آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

آدمی به امید زنده است...

هواللطیف...

چه خرداد لعنتی بدی بود... ماه رمضان و روزهای مبارکش را کاری ندارم، آن ها جدا! اما خرداد امسال برایم پیش آورد بدترین اتفاقاتی بود که می توانست بیفتد... حتی همین امروز هم که آخرین روز بهار را سپری می کنیم، چقدر دلم پاییزی شده،

بهار را در بهترین جای  زمین آغاز نمودم و امروز، تنهاترینم..

تنهایی شاید خاصیت تمام آدم هایی باشد که نمی خواهند دیگران را شریک لحظه هایشان کنند، لحظه هایی که گاه پر از خشم  و ناراحتی اند و گاه لبالب از شادی و عشق و شور و نشاط...

من تنها نبودم اما تنها شده ام... و شاید این تنهایی حکمتی دارد که من نمی دانم و قرار هم نیست که بدانم؛ تنها می دانیم زندگی پُر است از اتفاقات غیرمنتظره ای که باعث می شود تو هیچ گاه نتوانی مطمئن شوی که یک ساعت دیگر زندگی ات کجایی، چکار می کنی؟ با چه کسی و چه حالی داری!

چند ماهیست که وقتی وارد خیابان نشاط می شویم، نمی دانم تا رسیدن به میدان امام علی، حالم خوب می ماند یا نه! نمی دانم حتی وقت هایی که حالم خوب نیست تا آنجا حالم خوب می شود یا نه! شاید قبل تر ها نمی توانستم حدس بزنم که فردا کجایم و حالم چگونه است و زندگی ام آیا آرامشش را با خود حفظ می کند یا نه! اما حالا و این روزها ، یک روز بعد که سهل است، نمی دانم یک ساعت بعد، یک دقیقه ی بعد و حتی یک ثانیه ی بعدم چگونه است....

گاهی در خانه نشسته ام و نیم ساعت بعد بدون هیچ فکر قبلی، در امامزاده دارم دعا می خوانم...

گاهی در ماشین نشسته ام و یک دقیقه بعد همه چیز کن فیکون می شود و دیگر از آن حال خوش خبری نیست

گاهی بدون اینکه برنامه ریزی کنم، یک هفته و یک ماه بعد، به جایی رسیده ام که آرزوی محالم بود...مثل کربلای عید...

و گاهی با شور و عشقی بی وصف به اتاقش می روم و نمی دانم که شیطان همان حوالی جا خوش کرده و درست 10 دقیقه بعد، تمام زندگی ام به هم می ریزد...

و گاهی برعکس، میان تمام خستگی ها و ناراحتی و اشک ها، تلفنی کافیست و قراری و که مرا به حال خوش دوردست ها ببرد...


زندگی عجیب و غریب ناشناخته است و فقط خداست که میداند در آینده چه می شود و به کجا می رویم...

به قول این شعر معروف که می گوید:

نداند به جز ذات پروردگار                          که فردا چه بازی کند روزگار


من اما دست از دعا کردن برنمی دارم، با امید دعا می کنم  تا در این امتحانات عجیب و غریب الهی بتوانم سربلند بیرون بیایم،

با امید دعا می کنم تا بتوانم عشق را به خانه و کاشانه ام دعوت کنم،

با امید دعا می کنم تا به بندگی ناب خدایم برسم، و خدا از من و من از او خشنود باشیم...

آری

به قول آشنای نزدیکم که می گوید، آدمی با امید زنده است، و من گاهی به شوخی می گویم آدمی به فریناز هم می تواند زنده باشد و یا  حتی به تو

من به امید زنده ام و عشق را میهمان لحظه هایم می کنم، حتی اگر دیر، حتی اگر دور، حتی اگر آرزوی محال


اما از خدایم می خواهم و رد می شوم و میروم، خودش روزی، جایی، درست زمانی که فکرش را هم نمی کنم، بهترین ها را برایم رقم خواهد زد...


خرداد ماه عزیز، خوب تا نکردی با من و دلم و زندگی ام، اما امیدوارم تیرماه، برایم بهترین ها را به ارمغان بیاورد....

امیدوارم

و

امید دارم....


http://sadeghain.net/Image/Article/Omid1.jpg


نظرات 5 + ارسال نظر
مژگان پنج‌شنبه 31 خرداد 1397 ساعت 20:01 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

سلاممممم فرینازززز
پست قبلیتو اونبار که اومدم خوندما اما نمیشد نظر بنویسم. کلا با گوشی وب تو نمیدونم چرا بهم میریزه برام

آدمی به فریناز زندس، به مژگانشم زندستا
کلا زندگی به آدماش زندس، به جریان داشتن مدامش و اینکه چه خوب که میگذره، خوب یا بد، تلخ یا گس یا شیرین
برا حالت دعا میکنم. برات تابستون خوب و پر از رنگ و شادی ارزو میکنم.
به امید اینکه بیای از خوبی و مهربونی تابستون بگی

سلام مژگان جون خوش اومدی
آره فک کنم واسه قالبشه...

به همسرت برو بگو آدم به مژگان زنده ستا

آره واقعا و چقدر خوبه که می گذره...
ممنون برام دعا کن لطفا
امیدوارم

مهرناز جمعه 1 تیر 1397 ساعت 12:06

کلا خرداد خوب نیست
من که خیلی ازش بدم میاد....یه زمانی خیلی خردادو دوست داشتم ولی فهمیدم بی نهایت ماه بدیه...هم آدماش و هم لحظه هاش‌...من کلا تو خرداد حالم بده...بیخودی بیخودی حالم بد میشه....
ولی امیدوارم همینجا لبخند از ته دلتو ببینم....امیدوارم ثبت بهترین لحظه های زندگیتو ببینم...
امیدوارم روزای خوبی که انتظارشو داری زودتر از اون چیزی که فکرشو میکنی بیان سراغت....
دلمم‌ خیلی برات تنگ شده...شاید همین روزا بیام اصفهان...

وای آره
تا بود فصل امتحانات بود، حالا چه دانشگا و چه قبلش
الانم که دیگه امتحان نداریم انگار خدا امتحاناشو تو خرداد برگزار می کنه

ممنون آجی
اومدی بهم بگو حتما
هماهنگ کنیم بیام ببینمت ایشالله

نارون یکتا دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 15:56 http://adi-nadi.blogsky.com

سلام دخترم
خیلی وقت بود که پیدات نبود
کامنتت و دیدم تو وبلاگ ....خوشحال شدم از دیدن پیغامت ..
چند بار توتلکرام بهت پی ام دادم اما جواب ندادی ..
نمیدونم کجایی و چیکار میکنی امیدوارم خوب باشی و فقط خبرای خوب ببینم ازت تو وبلاگت ...
من شیرازم زندگی میکنم اینروزا ... از خودت بهم خبر بده !

نااااارون

دختر تو کجایی این همه وقت؟
شیراز چیکار میکنی؟

عزیزم حتما میام وبلاگت

چقدر خوشحال شدم اینجا کامنتتو دیدم نارونی

نارون یکتا دوشنبه 1 مرداد 1397 ساعت 15:38 http://adi-nadi.blogsky.com

ارشد میخونم شیراز ...
باید یه خلاصه ای از انچه گذشت بهم بدی ...
پستات و میخونم هی گیج تر میشم

ارشد چی می خونی؟
آره خیلی همه چی عوض شد
حالا سر فرصت میام پیشت

نارون یکتا جمعه 12 مرداد 1397 ساعت 02:02 http://adi-nadi.blogsky.com

ارشد زبانشناسی
باشه منتظرتم..
تو پشت آخرم که خبرای عروسی می شنوم
مبارک باشه ..ایشالا ه شبخت بشی ..
حتما داستان ازدواجت و برام تعریف کن

باریکلا آفرین
باشه میام نارونی
یکم درگیرم ولی میام
آره اگه خدا بخواد الان یک سال و نیمه که عقد کردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد