آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

چهلمـــین جمعه ی انتظار

اَلسَّلام عَلَیک یا بَقیَّةَ اللّهِ فی اَرضه

سلام بر او که سال هاست در میان خاکیان،حضور دارد


رسیده ام به چهلمیــــن جمعه ی انتظار...

یادت هست مولای من؟ اولین جمعه ی انتظار، با بوی عیــد بر خلوت سرای بارانی ام تابید...؟!

یادت هست جمعه های آغازین را؟

دستانم خالی بود... اشتیاقی عجیــــب اما در دلم غوغا می نمود که تو می توانی... 

ندایی پیچید که دستانت رخصتِ رکوع یافته اند..عقلت جوازِ خضوع..و قلبت را ضمانِ شروع...شروع عشقی میان زمین و آسمان...


تو را با هر طلوع آدینه صدا زده ام...

پا به پای تک تک جمعه هایم بزرگـــ ـتر شده ام... عاشقـ ـتر... محتاجـ ـتر... مشتاقـ ـتر

و هر روز بر اضطرارِ ظهورت باایمانـ ـتر گشته ام مهدی جان!


حالا دیگر دریافته ام که تو را نـه برای رسیدن به رفاه و امنیت و آسایش و صلح و عدالت و قسط و آگاهی و بی نیازی و سامان و غنا و آرامش و قرار قلبی، می خواهم کــه نیــاز ما به آمدنت، فراتــر از تحقّق آمال و آرزوهای دنیایی مان است آقای خوبی ها...

رسیدن به نهایت خوشبختی انسان در دنیای مادی، هنـــوز کسی را کم دارد که نفس هایمان را معنا کند... هنـــوز آمدنِ کسی را می طلبد که این همه نعمت الهی را نــه در تقدیر و اندازه گیری و محاسبه های کوتاه مدت عمر انسانی، کـــه در گستـــره ای با وسعت غیب و شهود و ارضای حس بی نهایت طلبی آدمیانِ خاکی، به کار گیـــرد...

هنـــوز کسی باید بیـــاید...

کسی که دستانِ کوچک مرا، در لابه لای انجماد میله های زندان روزگار، گرمــا باشد...

کسی که قلب مرا در مــرداب سرگرمی های پوچ و ملوّن دنیایی، نجــات باشد...

کسی که چشمان مرا در برابر تمام پوشیدگی های عظمت گناهان، نگــاه باشد...

کسی که پای مرا در پیچ و خم جاده های صعبِ صعود به قله ی توحید و وحدانیّـت، رهسپــار باشد...


دل، فراتــر از این ها را طلب می کند

دل اما باز بهـــانه می گیرد...

دل، دلیلِ بودن می آورد تا مگـــر رحمی و نوازشی و ...

و نمی داند چگونه به تو بگوید:

تو را جــز تو تمنــّـایی نیست مهـــدی جان...

با هر طلوع، داغی بر قلب هایمان مُهــرِ حسرت می زند که چرا طلوعِ روی تو، خورشید را به سجود نمی گمارد!

در میعادگاهِ شب و سپیده، یگانه ی بی همتایم را به ستایش و ثنا می خوانم و استقامت و اقتدار و وفاداری در زُمــره ی یاران تو را می طلبم تا مرا به مهربانِ بی منتهـــایم رهنمون سازی مهدی جان...


ببین! چه بازی عجیبی ست بازی عشق و دلدادگی

عشق و احتیاج و شور و اشتیاق به معبود یکتـــایم

تو را از او خواهـــانم تا تـــو مرا به او برسانــــی...



پس بیــــا مهدی جان


بیـــا که تو را جز تو تمنـــایی نیست

و بودنت را جز رسیدن به مهربان پروردگــــارِ بی همتایم




تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


ادامه مطلب ...