آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد

هواللطیف...


از آن زمان های دور و دیر، شاید سال ها می گذرد، و من حتی همانی باشم که نیستم! لااقل اطراف و اطرافیانم مُهر تایید هر روزه ی بودن منند که هستم و روز دیگری و صبح دیگری و اتفاقات ندانسته ی دیگری و زندگی روی یک ریتم سینوسی بالا و پایین بدون اوج بدون فرود در جریان است!


باور کن زمانی شاید از تمام چیزهایی که تو را به اوج، به فرود می رساند فاصله می گیری و روی یک نوار یکنواخت سُر می خوری


هیجان ها عمر شکوفه های بهارنارنجند که خیلی زود پرپر می شوند و خیلی هاشان حتی بهارنارنج نمی شوند


شادی ها برگ های سبز تابستانند که چه بخواهند یا نخواهند زرد خواهند شد، خواهند ریخت، و خواهند مرد


غم ها و ناراحتی ها هم !!!


این سه علامتِ تعجب، گواه ِ اتفاقاتی ست که به حبس ابد محکومند!


نه! اینجا که جای گفتنشان نیست، رگبارآرامشی اگر بود....

شاید اما اینجا هنوز برایم آرامش پنهانی ست که غریبه ی روزگارم شده


اما

باید عادت کرد

باید حتی گاهی به کوچ کردن و رفتن هم عادت نمود...



دوست داشتم جمعه هایم را ادامه دهم اما نشد! باور کن خواستم و نشد!


دوست داشتم ادامه ی حرفهایم از آن سه علامت تعجب را هم ادامه دهم، اما باز هم باور کن که نشد!!!




دلم می خواهد بروم یک جای دوووور


و رفته ام شاید...


پیدایم کن!!!!!



+ زمانی که حالم خوب شد و به روزهای زندگی ، نه زنده گی ام ، بازگشتم، بازخواهم گشت، دوباره خواهم نوشت، دوباره آرامش را به لحظه هایم دعوت خواهم کرد، دوباره با هم جشن خواهیم گرفت، دوباره خواهم خندید، دوباره دلم از خندیدن دردخواهد گرفت و چشمانم به اشک شوق خواهند نشست. دوباره در دلم حدیث عشق می سرایم و سرمست مست مست در لحظه های زیستنم نفس خواهم کشید...



راستی کاش تمام این هایی که حالا می خوانم و می فهمم و میدانم را، چند سال قبل تر، دانسته بودم و خوانده بودم و فهمیده بودم



خیلی ها به ندانسته های ما مدیونند


باور کن



و چقدددددددددددر این روزها سهراب را می فهمم!!!



من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد...


باور کن می گیرد

که می بینم

دختر بالغ همسایه

پای کمیاب ترین نارون روی زمین

فقــــــه می خواند!!!!




"باید امشب بروم!
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی،
عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه‎ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

من به اندازه‎ی یک ابر دلم می‎گیرد
وقتی از پنجره می‎بینم حوری
-دختر بالغ همسایه-
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه می‎خواند
...



باید امشب بروم!
باید امشب چمدانی را
که به اندازه‎ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی‎واژه که همواره مرا می‎خواند..."



http://linkzan.ir/wp-content/uploads/2012/10/kii.jpg


تولد نوشت:


سهبای نازنینم


نرگس خوب و مهربان این دیار


تولـــــدتان مبااااااااااارک باد


ببخشاید بر من اگر دستانم خالی اند و زبانم لال


برایتان سبد سبد سیب سرخ آرامش و خوشبختی و نشاط و سرزندگی می خواهم

از او که از ما به ما نزدیک تر است...

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم شنبه 20 دی 1393 ساعت 14:08

دلِ من گاه به گاه
قد یک ابر هم که شده میگیرید
می گرید...
دل من دیر زمانیست که دگر دل نیست
قفس خاطره هاست
"هویجوری فی البداهه"

سلام فریناز عزیزم
فدات بشم الهی که اینقدر آرامش پنهان تو دلت داری...
که نمیدونم چقدر و اندی بغش تو گلو داری
ایشالله هر چی زودتر آرامشت رو به دست بیاری اونجوری که خودت میخوای

تولدت نازنین سهبای بلاگستان هم مبارکا باشه

سلام مریمی جونم

فی البداهه هاتم قشنگن عروس خانوم

قفس خاطره هاست...

برام دعا کن مریم گلی
از اون دعا خوشگلاها

ممنون ایشالله


تولدشون که یه عالمه مبارکا باشه

مقداد شنبه 20 دی 1393 ساعت 21:44

باز دی و بهمن رسید و اینجا شد پُرِ تبریک تولد، انگار بیشتر آدما نیمه دوم سال به دنیا اومدن

آرهههه

تو دی و بهمن گووووله شدیم کلاااا:)))))

نگین شنبه 20 دی 1393 ساعت 22:36

پس جبر روزگار تو رو هم مجبور به رفتن کرد..

میری برو اما بدون باید برگردی!
این باید واقعا بایده..

روز و روزگارت خوش عزیزم...

+ سلام

من اما جبارترم:دی

تولد روز عادی نیست زیبا:)


واقعا دلم نیومد نیام اونم زمانی که تولد مهرناز و نازنین و مامانم و سهبا پیش رو بود


مرسی نگین:*

دعا کن برام

فعلا بی خیال خودم می نویسم:دی


سلام بر تو:))

hasrat be del سه‌شنبه 23 دی 1393 ساعت 01:16

امیدوارم رگبار ارامش در جریان زندگی تون بباره..
+ زود برگردید .

ممنون حسرت به دل عزیز

دی ماه پره تولدیم

دلم نیومد نیام:)

مژگــان یکشنبه 5 بهمن 1393 ساعت 17:36 ttp://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

با روزهای شلوغی که پشت سر گذاشتم میتونم نبودنمو توجیه کنم!
تولدشون مبارک باشه همیشه

عیب نداره عزیزم

پیش میاد واسه همه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد