آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

یه وقت هایی که آدمی از دنیا خسته می شود

هواللطیف...


بعضی روزها هست که زیادی خوب نیستی و اصلا هیچ چیز و چیز کس را نمی بینی! حتی حوصله ی کلاس های رنگ و وارنگ دانشگاه را هم نداری و بست می نشینی در خانه! نه تفریحی نه کاری نه اتفاقی نه حرکتی

و یک حجم خالی صلب تو را آزار می دهد

شاید به صدایی نیازمندی تا پر کند و یا آهنگی و سازی و نغمه ای

چیزی که این حجم خالی را ببلعد و تو را دچار هیچ نکند!

آنقدر عجیب است که قابل توصیف نیست اما می شود حال حالای من! و حتی امروز که مهم ترین درسم را هم به خانه ماندن بخشیدم!

روزی در کتابی می خواندم که این نشانه ای از آیات انفسی خداست وقتی حس می کنی جهان به یکباره تنگ می شود و تو هیچ اتفاقی نمی تواند تو را خوشحال کند! و یا بالعکس، در اوج سختی و مرامت شیرینیه خاصی ته دلت موج می زند و لبخندی بر لبانت می شود و آرامشی بر قلبت

حالا اما مضطربم! و اضطراری بر جانم افتاده شبیه زدن آژیر قرمزی که تمامی ندارد،  آدمی گاهی از خودش هم بدش می آید و از تمام کلمات خوب دنیا

این وقت ها خواب آرامش خوبیست اما به شرطی که یک شب تا صبح قبلش را نخوابیده باشی!

این وقت ها حتی شکوفه های سپید بهاری را هم سیاه میبینی و آسمانی که تب دارد و نمی بارد...

و منتظرم... منتظرم تا خودش خوب بشود... فقط یک عالمه حرف درون سینه ام مانده که باید اسفندماه رگبارم را ورق می زد و سیاه می نمود و می رفت به پیشگاه بهار

که نرفت

راستی هنوز لباس های نو نخریده ام

هنوز سبزه سبز نکرده ام

هنوز برای سفره ی هفت سین فکری نکرده ام

هنوز نمی خواهد باورم بشود که بهاری دیگر در راه است

نمی خواهم 94 را اینگونه به اتمام برسانم

94 شبیه مسافری می ماند که چمدانش را باز نکرده... سوغاتی هایش را نداده و کارهای نیمه تمام زیادی دارد و همه می گویند بار سفر بسته است....

94 اینگونه رفت و باورم نمی شود که 94 هم به نفس های آخر رسیده  و من هنوز چشم به راه کوله بار این سالم....


دلم یک صدای مهیب میخواهد

شبیه یک کنسرت

و کسی آن وسط فریاد بزند

اگه این زندگی باشه

اگه این سهمم از دنیاس

من از مردن هراسم نیس

نیس

نیس

نیس



نظرات 2 + ارسال نظر
محمدشون یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 19:52

سلام
الان خیلی خسته ام
بعدا میام وبتو میترکونم!
با این حرفات!...

سلام
خونه تکونی می کنی مگه؟:))
تشریف بیارید مهندس

نازنین یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 20:42

من دوست دارم زودتر تموم بشه امسال
خیلی زودتر از دو هفته ای که باقی مونده!

امیدورام 95 برات پر از اتفاقهای خوب و قشنگ باشه : )

چرا؟
مگه خبریه 95 ؟
راستشو بگو ها:دی

شنیدم که بعضیا رو هم رفتی و دیدی
بعله:دی

ممنون ان شالله به همچنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد