آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

رهسپار کوی مهربان اربابم...

هواللطیف...


قرار عاشقانه ای در پیش است! شبیه همان تابستانی که لای یکی از پست های همینجا گفته بودم... و این بار کمی متفاوت تر از قبل...

شاید از همان اربعینی شروع شده بود که نامه ام به دست مهربان اربابم رسید و من مومن بودم به رفتن... به اجابت... به خوانده شدن... و به مهربانی اربابم...


راستش را بخواهی باورم نمی شود، اینکه درست دو سه ساعت دیگر عازم کرب و بلایی باشم که تمام آن روزها را گریسته بودم تا یک لحظه دوباره ببینمش...

آری باورم نمی شود دوباره نجف را می بینم و تمام ایوان طلایش را نفس می کشم...


اصلا باورم نمی شود حالا عازمم... مسافرم و نیستم تاااا چندین و چند روز دیگر... یا بهتر باشد بگویم تا ساااال دیگر


آری لحظات تحویل سالی که در پیش داریم اگر زنده باشم، احتمال قوی باید در بین الحرمین باشم یا حرم امام حسین علیه السلام و یا حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام...



امسال رنگ و بوی عید نداشتم... نه لباسی خریدم، نه خانه تکانی کردم، نه حتی آرایشگاه و نه هیچ چیز دیگر... ساده بگویم در انتظارش نبودم و چقدر خوب که این سفر در پیش است و من از تمام دیدن و بازدیدها هم فرار می کنم


راستی شاید حالا دارم از خودم هم فرار میکنم


از آن سالی که تحویل سال ساعت 2 نیمه شب بود و تو بودی و چقدر امید داشتم که سال دیگر جایی دیگر و تو هستی و اتفاق ها رنگ و بوی دوتایی می گیرند...

دارم فرار می کنم

از همان شلمچه ای که رفته بودم و همه چیز را جا گذاشته بودم و زیر یکی از همان تپه های اطرافش خاک کرده بودم و آمده بودم...

دارم فرار می کنم از کارون! از جنوب! از آن مرز و بوم و خطه و سرزمین...

دارم تمام آن جاده ها را میبینم که سراسر درخت بودند و خورشید سمجانه در اتوبوس می تابید و من عکس می گرفتم و کسی نمی دانست که چرا از خورشید اینجا عکس می گیرم

آری

من

دارم

فرار می کنم

و باورم نمی شود

که سرنوشت چه بازی سخت و عجیبی را برایم رقم زده باشد...

برای سال تحویل امسال که نیمه های شب است و درست مثل همان سال! اما با این تفاوت که من در خانه و پای لپ تاپ نیستم! که در حرم مهربان اربابم خواهم بود تا همه چیز راحت تر بگذرد... وگرنه نمی دانم چه بر سرم می آمد وقتی همه چیز برایم تداعی سال ها پیش می شد و من شکست خورده تر از همیشه بر سر سفره به ماهی ها خیره می شدم...

شاید اگر او بود به حرف هایم، به من، به زندگی ام می خندید! اما تباه شدن خنده ندارد... مسئول شدن و رها کردن خنده ندارد... جفا و نامردی خنده ندارد...

آری

دیگر حتی هیچ چیز یادم نیست

هیچ چیز...

اما


درست هنگامی که همه چیز سلسله وار پشت سر هم چیده می شود، انگار یک آتشفشان خفته را بیدار کنی! انگار گدازه ها به سر و رویت بپاشند! انگار نعره های کوه تو را می سوزاند!

کافیست بگویند: غروب، اتوبوس، شلمچه، تحویل سال، 2 نیمه شب، هفت سین، من با یک جای خالی که عمیق شده!!!



سپاس خدایم... برای سختی امروز و سفرم تنها و تنها از تو مدد میجویم، که تاب بیاورم بوی شلمچه را، این راه اصفهان تا اهواز را، تا به مرز برسیم و بوی کرب و بلا به مشامم بخورد و مست شوم...

خدای مهربانم

سپاس

سپاس

سپاس



دعا می کنم برای تمام کسانی که اینجا بوده اند، هستند، و زمانی خواهند آمد

دعا می کنم برای تمام دوستان رگبارآرامشم که مرا با آرامش پنهانم نیز همراهی نموده اند

دعا می کنم برای او که خوشبخت بماند و آنقدر در خوشبختی غرق بشود که یادش برود روزی، زمانی، اتفاقی در شُرُف افتادن بود!



پیشاپیش عیدتان مبارک باد...


یادمان باشد، نوروزمان، لحظه ی تحویل سالمان، روزهای تعطیل پس از آن، رنگ و بوی یاس کبود بگیرد...

یادمان باشد که می توان گفت، نوروزتان فاطمی


می شود در عین شادی، حرمت ها را نیز حفظ نمود



http://upload.tehran98.com/img1/rd9as0qvwxb4g4n6tyoj.png


من از عاشورا تا اربعین را با این عکس جان دادم... گریستم... خواستم... و دعوت شدم...


حلالم کنید...

نظرات 15 + ارسال نظر
رهــ گذر سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 17:14

نوش جونت همه ی حسای خوب
این دفعه دوست دارم بهت بگم کربلایی

راستی
مرسی که به یادمون خواهی بود:)

ممنون

این بار یه جور دیگه ای بود

انگار تازه می فهمی کجا رفتی...

خواهش می کنم:) وظییفه بود:)

نازنین سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 22:30

چه قرارِ عاشقانه یِ قشنگی
خیلی ها خیلیییی ها آرزوی این قرارهای عاشقانه رو دارن
اما خب فقط اونایی که باید؛ انتخاب میشن!

تو انتخاب شدی! مراقب خودت باش

پیشاپیش سال نویِ کربلاییت مبارک

آره
تابستون به نحوی و حالا به نحوی دیگه

این انتخاب شدن رو قبول دارم
اما
هنوزم نمی دونم چرا من...
لیاقت میخواد

ممنون به همچنین

نازی چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت 00:48

التماس دعا آجی
اشکمونم درآوردی
خدا به همراهت

محتاجیم به دعا
ممنون

hasrat be del چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت 08:47

لطفا به یاد ما هم باشید . سفر به سلامت.

به یاد همگی بودم گرامی :)
ممنون

محمدشون پنج‌شنبه 28 اسفند 1393 ساعت 19:07

سلام
بانو تو که سال نو برات شروع نشده مبارک شد
سالی ام که نکوست از بهارش پیداس
خوشا به سعادتت...

سلام مهندس
خوبی؟

آره دقیقا
ان شالله که روزی تک تکتون بشه

واقعا سعادت بود محمد

چقدر دعات کردم

فاطمه جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 12:14 http://darya-tanhast.blogsky.com/

این سفر و این کربلا نوش جونت باشه...

دارم فک می کنم بار دوم هم حرمشو دیدی و من هنوز تو همون ی بار موندم...

میدونم که هممون رو دعا می کنی...
و خوشحالم که رفتن و رسیدنت به کربلا اصلا طبق انتظاراتت نبود ... درسته سخت بود... ولی لااقل حس نکردی شلمچه رو...

برای همین بی نهایت شکر...

به مهربونی ارباب سپردمت

ممنون
ازشون بخواه
از امام رضا
ینی امام رضا قربونشون برم اینقدر شرمندشونم که حد نداره...

آره خدا رو شکر
از مهران رفتیم

ممنون
منم به خودشون سپردمت

الهام جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 13:37 http://elham7709.blogsky.com

زیارتت قبول خانم،
برات بهترین ها رو آرزو میکنم.
عیدت هم مبارک.

جای شما خالی الهام جون

ممنون و به همچنین:)

مریم جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 15:45

ترو به همون ارباب دل برام دعا کن فرینازم
زیارت دلت قبول خانوم گل

به یادت بودم مریمی
حتی اونجا وبتم خوندم:دی

قبول حق باشه ایشالله قسمت خودت بشه خیلی زود

مقداد جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 20:31 http://mazerouni.blogsky.com

التماس دعا

محتاجیم به دعا

حسین شنبه 1 فروردین 1394 ساعت 03:19

سلام
فریناز سال نوت مبارک
من به سال جدید خیلی امیدوارم, دعا میکنم سال خوبی برای تو و دوستای وبلاگیت باشه.
پ.ن:
دیدن آرشیو های وبلاگت که از این به بعد سال 94 رو هم نشون میدن حس خوبیه

سلام بر حسین
خوبی؟

ممنون به همچنین

آره
یک سال بیشتر
یک رقم بالاتر
دهه نود هم داره تند تند می گذره
و من یک جورهایی از ته دلم می ترسم راستش

نگین پنج‌شنبه 6 فروردین 1394 ساعت 00:39

یک قرار ِ عاشقانه ی ناب...

التماس دعدی فراوان..
هرچند که میدونم انقدر بامعرفت هستی که نگفته هممونو به یاد میاری اونجا...

سال نوت مبارک عزیزم..

محتاجیم به دعا نگین جونی

آره به یاد هممممممتون بودم همه جا

ممنون به همچنین

مهران سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 02:55 http://rozhaibigharari.blogfa.com/

سلام چطوری آبجی با وفا خوبی؟! عیدت مبارک
خیلی ممنون که هنوز هم به یاد داداشت هستی و آدرس جدیدت رو بهش دادی آبجی گلم
آخخخخخخخخخخخ که چقدر یاد گذشته ها خوبه چقدر شیرینه.... چقدر بچه های وب با معرفتن با اینکه انواع و اقسام شبکه های مجازی مثل فیس بوک و واتس اپ و غیره اومده اما هیچ کدومش معرفت صفا و صمیمیت بچه های وبلاگ رو نداره
آبجیم بلاخره آرزوت براورده شد ؟! بلاخره رفتی کربلا حرم آقا رو زیارت کردی ؟! میدونم اینقدر با معرفتی که همه رو دعا کردی خوشبحالت آبجیم خیلی دعام کن عزیز امیدوارم موفق باشی آبجی مهربونم

وااااااااااااااااااااااای ببین کیییییییییییی اینجاااااس!!!

مهرااااااااااااااااااااااااااااااان

چند وقت پیش اومدم وبت گفتم نگاش کن تورو خدا اینقد بی معرفت می شه آخه یکی

سلااااام
خوش اومدی
ممنون عید توام مبارکا باشه


آرهههه
حالا از گذشته ها کسی نیست دیگه زیاد
دقیقا
اصن وبلاگ یه چیز دیگه ستاااا

آره مهران خیلیییییی خوب بود

به یاد همممممتون بودم

خیلی خوشحال شدم اینجا دیدمتااااا

مهران سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 02:59 http://rozhaibigharari.blogfa.com/

راستی آبجی آهنگ وبلاگت خیلی دلنشینه مثل خودت سالم و سلامت باشی عزیز

ممنون تقدیم به داداش مهراااان گلمون

ممنون به همچنین:)

فاطمه سه‌شنبه 11 فروردین 1394 ساعت 12:46

خوش اومدی کربلایی...


زیارتت قبول باشه و‌ شرمنده که کمم و دستم کوتاهه از خیلی کارها

مررررررسی

ایشالله که خیلی خیلی خیلی زود همین امسال قسمتت بشه و بری

ر ف ی ق شنبه 15 فروردین 1394 ساعت 09:29

زیارتتان قبول
راستی
سال نو مبارک بانو

ممنون ر ف ی ق عزیز
و سال نوی شما هم مبارک باشه گرامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد