آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

پست های وسط درس و امتحان

هواللطیف...


بدیه جزوه های پی دی افی و پاورپوینتی دسترسی به لپ تاپی روشن و نت دار است! و چشمک زدن مرورگری نارنجی و آبی و بلاگ اسکای

امروز یاد چند سال پیش افتاده بودم که چقدر به اینجا اعتیاد داشتیم! تازه اعتیاد نتی مد شده بود و همه ما فکر می کردیم معتاد نتی شده ایم، چرا که روزی چند بار وبلاگ هایمان را چک می کردیم و برای همدیگر نظر می گذاشتیم و ادامه جواب نظرات را می گرفتیم و از این دست کارها

و وقت های امتحان که می شد به ناچار پستی می گذاشتیم که من دو هفته نیستم تا آخر امتحانات خدا نگهدار، و یک لحظه چقدر ناراحت می شدیم ازین پست ها اما دیگر همه مان عادت کرده بودیم و پست بعدی آخرین امتحان اما زیادی شاد بود

یادش بخیر...

حالا دیگر خودمان نمی رسیم حتی هفته ای یکبار هم به وبلاگ هایمان سر بزنیم... چه برسد به اینکه مثلا زمان امتحاناتی که همین هفته ی قبل و هفته ی بعد و هفته ی بعدترش است هم کرکره ی وبلاگمان را پایین بکشیم و نیاییم!

حالا این گروه ها که آمده اند و این گوشی های اسمارتی که دست بچه و پیر و جوان است، همه را معتاد نتی کرده منتها دیگر کسی نگران این اعتیاد فراگیر نیست

اگر زمانی ما به لپ تاپ و یک زمان مشخصی نیاز داشتیم حالا هر لحظه مان با این گوشی ها و گروه هایی که داریم از دست می رود...


هنوز یادم هست روزهایی که اینترنت نبود! و یا لااقل ما نداشتیم و اصلا همه گیر نشده بود

چقدر کتاب می خواندیم و چه دفترهایی که داشتیم و اصلا چقدر زنگ زدن با تلفن های خانه خوب بود

حالا من شاید چند ماهی باشد حتی به تلفن خانه مان دست نزده ام، از بس که این گوشی ها به آدمی می چسبند!!!

سریال کیمیا را که میبینم، عمق فاجعه ی حالا را میفهمم که گذشته دوست ها هر روز خانه ی یکدیگر بودند و اگر همدیگر را کار داشتند می دویدند در خانه ی دوستشان و حالا حتی تبریک بهترین روزهای سالت هم به یک پیامک خالی بی صدا بی لمس بی حس و بی دست و نگاه ختم می شود...

از این دنیای تکنولوژی بدم می آید

و هنوز هم بر این باورم که هیچ چیز جای صمیمیت های گذشته را نمی گیرد

آن زمان ها که دست هرکسی گوشی نبود و اصلا تلفن زدن هم سخت بود، اما انگار عاطفه ها هم بیشتر بود!


آدم های این روزها خنده را، عشق را، محبت را، و زندگی را کم دارند....

و من معتقدم امواج اینترنتی حق اصل مطلب را ادا نمی کنند


اگر اینترنت نبود شاید اینقدر در زندگی هایمان هم تنها نبودیم

نظرات 4 + ارسال نظر
نازی شنبه 12 دی 1394 ساعت 23:07

Biiiiiiig like

فاطمه شنبه 12 دی 1394 ساعت 23:58

من یکی که حالم از هر چی گوشی و فاصله و اینا بهم میخوره
وقتی که تبریکای گرم جای خودشو به تبریکای سرد و یخی بدن
همین میشه
هرچند که خیلی وقتا چاره ای جز همینا نیست...

وای آره ولی خب راست می گی
خیلی وقتا چاره ای جز همینا نیس...

فاطمه یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 14:06

dl.textava.ir/music/Single/94/10/Mani%20-%20Fazaye%20Majazi%20(128).mp3


ی آهنگ مربوط به پستت ...
مسخره اس... ولی بامزه اس...

چیه ؟ رپه نکنه

الان می رم گوش بدم ببینم چیه
مرسی

مریمی دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 20:57

چقدر دلم میخواد تلفن نبود،یا لاقل مث قبلنا کمیابتر بود
چقد دلم میخواد اگه دلتنگ هم شدیم
اگه نگران شدیم
پا شیم شال و کلاه کنیم بریم خونه هم
من تقصیر رو به گردن تکنولوژی نمیندازم فرینازم
تقصیر بی جنبه بودن آدماس
ما آدماییم که نباید خودمون رو بدیم دست این تکنولوژی
ما آدماییم که نباید اسیر موبایل و تلفن و ... اینا بشیم
من توی گوشیم میگم خوبم.اما تو اونطرف گوشی اشک گوشه چشمام رو نمی بینی
دل گرفته ام رو نمی بینی
این ماییم توی دستای تکنولوژی اسیر شدیم
نه تکنولوژی توی دستای ما
درست نمیگم؟
فدای محبتت گل خانوم که اینهمه بفکر مایی

دقیقا....

آره خب ولی ی تماس راحت تر از رفتن کیلومترها راهه... آدمام که راحت طلبن باید این چیزا ازشون دور بشه وگرنه کلا همه بی جنبه می شن

دقیقا درست می گی
ماها اسیر شدیم ی جورایی
مخصوصا این روزا و این یکی دو ساله اخیر و تلگرام و این چیزا که اومدن

عزیزم مریم جون خوب باش و زندگی کن... خدا بزرگه و ان شالله یه عالمه قشنگی در انتظارته بعد این همه روزای سختت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد