آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

اسیرشدگانیم...

هواللطیف...

این روزها با هر کسی که صحبت می کنم، از سخت بودن زندگی و سخت گذشتن آن می گوید، از آینده اش می ترسد، می گوید دلار که بالا رفته و الکی می گویند پایین آمده و این نابسامانی و این وضع افتضاح مملکت و این بگیر و ببر و بخورها و این بی قانونی ها امان از آدم ها بریده... راست هم می گوید و بقیه هم همینطور!

این روزها حتی میان درختان چهارباغ هم که قدم می زنم، انگار خنده با همه قهر کرده، همه سرشان در لاک خودشان و مشکلات خودشان  است... ما هم همینطور حتی! ما که در بدترین وضعیت زمانی مان قصد شروع زندگی را داشتیم و با این اوضاع نابسامانی که برایمان ساخته اند، نمی شود که نمی شود که نمی شود... و این مسخره ترین حقی ست که باید داشته باشیم و نداریم! و چقدر بی کفایتند! چقدر ابله و نادانند تمام آدم هایی که بر اریکه ی قدرت نشسته اند و به اسم خون همان بهشتیانی که سال ها پیش رفته اند، گردن هایشان را چاق می کنند و به اسم دین، بی دینی را به خورد مردم می دهند و در قاب و غالب دین، دزدی می کنند و به غارت می برند و جالب اینجاست که همه را حق خودشان می دانند!!!

کاش معجزه ای می شد و خدا دلش به حال مردم می سوخت و تمام آن زمام داران را به قعر زمین می فرستاد... کاش خدا دلش می سوخت و به زندگی هایمان نگاهی می نمود و کاری می کرد... کاش خدا دلش می سوخت و ما را بیشتر دوست داشت و لااقل نمی گذاشت اسم دین را خراب کنند این نامردان بی صفت!!! کاش خدا دلش می سوخت و تمام آنانی را هم که نان خور این مملکت و جان نثارانند را یکجا به درک واصل می نمود تا لااقل آدم ها یکدست می شدند و کاری می کردند...

اگر توان رفتن داشتم هیچ گاه تعلل نمی کردم و حتما به کشوری دیگر می رفتم، به جایی دیگر که حتی اگر غریب بودم، دلم نمی سوخت که آشنا هست و آشناهایی غریبه تر از غریبه ها... که مملکتی مثلا دینی و مذهبی هست و دلم می خواهد بدانم در کجای این نظام و سیستم و اداره ها و بانک ها ، دین و مذهب رعایت می شود!!! کجا به قاعده ی درست زندگی پیش می رود!؟؟؟ که به خودشان برچسب زده اند و از جهالت ما مردمان استفاده می کنند و هر روز فربه تر از قبل به پیش می روند...

خودشان قدرت دارند، خودشان زور دارند و همه را از آن خود می دانند!! خودشان اگر رویش را داشتند خدایی هم می کردند و این روزهای زندگی ما ، شبیه دوران جاهلیت قبل از ظهور اسلام شده...

کمی که فکر کنیم ما هم در جهالت محض به سر می بریم! گاهی با هول و ولای فیلتر شدن این اپلیکیشن و آن یکی، سرمان را گرم می کنند و خودشان هر کاری می خواهند می کنند!

ایران شبیه کیک بزرگی شده که قدرتمنان با کارد و بشقابی دردست هر چقدرش را که بخواهند برای خودشان جدا می کنند و میگذارند درون بشقاب و می برند سواحل قناری و با لذت تناول می کنند! آن ها نه حق الناس می دانند چیست و نه حق الله و نه بیت المال و نه هیچ چیز دیگر

حق خودشان می دانند و تا وقتی اینگونه است ما شبیه آدمیان یک کشتی که چوب هایش را به غارت می برند هر روز بیشتر از قبل در سختی و بدبختی غرق می شویم و کاش خدا دلش به حال ما می سوخت... کاش و کاش و کاش

این روزها زندگی برای همه سخت شده، کاش کاری می کردیم، کاش فکر می کردیم که چکار کنیم، تا بعدها حسرت بیکاری هایمان را نخوریم...

کاش می شد کمی راحت تر از حالا نفس کشید و زندگی کرد

خدایا نکند ما را فراموش کرده ای؟

نگاهمان کن

ما دیگر نای زندگی نداریم...

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 16:13

فرار از خانه

۱۱۶- برخی می پندارند که منظور ما از جهاد اکبر و نژادزدایی بمعنای فرار از خانه است در حالیکه اتفاقاً آنچه که نهایتاً موجب فرار از خانه می شود همان نژادپرستی است زیرا نژادپرستی خانواده را به آتش می کشد و اعضایش را فراری می دهد بخصوص نژادپرستی مادران که بنیاد رحمت در خانه هستند که این رحمت را تبدیل به حربه سلطه و شوهرخواری و فرزندخواری می سازند و همه را فراری می دهند.

استاد علی اکبر خانجانی
کتاب آخرالزمان خانواده " تمدن بچه ننه"
https://t.me/ensanchist

جالب بود ممنون

مهرناز چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 01:59

حرف حق جواب نداره...
خدا به هممون رحم کنه....

اوهوم
ان شالله

محمد یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 09:01

سلام
خوبی؟
فریناز سیاست مدار می شود؟:))

سلام سلام مهندس
نیستی
کجایی؟
بگو ببینم رفتی دکترا یا نه بالاخره؟

خخخخ سیاست مدار:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد