آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

خط ِ سرخ ِ یادها

هواللطیف...


از دست چین ِ لاله های شوق پنهانم

بصیرتی دیگر باید، تا نطفه ی حیاتم، به بار نشیند


به تبسم کوچه های پر خاطره نزدیکم

و قهوه ی تلخ زمان را، ناگزیر سر می کشم


پیچش زمان، انحنای سرنوشت، و شگفتی تقدیر

مرا از من به نه من رسانده!

کسی در گوشم زمزمه می کند:

این نه منم من، نه من منم من!


کجاست شور جوانی؟

شوق ِ شیدایی؟

شمیم ِ آشنایی؟

شکوه ِ چشم های متلاقی؟


اینجا به کویر رسیده!!!


کجاست شراره های شکوه ِ گل سرخ لبان ِ یک تو!

و کو تمام ِ صلابت و استواری و اعتماد ِ یک شانه ی یک او!



شاخه ها، برایم تداعی امنیت روزهای عاشقی اند

جوانه زده اند

و مرا به یاد مهربانی آفتاب می برند

مرا در امواج ِ روزهایی که می خندیدم غرق می کنند

و ممنوعه های آسمان را، در چشم های بی نورم می پاشند!!!

و چه زجرگاهیست آن زمان که توان مقابله نخواهی داشت

تنها باید بگذاری و بگذری

و هیچ گاه، هیچ اسمی، هیچ خاطره ای، هیچ یادی، هیچ کلامی، هیچ صدایی، هیچ عدد و رقمی تو را نلرزاند!


ممنوعه ها همیشه ممنوعه اند!! آن زمان که پای خداااا در میان است...





یادم باشد

زندگی جاریست...


باد می وزد

خورشید می تابد

رد ّ پای باران، برجا می ماند

دانه ها سر از خاک بیرون می آورند

و زمین

و زمینیان

و آسمان

و آسمانیان


چه تو باشی

چه نباشی

چه خوش باشی

چه نباشی

چه بد باشی

چه نباشی

چه عاشق باشی

و حتی چه عاشق نباشی


زندگی را زندگی می کنند

صبح را به دست شب می دهند

شب را تا صبح در آغوش می کشند

و زمین را با زمان می دوزند



شاید

برای جاماندگان

فرصت جبرانی دیگر باشد...



http://up.98love.ir/up/mamadzar/alone-girl%20(10).jpg



  

می گن هر چی برات سخته، سرت میاد

شاید دلیل امتحانات مشابه ولی سخت تری که می شم به همین خاطره


چقدر باید مراقب ِ دل ها بود


زمانی این رو می فهمی که دلت از دستت رفته باشه

و تو هزار بار هم که بخوای دلت رو پاک کنی، نمی تونی


یک وقت هایی، یه آدم هایی را باید دعا کرد!!!

از اون دعاها!!!


اما


کاش قلب ها اونقدر بزرگ بود

که می گذشت

تا خدا هم ازمون می گذشت


سعی می کنم بجای دعا! بگذرم

برای همیشه بگذرم


باید همه چی رو پاک کرد./




نظرات 15 + ارسال نظر
حسین جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 01:12

سلام
میدونی چیه فریناز, رنج ها بخشی از زندگی ماست, زندگی بدون رنج توهمه!
آره سختی ها سر آدم میاد, اگه نیاد که پیشرفتی نسیبمون نمیشه, بدون سختی ها و عبور ازشون که نمیشه بهتر و بهتر شد!
به قول اسکاول شین, وقتی که از مسیر اصلی خارج میشیم به مشکل می خوریم, مشکلات اومدن تا ما رو به مسیر اصلی برگردونن فقط باید حکمتش رو درک کنیم...
پ.ن:
اعتراف میکنم که گاهی خود من هم با دونستن این مفاهیم اسیر پوچی میشم اما عنوانشون می کنم که هم یادآوری ای برای خودم بشه و هم اینکه میدونم روی دوستان تاثیر مثبت میگزاره.

سلام
خب خود خدا هم گفته لقد خلقنا الانسان فی کبد... من اسمش رو سختی می ذارم تا رنج حسین،
این حرف خوب بود
مشکلات اومدن تا ما رو به مسیر اصلی برگردونن فقط باید حکمتش رو درک کنیم
یا به تعبیری، به خالقش و حکیم مطلق بالای سرمون، اعتماد کامل داشته باشیم


ممنون حسین
کار خوبی می کنی به نظرم

فاطمه جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 11:51

آره بگذر...از آدما و‌این دنیا بگذر
گذشتن خوبه...
شاید علاج‌ کار همین گذشتن باشه...

اونی که باید می گذشتم ازش خیلی وقته گذشتم
چند ساله حتی
اما آدم با افتادن یک اتفاقایی، یه چیزایی براش تداعی می شه که حس می کنه هنوز کامل نگذشته

+ فکر می کنم متوجه این حرف کلا نشدی که اینه نظرت!

محمدشون جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 12:00

سلام بانو

آقا چه وضعشه خدایی؟

ما یه زمانی اینجا میومدیم اتوبان نظر بود

الان عین زاینده رود انقد خلوته میشه توش شوتبال و واترچلو بازی کرد...
ما اعتراض داریم
نظر نیاز دارید!

سلام آقا محمدشون مهندس:B

در راستای همدلی و هم دردی با زاینده رود عزیزمون، اینجا هم به انگشت شمار قطرات نظر، مزین می شه گاهی:دی

بعله اون که صددرصد

محمدشون جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 12:05

بانو شور جوونی میخوای چیکار و اینا؟

ما که جوون موندیم کجا رو گرفتیم آخه؟

اصن یه وضی بیبی فیس موندیم عین پسرای 14 ساله

دوستا دبیرستانیم میبینن میگن یه خرده عوض شو ...(این سه نقظه سانسور بود:دی )

یا همسایه جدیدمون ما رو میبینه میگه : آقای ... ایشالا امتحانی آخر ترم خوب پیش میره دیگه دبیرستانی هستی یا پیش!
آخه ... من ارشدمم دادم رفت

میری آرایشگاه میگه موهاتو مدرسه ای بزنم!!!منو میگی اینجوری!

میریم زن بستونیم میگن هر وقت مدرسه ات تموم شد بیا

جوونی میخوای چیکار...

وای محمدشون هنوز همونطوری یعنی؟ بزرگ نشدی؟خخخخ
یادمته ی چیزایی:دی

دم همسایه جدیدتون گرم!

خخخخ

آخی
محمد تو توی نوجوونی موندی پس هنوز جوونم نشدی

محمدشون جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 12:08

فریناز بانو

من خودم آدمی بودم که هیچ کس رو نمیبخشیدم
میگذشتم

اما جدیدا به طور آزمایشی دارم میبخشم

اگه نتیجه خوب بود گزارش میدم :)))

آره فقط هر چه سریع تر اطلاع بدین و به سمع و نظرمون برسونین تا متعاقبا ما هم عملیش کنیم

محمدشون جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 12:10

میخوای چیزی هم پاک کنی غلط گیر c-class خیلی خوبه من که راضیم

خخخخ
یاد عمو پورنگ افتادم

همش شده تبلیغ 30 کلاس

رهــ گذر جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 22:10

اول بگم که من حساب اون بالایی (تو سیستم فریناز پایینی) رو به وقتش می رسم!
هی پسر بچه خخخخخخخخ با توئم ها! (دقت کن خودت گفتی اولش:دی)
راستی شما کی رفتین زن بستونین که ما خبردار نشدیم

خخخخخ

نوجون موندن ایشون:دی

به تعبیری یم فک کنم تازه هفت سالش شده می ره مدرسه خخخخ

همینا بوگو بش! آ بی خببببر

رهــ گذر جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 22:12

فریناز نخندیا!
ولی این پستتُ خوندم (بیشتر ادامه مطلبشو) یاد یه دیالوگی افتادم تو فیلم اخراجی ها:

اوس کریم، خودت پاکش کن، خاکش کن

خخخخ
می گم توام نخندیا

ولی اصن حافظه فیلمیم خوب نیس:دی

اخراجیا رو دیدم ولی این دیالوگه انگار اولین باره می خونمش خخخخ

الهام یکشنبه 26 بهمن 1393 ساعت 11:02 http://elham7709.blogsky.com

خیلی مراقب دلت باش، دل که بگیره رنگ روزها عوض میشه
رنگ نگاه به اطراف عوض میشه
دل که بگیره حتی اگر هم باز بشه اما رد پاش میمونه.

دقیقا الهام جون

دل که بگیره همه چی عوض می شه

حتی اگه...

نگین یکشنبه 26 بهمن 1393 ساعت 19:18

محمد کت وشلوار یادت نره!


ببخشی و گذری
یا نبخشی و فقط بگذری

خیلی فرق دارن این دوتا..

همتونم جمله کلیدیو گرفتینا:دی

خوشم اومد دوستای تیز و باهوشی دارما، به خودم رفتین


خیلییییییی

نگین یکشنبه 26 بهمن 1393 ساعت 19:38

وبِ فاطمه چی شده فریناز؟

چیز خاصی نیست، بر می گرده ایشالله
یه مشکلی براش پیش اومده بود:)

hasrat be del یکشنبه 26 بهمن 1393 ساعت 20:13

گاهی نباید گذشت .. همین.

اونوقت حسرت به دلمون می مونه شایدا...

نگار سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 11:26 http://ammekhanoom.blogfa.com

تا بوده همین بوده فریناز خانووم و تا هست همین هست

بله
:)

فاطمه سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 22:00 http://darya-tanhast.blogsky.com/

نن جون گلی راس میگه...منم با خوندن اون پی نوشتت یاد اون تیکه اخراجیا افتادم...تو اخراحیای یک بود...اونجا که اون آقاهه که روی بدنش خالکوبی داش...بعد داش وضو میگرف بعد اون یارو که دید گفت اینا چیه؟ گفت اینا یادگار روزای جاهلیه...بعد گفت اوس کریم...خودت پاکش کن...خاکش کن!

اونجاش بود...

یادت اومد آباجججججی؟!

واللا من هنوزم یادم نیومد خخخخ
اصن برو حال کن چه حافظه فیلمی دارم منا:دی

مژگــان پنج‌شنبه 28 اسفند 1393 ساعت 18:42 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد