامصب
تو هم که اصفهانی و اینا
ان شا الله که سلامت باشی و بیشتر مراقب دندونات

سلام
آی آی آی
باورت نمی شه چند ساله اینا درد می کنن دیگه واقعا امانمون رو برید
نه بابا تو این گرونی اصن آجیل و شیرینی و پشمک و تخمه و شوکولات و پسسسسته!!!! و کلا هر چی خوردنی کجا بود آخه!

اصن بچه بودم یکی از تفریحاتم همین پسه شکسته ها بودنا منتها با چکش یا گوش کوب برو کنار دم دست نباشی

آی آی گفتی
ینی تو به تموم درد یه اصفهانی پی بردی الان
واقعا باورم نمی شه یه پی نوشتو اینقدر عمقشو فهمیده باشی
اصن چشمام چارتا شدا وقتی مبلغو گفت! دیگه آدم میره دندون پزشکی یم باکلاس می شه میاد با این قیمتا

فاطمه چهارشنبه 27 فروردین 1393 ساعت 21:43 http://lonely-sea.blogsky.com/

برای اولین بار با نظر این بالایی موافقم...

آقا عجیب گرونه...
سره هم بیس دقه هم کارشون طول نمی کشه...

دقیقه ای حساب می کنن فک کنم

آره بالاخره یکی از دردهای مشترک هر اصفهانی رو در وهله اول بیان کرد

واللا من نمی فمم اصن مگه چیکار می کنن

مژگان پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 02:15 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

سلام
منم باید برم ولی هی امروز و فردا میکنم
از گرونیش که نگو
.
.
.
راز و نیازت قشنگ بود , حس خوبی داشت توش
یه جور شکر بود , اصلا پستش امید بود دیگه !
آرزو هم داشت
آمین هم داشت!
آمین ...

سلام
منم هی امروز فردا فردا امروز می کردم تا دیگه رفتم دکتر

آره خدایی خیلی هزینه هاش بالاس

ممنون آره دیگه امید بود

مریم پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 12:41 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

وااااااااااااای... دندونپزشکی برای من مساویست با شکنجه گاه...
به قول خدوتون اینقدر گرونه که از خیرش میگذریم تا اینقدر بپوسه که مجبور بشیم بریم بکشیمیش

خب همون دیو بچگی یای من می شه

الان دارم به این نتیجه می رسم که تو و فاطمه و مژگان و محمدرضا خسیس تره اصفهانی یا یین که

آره خب اصن نگا باکلاس شدم رفتم دندون پزشکی

نازنین جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 22:52

من اتفاقا دوست دارم دندونپزشکی
ینی دکترمُ دوست داشتم واسه همین به دندونُ دندونپزشکی علاقه مند شدم :دی
تا حالام فقط سه تا دندون عصب کشی کردم!

نگران نباش انشالله تو هم علاقه مند میشی ؛ )

یاد اون روز تو حرم افتادم که چی بم گفتی

پس علاقه به دکترش بوده

خوشبختانه به عصب نرسیده بود و واقعا مسرور گشتیم

عمراااااااا

حمید شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 12:11

یَوْمًا لَا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًا وَلَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ یُنْصَرُونَ

وَاتَّقُواْ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد