آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

کودکی بوده ام....

همچنان ایستاده ام

نه بیدی بوده ام که بلرزد و نه بادی که بلرزاند


فقط کودکی بوده ام که به عشق باد،زیر رقص برگ های بید مجنون،با عروسک همیشگی اش بازی می کند و آرام ِآرام، در آغوش خدا آرمیده است....


به تماشا بنشین بازی های دلنشین معصومانه اش را

اما...

یادت باشد او عروسکش را بسیار دوست دارد...


نکند آزارش دهی!!تن ظریفش تحمل دویدن ندارد دیگر....


بگذار  عشق را در آرامش باد زمستانی، زیر درخت بید، معنا کند....



pichak.jpg


دونه های انار دل ها!

گاهی حس می کنم زندگی همین تقلاها و تلاش ماست برای جاری بودن...

همین فراز و نشیب ها...
همین تغییر بینش ها...
همین که گاهی دلمون می خواد اونی که میتپه سنگ باشه
گاهی دلمون می خواد به نرمی و لطافت پرهای قویی زیبا باشه


زندگی در کل خیلی عجیبه ! 

و این بازی واسه هر کس به شکلی خودشو نمایان می کنه  

  

و دنیای دلبستن ها شاید زیباترین جای این بازی باشه... 

وقتی تو تنها داراییتو که یه قلبه و از روح خداوندی درش دمیده شده،هدیه می کنی به قلب دیگری که حس می کنی می تونه ازش نگه داری کنه....  

درسته این زیباترین جاشه  

ولی بدترین جای بازی هم درست همین جاست!!! 

وقتی که امانت دارتو درست انتخاب نکرده باشی!!! 

اونوقت قلبت می شکنه...یا ترک برمی داره... 

می شه مثل یه انار !

یه انار قرمز و خوش رنگی که وقتی می شکنه تازه می فهمی چه خبـــــــــــــــره توش... !!! 

 اونوقت می فهمی که عشق،می تونه خاصیت درونیه تو باشه 

نه حست به یه شخص خاص! 

اونوقت می تونی از این دونه های قرمز و جذاب انار دلت،به اونایی که دوستشون داری ببخشی... 

الان توی خیلی از قلب ها یه یادگاری از تو مونده... 

الان دیگه می تونی خودتو تو تپش تیک تیک ساعت قلب هاشون حس کنی... 

 

یه زمانی هم اگه کسی دونه ی تو رو بهت پس داد یا لهش کرد؛اونوقت هنوز به دونه های دیگه خوشی و مهربونی هات پا برجا می مونه 

 

می دونی  چیه؟! 

وقتی خودتو در بند کسی می کنی!این نمی شه عشق!!! می شه اسارت... 

ولی وقتی خودتو پخش می کنی...این می شه نهایت رهایی و آزادی در عشق...   

پس کل انار دلتو به هیچ کی نده اونوقت دیگه نمی تونی بقیه رو دوست داشته باشی!  

 

 

مراقب دونه های دل اناریت باش

  

                             

اما یادت باشه! 

همیشه قلب انار ،یعنی درست درشت ترین دونه ی اون،برای کسی می شه که بهترین امانت دار باشه...   

 

قشنگ ترین پیوند ها،پیوند دو تا قلب اناره به همدیگه...   

  

                          

  

انار دل من که خیلی وقته شکسته... 

انار دل تو چطور؟! 

دونه هاشو به امانت دارای خوبی سپردی یانه؟؟!!  

                                                     

*پرهای ابریشمین تو*

گفتم بال های من ظریف است

گفتی نگران نباش 

بال هایم را برایت می گسترانم 

و دلم گرم گشت به گرمای پرهای لطیفت 

 

خیز گرفتم 

بال هایم را بازکردم 

و اولین پروازم را به امید بال های تو 

آغاز کردم 

 

نفهمیدم چه شد !!!

اما بالهایت  

چه زیبا برایم فرشته ی نجات گشتند 

 

و دوباره پرواز کردم 

و سه باره 

و... 

  

هنوز به قوی ِلطافت ِپرهایت نیازداشتم   

و گفته بودی که هستی 

تا آآآآآآآآآآآخر با من می مانی 

تا پرواز در وجودم عجین گردد  

 

این بار با تمام وجود 

آغوشم را برای آسمان باز کردم  

و می دیدم تو را 

که برایم بال بال می کردی 

 

در اوج مستانگی هایم 

در فراز و فرود زیبایی هایم در آسمان 

که برای تو بود  

تا ثمره ی تلاش های بی وقفه ات را نظاره کنی 

دیدم بال هایت گسترده شده اند !

نه در آسمان 

که در زمین!! 

وکبوتری داشت آفتاب ِنوازش می گرفت از.... 

از بال هایی که زمانی قسم خورده بودند 

نرمی شان را فقط برای من ارزانی کنند !!!

 

حالا 

فقط 

برای ابریشمین گشتن ِلطافت ِپرهای زیبایت 

 

دستانم را تا ابرها بالا می برم!

  

مبارکش باد...

 

عکس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات کام ------------- bahar22.com ------------ عکس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

*ماه ِمن*

هوووووووووووووووووم 

.... 

فوووووووووووووووووو 

.... 

 

نفس عمیقی می کشم!  

اما تو را استشمام نمی کنم! 

جاوید گشته ای  

دیگر نیستی ...

 

اما بدان برای من

زیباست همین نبودن ها هم... 

تو هرگز نمی فهمی 

و نمی دانی 

و هرگز هم نخواهی دانست 

چرا 

چرا 

وچرا 

شب ها تا نیمه با آسمان وستارگان به تماشای تو می نشستم! 

ماه،برای من  

تو را تداعی می کرد  

.... 

هرشب 

یکی از ۳۰ نگاه زیبایت را 

بر من 

ارزانی می داشت 

 

و شهر چشمان تو  

آنقدر شلوغ بود 

که نخواست 

تک عکس قاب دیدگان من گردد!!!  

 

و این بار  

 

برای پُرنور گشتنت

دستانم را تا ابر ها بالا می برم 

*بهانه ای نافرجام!*

وارد گشتم 

آمدی شدی همدم لحظه به لحظه ام 

جایت را خوش کرده بودی  

و... 

تنها یار مهربانی که برایم حرف های دیگر داشت 

تو بودی 

آری  

یادت هست؟! 

من شده بودم بهانه ی برای این روز های تو 

تو شده بودی بهانه ای برای این روزهای من 

.... 

چه قدر آرام به من رسیدی 

و آنگاه که حس کردم  

تو را برای همیشه در کنارم دارم 

به ناگاه 

در پس کلماتی  

کلماتی به سنگینیه یک قرن! 

گفتی ریه هایم التماس هوای دیگری را دارند!

 

و من فقط گفتم 

باغچه ات مبارک 

کلمه ی *نو* را بیرون کشیدم از تبریکم 

  

گویی برای تو  

آرامگاه موقتی بودم 

تا روزهایی که نفست اکسیژن آرزوهایش را بیابد 

آرام یابی در کنار ِبودن ِدلنشین ِمن! 

....  

  .....

اما حالا 

فقط   

برای گلستان شدن باغچه ات   

دستانم را تا ابرها بالا می برم 

 

بهانه ای دیگر نیست!!!