آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

دهمـــین عطش

تو چون فانوس ِشب ِتار ِزندگانی مایی حسین جان...


می درخشی در سکوت ِظلمت

می تابی بر سیاه ِنفْس

ستاره می شوی بر دامان ِشب ِراه

ماه می شوی در امتداد پیچ و خم ِبیراه

می نمایانی بر شیعیان شور، راست ترین راه


راهی تا به افلاک

رد می شـود از نور ازل تا به ابد

سُر می خورد کودک ِماه

پَـر می زند بر ابریشم ِعرش

ختم به مهربانِ بی انتهاست


سوسوی زمان

راه، راهِ خداست

راه، دشوار است

راه پُـر از انحنای غروب

پُـر از طنین طلوع سپیده ای

در پس کوه های انتظار


راه، پُـر از فانوس حضور تو

معطّـر به عطر خوش عشق

عشق شام تاسوعا...

شب عاشورا

شب عشق

شب وداع زمین و زمان با حسین

شب غربال یار و نایار

شب پس رفتن پرده های غیب

شب غریب قُـرَبا

شب سیاه بغض

شب عاشقانه های حسین و خداست...


راه پُـر از فانوس حضور توست

مزیّن به نور شعف

ملمّع به سوی هدف

مملو از شهد ِشیرین شـرف

غرق دریای اشک ِحُبُّ و خوف


راه،پُـر از یاقوتِ خون توست

راه،پُـر از زمزمه ی آخرین نفس های توست

دعا برای امتت سیّدِ لاله های تپیده در خون


راه، پُـر از پَرپَر ِخصمانه ی لطیف ِغنچه های توست

راه، پُـر از پروانگان شمع وجود توست



آرام برایت بگویم سالار من:


در شب تار زندگانی ام

راه، پُـر از فانوس حضور توست حسین جان...


ادامه مطلب ...

نهمیـــــن عطش

هنوز حیران ِتوأم حسین جان...

تو کیستی که این چنین 

حماسه آفرین شدی؟! 

تو کیستی حسین؟ 

یک به یک، فرشتگان را 

بالِ سپیدِ عشق، پوشاندی 

تا یکّه و تنها 

شاهد پروازشان گردی 

شاهد عطش های سیراب گشته  

با شراب خون  

عجب صبری...!!! 

 

تو کیستی حسین؟! 

که نام ِتو 

طنین ِ عشق در جانم می نشاند 

تو کیستی که یاد ِتو 

وجودِ مرا تا به افلاک، می رساند... 

تو کیستی که داغ ِدلت 

تن ِ ستَبْـــر آتشیان را می لرزاند! 

 

کسی چه می داند 

چگونه پَر به پَر ِغنچه هایت را 

به عشق نور 

مِهْر ِ آفتاب کردی 

  

به راستی

تصمیم تو، تصمیم خداست 

نگاه خدا در دیدگان توست  

و قلب تو، مملو از شور وصال حق 

که این چنین هنوز 

بر قامت زمان 

استواری سالار ِمن 

 

نه زنجیر ها 

نه دست بر سینه زدن ها 

نه طبل و دُهُل و شیپورها 

نه عطش ها نه اشک ها  

نه ناله ها نه ضجّه ها نه آه ها 

عطــش ِسینه سوختگانت را 

سیراب نمی کند.... 

 

تو کیـستی حسیـن؟! 

تو کیــستی...

ادامه مطلب ...

هشتمین عطش

قاصدک ِیاران

یکی یکی

پَـرپَـر می شوند


انگار آخر قصه است

قامت ِحسین اما

هنوز پابرجاست...


فرات در حسرت عطش سپه دار

مشک بر دست پهلوان علمدار

پیش می رود

به عشق گلوهای تب دار...


باران می شود

رگبار خشم

طوفان بغض

سیلاب سنگ

گردباد ناجوانمردی


خاک تا ابد

شرمسار دو دست علمدار

سر در گریبان

زیر ِپرچم دِیْن

خاک می شود


علم نقش بر زمین می شود

....

نه انگار صدا می آید

صدای مشکی بر دهان:

*میهمان چشمانم باش

اما بر امید عزیزانم نبار*


رگبار تیر...

مشک می ریزد

چشم می سوزد

نه دستی ست

نه یاوری

تیر بر داغ شقایق

فوران عطش...

خیمه های انتظار


تنها صدایی آشنا:

یا اَخاک اَدرک اَخاک


(حسین به آرزوی برادری اش می رسد...

زینب اما...)


کوه می ریزد

فریاد غوغا می کند...

خیمه طوفان می شود


کاج می میرد

سرو می نالد


نخل آفتاب

در انحنای غروب برادر

بی رمق

تا آخرین نفس

خم می شود..


انگار آخر قصه است...


هفتمین عطش

ماه بر دستانِ پدر   

غروبِ مهتاب، نزدیک 

فروغ ِ رخش 

اندک اندک 

می رود تا شود تاریک  

 

ماه نای گریه ندارد 

آرام و بی رمق 

خفته بر دستان پدر... 

 

عروس ِ غوغا فارغ می شود 

جیرجیرکانِ رحم 

نجوای لطیفِ نگاه 

همهمه، بوسه می زند بر طفل ِنیاز 

 

همه در تب و تاب قطره ای حیات

همه بی تاب بی نور گشتن ماه

ماه اما داغدار شرمندگی اباعبدلله...  

..... 

... 

 

تـیر، میهمانِ حنجره ی نور 

فـّواره ی خون می رود تا عرش 

چشمان پدر  

و دیگر هیـچ.... 

 

سوز، می سوزد در گدازه های درد

درد، می پیچد در انحنای شراره های آتش 

آتش، فرو می رود در انجمادِ شــرم 

ماه، تا خدا پرپر می شود 

ماه، بر دستان پدر  

شقّ القمر می شود... 

سی و هفتمین جمعه ی انتظار

سلام بر یگانه امام باز مانده از قیامی سرخ...

سلام بر او که با آمدنش سبزیِ خفته در خونِ حسین را زنده می کند...

سلام بر سبزترین انتظار

سلام بر مهدی... بر آقای خوبی ها...


این روزها انگار عاشورای دیگری در راه است...

تو چون حسین، سبز سبزی...

خدا نکند لاله بروید بر چمن سرای وجودت مهدی جان..

تو همان انتظار سبزی... همان که تمام سرخی های سیاه را می ریزد... همان که لاله های روییده در راه قیامش تا عرش خدا پر می زنند...


حسین دیگری در راه است...

همان که فریاد *هل من ناصر ینصرنی* سرداد...

همان که یاوری نبودش آن روزها جز 72 تن پروانه ی عاشق


و حالا...

انگار کارزار دیگری در راه است


و من کدامینم آقا جان؟

نکند کوفیانی باشم که قلم ها زدند و نامه ها بر قاصدان راه، سپردند تا تو را به خانه های حقیرشان دعوت کنند...

نکند آن تیری باشم که می خورد بر خورشید چشمان یگانه علمدارت...

نکند آن شمشیری باشم که حنجره ی فرات را بلعید

نکند آن گـُـرزی گردم که خونبهای داماد حجله ندیده گشت

نکند قلب من قصیّ ِمحبت شود آقا جان...


می ترسم...

بر لغزش ایمانم...

بر تزلزل روحم

برسنگ شدن قلبم..

بر خوابیدن چشمانم...


می ترسم مهدی جان..

می ترسم از آن روز که فریادت را ندای لبیک نگویم...


خود یاورم باش...

خود که امروز شاهد تمام لحظه های من بوده ای...

و  کنار پنجره ی تنهایی هایم همدم قطره به قطره ی اشک های داغ سینه ام گشته ای...


مهدی جان...

هوا هوای ظلمی نارواست...

فضا فضای پایمال کردن خون هایی پاک و بی گناه است...

دنیا دنیای پلیدی و دریدن پرده های عفت و حیاست...

جهان جهان خفقان و حاکمیت استکبار بر ضعفاست...


کـِی می رسد آن زمان که در پس مقام ابراهیم، دستانت تا خداااااا بالا رود؟!

کـِی می رسد آن هنگام که تو بیایی و گِرد کعبه ی حضورت، لبیک گویان طواف عشق نماییم مهدی جان...

کـِی می شود آن لحظه ها که کوهِ پیشانی ات بر خاکِ پست، بوسه بندگی زند؟!

کـِی می شود آن دقیقه ها که هوا هوای نفس شود... هوای زلال پاکی .... هوای دم و بازدم های خدایی...هوای ظهور تو، زیباترین انتظار عالم...


کاش امسال سرخی قیام عاشورا با سبزی حضور تو تا همیشه جاویدان می گشت...

کاش واقعه اندر واقعه، قیامت می آفرید

کاش شام غریبانمان با اشک های تو بر دامن صبح، بوسه می زد

کاش همین حالا ندایی تمام گوش های شنوا را پر از م‍‍ژده ی ظهور تو کند آقا جان..


و کاش

کاش لبیکِ خفته در پس قلب کوچکم، همین ثانیه ها، از خواب کهف برای همیشه برخیزد...




تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید