آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

یا رئوف ُ یا رحیم...

هواللطیف...


گاهی پشت سر هم می شوند،

اتفاق ها

وعده ها

زیارت ها

حتی پست ها

نوشتن ها

گفتن ها


غروب جمعه ای که گذشت را هم نمی شود ننوشت!

تابستانی که در حال اتمام است خاطراتش و روزهایش هیچ کدام اینجا ثبت نشدند! شاید به خاطر تصمیم سختی بود که روزی باید می گرفتم! و یا کم حرف شدن خودم و عادت کردم کم کم به خیلی چیزها!

هر چه بود تمام شد، بیهوده گذشت و این بیهودگی روزی برایم گران تمام خواهد شد... می دانم...

اما مولودی دیروز را نمی شد ننوشت

و یا جمعه ای که گذشت و منشا آن از پنج شنبه بود شاید و یکی دیگر از جلساتی که خطبه ی غدیر را می خواندیم و فراز هشتمی که انگار تمام زندگی من شده حرف هایش... و شبی که باعث رفع کدورتی شد، و گاه چقدر خوب است که غرور را درلحظه کنار بگذاریم و بگوییم ببخشید...

شاید از همان ببخشید بود که غروب جمعه ام را در کنار سیدمحمد به شب رساندم و آن هم ساعاتی تنها!!

و زنی که می گفت خدا را به نام رئوف و رحیم بخوانش... زیاد هم بخوان ...

و فردای آن روز که شب میلاد امام رضا بود و حتی یادم رفته بود امام رضا را رئوف می دانند و مجری های تلویزیون می گفتند و برایم عجیب بود یک کلمه در دو روز اینقدر برایم تکرار شود آن هم از جانب کسانی که حتی نمی شناختمشان...


از رئوفیت امام رضایم به مولودی دیروز رسیدم و در تناقضی عجیب و غریب مانده ام که چرا دعاهایم، به رئوف ِمطلق نمی رسند...

و یا می رسند و

به حکمتش، بی جواب مانده اند...



به قول خانم دیروزی که می گفت به امامت اعتماد داشته باش...

و من که شب و روز به خودم می گویم:


فریناز به خدایت،

به امام زمانت،

اعتماد داشته باش...

ایمان داشته باش...

و راضی باش...

رضایت داشته باش

آرام باش

خاضع باش

فروتن باش

خاشع باش


اصلا فریناز!

خوب باش

عاشق خدایت باش


و بگو


هر چه از عشق رسد نکوست...


http://8pic.ir/images/z13m331px2qdpcgkcdbk.jpg