آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

از جنس خواهش...

هواللطیف...

یادم هست زمانی یکی از دوستانم که دست به قلم خوبی هم داشت، می گفت من وقت هایی که شادم و یا حالم خوب است، سعی می کنم بیایم و بنویسم، برای وقت های مبادا، برای وقت هایی که دلم از زمین و زمان گرفته ، آن وقت ها همین مرور روزهای خوبم است که به من نیرو و انگیزه ای دوباره می دهد.

و من درس گرفتم، گاهی حتی همین کار را کرده ام، و حالا که حس می کنم شاید آرامتر از چند ساعت و چند روز پیشم، آمده ام تا رگبارآرامشم را مامن تنهایی هایی کنم که همیشه پاک بوده اند و هستند و به نگاه خدایم، خواهند بود.

شاید بخاطر دمنوش هاییست که این روزها میخورم، و شاید هم بخاطر بیخیالی های مکرر، اما میدانم دلیل اصلی حال و احوالی که گاهی خوب است و گاهی نیست، گاهی زیادی سخت است و گاهی هم زیادی خوش و خُرم، قدرت و عظمت خداییست که هرروز مرا به هزار و یک شیوه امتحان می کند،خدایی که خدایی تنها و تنها سزاوار اوست؛ و من باید یاد بگیرم که صبوری کنم، که بنده ی خوبی باشم و بندگی را از بزرگان راهش، بیاموزم...


یک وقت هایی، اتفاقاتی در زندگی آدمی میوفتد که کافیست کمی خامی، کمی بی درایتی، کمی بی عقلی و بچگی کند تا برای هفته ها و ماه ها، تبعاتش را ببیند و خودش را برای آن روز و آن ساعت ها و آن عکس العمل هایی که داشته، سرزنش کند، و آن قدر دست به دعا بردارد و فکرش را به کار بگیرد تا راهی پیدا کند برای جبران ِ اشتباهاتش...

و این اتفاق، درست روز بعد از عید فطر برای من افتاد و هنوز هم تبعاتش را پس می دهم و زندگی ام به حال عادی همیشگی اش بازنگشته؛ چقدر از آن روز کذایی تا همین امروز اذیت شده ام و چه روز و شب های سختی بودند... آنقدر سخت بودند که حالا به عقب ترم نگاه می کنم و نمی دانم با کدام نیرو، آن روزها گذشت... و امیدوارم که دیگر هیچ گاه بازنگردند... چرا که آدم و دلش و عقلش و جانش و روحش را هر کدام ظرفیتیست و خارج از آن که بشود یا سرریز می کند یا منفجر می شود یا نابود می شود و آن آدم دیگر آدم قبل نخواهد شد...

همواره از خدایم خواسته ام و می خواهم که مرا از بلاها و خطراتی که پیوسته تهدیدم می کنند، محافظت کند؛ بلایی که مثلا همون روز کذایی بعد از عید فطر برایم پیش آمد و هنوز هم تمام نشده، و یا بلاهایی که قرار بود به سرم بیاید و خداراشکر از سرم رفع شد...

این روزها فقط از خدایم می خواهم مرا محافظت کند؛ چرا که تنها او حافظ است و تنها اوست که فریادرس و تنها اوست که می شود بدون نگرانی برایش حرف زد و از او بی منت درخواست نمود و فقط اوست که اگر بخواهد، دعاها را مستجاب می گرداند و دل ها را آرام می کند و لحظه های مُرده را جانی دیگر می بخشد و زندگی را زیباتر می کند...

اوست که اگر بخواهد نور امید را بر سر و صورت زندگی ام می پاشد و حالم را خوب می کند.

این روزهای سخت، تاوان سختی داشتند؛ شاید سخت ترین تاوانش این بود که بعضی از آدم های اطرافم را شناختم اما شناختی که از آن ها چنین انتظاری را نداشتم؛!!! من از کسی که دوستش دارم انتظار نداشتم که جلوی راهم سنگ بیندازد و مرا به راه های بیراهه تری تشویق کند!

از کسی که به او اعتماد داشتم انتظار نداشتم که قصه ی زندگی ام را برای هر کس و ناکسی بیان کند و مرا رسوای عالم سازد!

اما این روزها لااقل این تاوان سخت را داشتند و شاید اتفاق افتادنشان حکمتی داشت که بی خبرم...

هنوز قصه ی پر غصه ی این روزهای کذایی تمام نشده، تنها به رحمت و لطف بینهایت خدای مهربانم چشم دوخته ام تا که حل بشود تمام این روزها، و دوباره بازگردم به آرامشی که خیلی قبل تر از اینها نصیبم شده بود...


خدایا، به بزرگی ات، مشکلاتی که مرا از پای درآورده اند، از جلوی راهم بردار... این روزها میخواهم که در آغوشت مسیر زندگی ام را بپیمایم، دیگر نه پاهایم جانی برای رفتن میان این همه سیاهی را دارند و نه قلبم و نه روح و روانم...

می دانم که تو اگر بخواهی، به یکباره همه چیز خوب و زیبا می شود و اگر هم نخواهی که....

تمام دهه ی سوم زندگی ام را با سخت ترین امتحانات گذراندم، حالا که به من لطف کرده ای پس لطفا لطف و کرم و مهربانی ات را در حقم تمام کن و آرامش را به زندگی ام بازگردان...

تویی که بهترینی و تویی که تنها و تنها کمک رسان این روزهای پر از نیاز و احتیاجم...


منتظر خدایی هایت هستم، مهربانترین...

نظرات 2 + ارسال نظر
مهرناز چهارشنبه 13 تیر 1397 ساعت 23:02

چرا؟
خوب بود که تم نوشتم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 تیر 1397 ساعت 10:13

... و آن آدم دیگر آن آدم قبل نخواهد شد.....
چه داستان آشنایی
آدمو یاد ابوالبشر میندازه

راستی یادم رفت
سلام

سلام
چرا اسمتو ننوشتی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد