آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

چه زود آخر شد!!!

........ 

..... 

... 

می نگری خودت را 

تو همان دختر روزهای قبلی  

و اینجا همان خانه ی همیشگی ات!

پس چرا آن ها دیگر نیستند؟! 

......... 

..... 

 

چه قدر آدم ها فراموش کار میشن 

عوض می شن! 

 

اگه امروز سلامی کردی بر رهگذری،جوابشو همون موقع دریافت کن! 

شاید فردا یادش نباشه زمانی چه قدر مهربانانه سلامی بر تو نثار کرده.... 

 

 

چرا اینقدر فراموش کار می شیم؟!  

 

..... 

... 

.. 

گاهی می تونست خوب بمونه اما خودش نخواست

قرار بود تا آخر بمونه اما چه زود برای اون، آخر،شد...!!!

 

راستی چرا اینقدر زود همه ی خوبی ها رو فراموش می کنیم؟!!!   

چرا بدی ها به یادمون می مونه؟!!!

.  

فقط می خوام بدونم چرا؟!!   

چرا ؟؟؟

چرا ؟!!!


خوش آمدی نزدیکترین دور من...

راستش را بگو

از کدامین کوچه پیدایت شد؟

من که تمام این روزها را گشته بودم


من که زیر تمام اقاقی ها را دیده بودم


این بار

به خاطر خودت هم که شده

راستش را بگو

زیر کدام بوته گل سرخ پنهان گشته بودی؟


نکند همان که همیشه روبرویم بود؟!!


همان که لب طاقچه ی اتاق بچگی هایم گذاشته بودم؟!


نزدیک بودی و من تو را در زیر اقاقی های درخت همسایه جستجو می کردم؟


نزدیک ترین دور ِمن!!!


نگو که اینجا بودی

نگو که عطر دل انگیز این روزها

برای بودن ِتو بوده است!


ولی انگار

جز این نمی شود حکم کرد

خوش آمدی جان جانانم


به بزم تنهایی هایم خوش آمدی مهربان

بودنت بودنم را دلنشین کرده است...


بهاربیست                   www.bahar22.com


رگبار1:بی خوابی به سرم زده انگار!


رگبار2:آسوده بخوابید که ما مراقب همه چی هستیم


رگبار3:دو شب بود من می خوابیدمو و آسمون به جای من گریه می کرد!امشب ابرا رفتن مرخصی و کاراشونو سپردن به من!


رگبار۴:ازانسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود می گریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!  (دکتر علی شریعتی)


خدای رنگارنگ و زیبای من

+ تو را در سرخیه گل های رز هدیه ی عاشق به معشوقش دیده ام...پس سرخی


+ تو را در سبزیه چمنزار های گسترده دیده ام.هنگامی که کودکی شادی هایش را ازشوق دویدن روی دستانت با فریادی دلنشین سر می دهد...پس سبزی


+ تو را در آبیه آسمانی دیده ام که مرا ساعت ها به عمق آرامش خود فرو برده است...پس آبی هستی


+ تو را در لابه لای انوار طلائی و مهربان خورشید عالم تابت،بارها گشته ام...پس زرد و طلایی هستی


+ تو را کویر ساکت بی کران قلب ایران دیده ام و چه سکوت جان بخشی می دهی به من...پس به رنگ کویری


+ تو را در شکلات کاکائویی دیده ام که پایان اشک های کودکی رابا آغاز خنده های معصومانه اش در برداشت...پس قهوه ای هستی


+ تو را در گل اندا ختن گونه های منتظری دیده ام که مسافرش به آغوش گرم او بازگشته است...پس گلی هستی


+ تو را در سپیدیه پیراهن پرستاری دیده ام که با عشق به مریضانش رسیدگی میکرد...پس سپیدی


+ تو را در عظمت کوه همین نزدیکی ها حس کرده ام...که اقتدارت را بر من به اثبات میرساند...پس خاکستری هستی


+ تو را امروز در گلبرگ های گل بنفشه دیدم که مژده ی بهار را با خود می آورد...پس بنفش هستی


+ تو را رنگ لباس های نارنجیه پیر زحمت کشی دیده ام که با خش خش جاروی بلندش خبر از رسیدن صبح می دهد...پس نارنجی هستی


+ تو را در خنده ی دخترکان این دیار می بینم که شادی را سر می دهند برای من...پس صورتی هستی




http://s1.picofile.com/file/6401010060/4444.jpeg


تو را همیشه دیده ام...در باد وبرف و بارانو درختان و گل ها و ...

تو را با تمام رنگ ها لمس کرده ام...

تو را با تمام قلب های آدمیان این دیار به تماشا نشسته ام


خدای مهربانم

آری تو را رنگین کمان می خوانم


تو همه رنگی و هیچ رنگ!


خدای مهربانم فقط می دانم زیبایی


آنقدر زیبا مرا تا همیشه تا سر حد اشتیاقی بی منتهی مسرور می گردانی و امید به بودن را برای من به یادگار می گذاری!



دوستت دارم خدای رنگارنگ و زیبای من



http://s1.picofile.com/file/6401012072/66666.jpeg

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

رگبار1:در جواب آقا آرمان آبدزدک این پستو نوشتم...


حالا به نظر شما خدا چه رنگیه؟!



تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

 

میهمانی عجیب!

این شب ها باران رحمتت را به یاری ام رسانده ای

خدای مهربانم

چه خوب است این همه عدالت

از صبح تا شب، من می بارم و از شب تا صبح، آسمان!!!


و درست در اوج گریستن ها می بینم تو را که در بلور زلال اشک هایم،می درخشی و گل ِگونه هایم را غرق آب می گردانی...


بگذار عطش ِباغ ِگونه هایم به خاموشی بگراید لااقل!

انگار عطشان قلب شکسته ام عجین گشته با تک تک تکّه های فرو ریخته اش...


پاکشان نمی کنم!


اشک هایم را می گویم...


می خواهم بلور ِعشق ِ تو با چهره ام عجین گردد...


عجب میهمانی برای این روزهای من به ارمغان آورده ای!


اشک

باران

برف

باد

عشق

دعا

درد


و دوباره


اشک

............

.......

...

http://s1.picofile.com/file/6400655930/%D8%AD%D8%AD%D8%AD%D8%AD.jpg

رگبار1:دیروز روز سختی بوداما امروز مامانم بهتر شده

رکبار2:برای یکی از دوستای وبلاگی هم دعا کنین.اونم بیمارشده ولی اسمشو دوست نداره بگم!

امیدوارم زودی خوب بشه و برگرده کنارمون

رگبار3:ندا جون دلمون برات تنگ می شه....خیلیییییی

بادام تلخ درونش!

شکلات زیبایی بود.دل را می برد به ناکجا آباد

بویش کرد...چرا بوی بادام تلخ می داد؟!

چرا کسی بویش را حس نمی کرد؟


تلخی اش را یک بار با جان چشیده بود

دیگر نه


او را گرفت

انداخت در دورترین نزدیکی که توان داشت


می خواهد بگوید کاش تلخی اش شیرین می شد

اما

مگر می شود درون را عوض کرد؟!

دیگر با عسل هم نمی تواند بخوردش


هوا را باعطری یادگاری پر کرده تا بوی تلخی بادام،جانش را نگیرد


برو

او

دیگر

گول نمی خورد

زیبایی جلد شکلاتت برایش عادی گشته است...

برو بادامت را شیرین کن!


 



رگبار۱:خواستم عکس یه شکلات با بادوم تلخ وسطشو بذارم!ولی دیدم اینجا خیلی شکمو داریم!  

 

اونوقت اگه تلخی بادومش دلتونو میزد تا کره مریخ دنبالم می کردین  

الانم همین طوری شده در واقع!!! 

آخه مگه تلخیش از منه؟!!! 

 

رگبار2:برای مامانم دعا کنین.امروز عمل سختی داره... قلباتون خیلی پاک تر از منه 

 

رگبار3:سیم هام متصلن فقط تا وقتی برق سه فاز قطع نشه نمی تونم کلیدشو بزنم!شرمنده ی تمام دوستان خوبم